کد خبر: ۸۰۸۶۲۱
تاریخ انتشار:
برشی از یک کتاب / ۳۹

عوامل رشد، رکود، انحطاط، اثری از علی صفایی حائری( عین.صاد)

مجموعه حاضر با عنوان عوامل رشد، رکود، انحطاط که در یک مقدمه و سه فصل و خاتمه تنظیم گردیده است، از سلسله مباحث و سخنرانی های استاد در دهه شصت به شمار می آید که با همت جمعی از دوستان و با زحمات بی دریغ و تلاش های فراوانشان گردآوری شده است.
عوامل رشد، رکود، انحطاط، اثری از علی صفایی حائری( عین.صاد)

گروه فرهنگی: مجموعه حاضر با عنوان عوامل رشد، رکود، انحطاط که در یک مقدمه و سه فصل و خاتمه تنظیم گردیده است، از سلسله مباحث و سخنرانی های استاد در دهه شصت به شمار می آید که با همت جمعی از دوستان و با زحمات بی دریغ و تلاش های فراوانشان گردآوری شده است. در این نوشتار، ایشان با توجه به سرمایه ها، استعدادها و نیازهای هر انسان، مفاهیم رشد و خسر، رکود و ایستایی، انحطاط و انحراف و عوامل و زمینه ها و راهکارهای هر یک را بررسی کرده است.

به گزارش بولتن نیوز، انسان سرمایه هایی دارد که به وسعت تاریخ و عظمت روح انسان اند. بخشی از سرمایه هایش، دست و پا و چشم و گوش و سرمایه های بدنی و غریزی اوست؛ بخش دیگر سرمایه های انسانی است که او را از حیوانات جدا می کند. این استعدادهای عظیم تر، عبارت اند از: فکر: نتیجه گیری عقل: سنجش، انتخاب: آزادی، وجدان و فرقان. افراد در این سرمایه ها با هم تفاوت دارند؛ اما مهم تر از این سرمایه، جهت دادن به آنها است. انسان از نیرویی برخوردار است که می تواند به تمام استعدادهایش جهت دهد؛ می تواند به بازویش، به مغزش و حتی به عقلش جهت دهد. ما گرچه در استعدادها با هم تفاوت داریم، در رهبری استعدادها با هم برابریم.

از این رو است که اختلاف استعدادها باعث تبعیض، ظلم، تضاد و بدبختی نمی شود؛ که خدایا چرا به او دادی، به من ندادی؟ چرا بازوی او این قدر قوی است و بازوی من نیست؟! چرا مغز او این قدر قوی است و مغز من نیست؟! چر او این قدر وسعت دارد، اما من ندارم؟!

علت این مسئله این است که مهم نیست چقدر داریم؛ مهم این است که آنچه را داریم، در کجا خرج کنیم. آنچه مهم است، جهت دادن به استعدادها است. حتی عقل ملاک افتخار نیست؛ یعنی برعکس آنچه تا به حال شنیده اید که انسان ترین، کسی است که عاقل ترین باشد، انسان کسی نیست که عقل دارد؛ کسی نیست که ثروت دارد؛ کسی نیست که علم دارد؛ بلکه کسی است که به این همه جهت می دهد و اینها را در مسیر حق به جریان می اندازد...

چه بهارها و چه فرصت های کوتاهی را پشت سر گذاشتیم و هیچ برگ و باری ندادیم. من وقتی بر خودم مروری می کنم، این بی حاصلی را درک می کنم. ما چون خودمان را به درستی مقایسه نمی کنیم، به بی حاصلی مان پی نمی بریم؟ بیشتر محاسبه ای ما آنجا غلط از کار در می آیند که خودمان را با کسانی مقایسه می کنیم که قدرت، ظرفیت و انگیزه ما را ندارند؛ در حالی که باید سرعت یک ماشین را با موتور خودش سنجید. ما به این مقایسه ها دل خوش کرده ایم؛ در حالی که سرعت لازم را نداشته ایم.

ما باید این بی باری و بی حاصلی را بررسی کنیم. ما یا معتقد به بی باری نیستیم و خودمان را بارور می دانیم و قدم هایی را که برداشته ایم و اثری را که به جا گذاشته ایم، با سنت هستی هماهنگ می شماریم که چه خوب! وگرنه، باید دید عامل این بی حاصلی چیست.

بگذارید با مثالی ساده از مروری که بر خودمان داشته ام، شروع کنم. ما در زمینه شناختی که از اسلام داریم، اگر قدم هایی که برداشته ایم، محاسبه کنیم، می بینیم همه، اسلام را بد شناخته ایم؛ چرا که با پای بیگانه راه رفته ایم و از مفاهیم معرفتی آنها بهره گرفته ایم و تا امروز طرحی نظام مند از اسلام نداشته ایم؛ طرحی که کیفیت، اصالت، عمق، هماهنگی، جامعیت و استناد را در برداشته باشد.

این در مرحله شناخت بود. در مرحله عمل هم دیدیم که در این دویست سال اخیر و در دوره بیداری مان، خوب های ما، در عین حال که هدف های عالی داشته اند، ولی هیچ گاه نقش برتر نداشته و همیشه طعمه بوده اند. در جهت عمل هم که شاهد اختلافات هستیم. از حیث روحی هم وقتی به خودمان برمی گردیم، می بینیم همیشه مایوس و خسته و ضعیف و طعمه بوده ایم....

ما دیروقتی است که طلبکاریم؛ چون وضعیتمان را بررسی و مطالعه نمی کنیم.... اما اگر بدون ادعاها وضعیتی را که داریم، باور کنیم و در پی اندیشیدن چاره ای باشیم و اگر برای تحلیل کلی آماده تر باشیم، می توان ریشه های این بی باری را تحلیل کرد...

یکی از عواملی که به ما صدمه زده و ما را پایین نگه داشته است، نبود مدیریت است. مهره های زیادی بودند که با وجود مدیرها می توانستند در جای خودشان بهترین نقش را ایفا کنند، ولی چون مدیریتی نبود، بیکار ماندند... اولین آفتی که جامعه را گرفتار و بدبخت می کند، نبود مدیریت است....مدیریت صحیح، در هر زمینه ای می تواند مهره ها را به جریان بیندازد و مانع ها را بردارد. آفت اصلی ما این است که مدیر نبوده ایم و تدبیر نداشته ایم. چرا که ضرورت را حس نکرده ایم و خطر را ندیده ایم. درمان این ضعف مدیریت با همین دو نکته است: درک ضرورت ها و محاسبه خطرها؛ و بالاتر از این دو این است که وظیفه ها ما را حرکت بدهند. در این صورت مدیریت در سطحی قرار می گیرد که انسان به اوج برسد و مهره ها در جای خودشان به کار بروند...

( عوامل رشد، رکود، انحطاط/ مولف: علی صفایی حائری(عین.صاد)/ ۲۸۲ صفحه/ چاپ سوم ۱۴۰۱/ ناشر: انتشارات لیله القدر)

مطالب مرتبط

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین