خواستن «دنیا» را با خواستن «زینت آن» گره زد. پس «زندگی دنیا را خواستن» به معنای «افق نگاه خود را به دنیا و زینتهای ظاهریش محدود کردن» بد است؛ وگرنه دعا برای طول عمر در دنیا به منظور عبودیت و آباد کردن هرچه بیشتر آخرت، مورد اهتمام پیامبران و اولیای دین بوده است.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قران را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد کرد.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 19 اردیبهشت به آیه 15 سوره هود پرداخته شده و در آن آمده است:
مَنْ كانَ يُريدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فيها وَ هُمْ فيها لا يُبْخَسُون
سوره هود (11) آیه 15
ترجمه:
کسی که روالش بر این باشد که زندگی دنیا و زینت آن را بخواهد، به آنان [ثمره] کارهایشان را در آن [= زندگی دنیا] به طور کامل میدهیم و آنان در آن کم داده نشوند
توضیحات ترجمه:
«کان» وقتی به فعل مضارع ضمیمه شود دلالت بر نوعی استمرار دارد. در زبان فارسی فعل مضارع به معنای استمرار است و این تفاوت در زبان فارسی معادل ندارد؛ بنابراین در ترجمه، متناسب با فعل بعد از «کان»، عباراتی نظیر «قرار است که»، «روالش بر این است که» و مانند آن اضافه میشود تا معنا را برساند: «یرید ...» به معنای «... را میخواهد» است؛ پس «کان یرید ...» به این معنا میشود «روالش براین است که ... را بخواهد»
«زینت» به معنای هر چیزی است که به وسیله آن چیز دیگری را زیبا جلوه دهند (كتاب العين7 /387) و با «جمال» این تفاوت را دارد که زینت، از خود شخص نیست؛ بلکه به اموری میگویند که با افزودن چیزی به شخص مورد نظر انجام میشود(تاج العروس18 /267)؛ اما جمال شامل زیباییهای خود شخص است. بنابراین، آرایش، گردنبند و گوشواره و ... را «زینت» میگویند، اما مثلا زیبایی طبیعی صورت یا قامت را جمال میگویند.
«نُوَفّ» از ریشه «وفی» است که بر تمام و کمال انجام دادن (معجم المقاییس اللغه6/ 129؛ مفردات/878) دلالت میکند. «وفات» هم از همین ریشه است و از این جهت به مردن، وفات گویند که روح (حقیقت انسان) به تمام و کمال دریافت میشود و چیزی از وجود انسان در عالم گم نمیشود.
«یبخسون» از ریشه «بخس» است و به معنای «نقص» و «کم گذاشتن»ی است که از روی ظلم باشد. (مفردات/110) تعبیر «ثمن بخس» در جایی است که خریدار میخواهد کالا را زیر قیمت واقعی بخرد.
تبریک ماه شعبان:
حلول ماه شعبان، ماهی که شیوه پیامبر خدا در قیام و صیام آن بود، بر همگان مبارک باد و انشاء الله که همگی بتوانیم به پیامبرمان اقتدا کنیم؛ آن گونه که در صلوات ماه شعبانیه آمده است:
وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ فِي لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فِي إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الِاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْه
«و این ماه پیامبرت، سرور فرستادگانت است، شعبانی که آن را در لفافه رحمت و رضایت خود پیچیدهای، شعبانی که شیوه رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه در این ماه تا هنگام مرگش این بود که روزه بگیرد و [برای نماز] قیام کند، در شبها و روزهایش، از باب خشوع برای تو و از باب اکرام و بزرگداشت این ماه؛ پس خدایا ما را در عمل به سنت ایشان و وصول به شفاعت ایشان یاری فرما.»
به همین مناسبت، حدیثی از امیرالمومنین (که هم ناظر به احیای سنت پیامبر ص است و هم مربوط به آیه محل بحث) تقدیم میشود.
امیرالمومنین ع در ضمن خطبهای میفرمایند:
... فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ ص فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً وَ لَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا كَشْحاً وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ
وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ لَكَفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ
وَ لَقَدْ كَانَ ص يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ تَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ- فَيَقُولُ يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا
فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَ لَا يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً وَ لَا يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ وَ أَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ وَ غَيَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ
وَ كَذَلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ
وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ ص مَا يَدُلُّكَ عَلَى مَسَاوِئِ الدُّنْيَا وَ عُيُوبِهَا إِذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَ زُوِيَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِيمِ زُلْفَتِهِ
فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ أَ أَكْرَمَ اللَّهُ بِذَلِكَ مُحَمَّداً أَمْ أَهَانَهُ فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ فَقَدْ كَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِيمِ وَ أَتَى بِالْإِفْكِ الْعَظِيمِ وَ إِنْ قَالَ أَكْرَمَهُ فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ فَإِنْ تَأَسَّى مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ وَ اقْتَصَّ أَثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ وَ إِلَّا فَلَا يَأْمَنُ الْهَلَكَةَ
فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً ص عَلَماً لِلسَّاعَةِ وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ
خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً وَ وَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِيماً لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَى حَجَرٍ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ أَجَابَ دَاعِيَ رَبِّهِ فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللَّهِ عِنْدَنَا حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ وَ قَائِداً نَطَأُ عَقِبَهُ
وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا وَ لَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ أَ لَا تَنْبِذُهَا فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّي
فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى.
نهجالبلاغه، خطبه 160
پس به پيامبر پاكيزه و پاك (ص) خود اقتدا كن، كه در- رفتار- او خصلتى است آن را كه زدودن اندوه خواهد، و مايه شكيبايى است براى كسى كه شكيبايى طلبد، و دوست داشتهترين بندگان نزد خدا كسى است كه رفتار پيامبر را سرمشق خود كند، و به دنبال او رود.
از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند، و بدان ننگريست چندان كه گوشه چشم بدان افكند. تهيگاه او از همه مردم دنيا لاغرتر بود، و شكم او از همه خالىتر. دنيا را بدو نشان دادند، آن را نپذيرفت. و- چون- دانست خدا چيزى را دشمن مىدارد، آن را دشمن داشت- و ترك آن گفت-، و چيزى را كه خوار شمرده آن را خوار انگاشت، و چيزى را كه كوچك شمرده، آن را كوچك داشت،
و اگر در ما نبود جز دوستى آنچه خدا و رسول، آن را دشمن مىدارد، و بزرگ ديدن آنچه خدا و رسول، آن را خرد مىشمارد، براى نشان دادن مخالفت ما با خدا كافى بود و سرپيچى ما را از فرمانهاى او آشكارا مىنمود.
او كه درود خدا بر وى باد، روى زمين مىخورد، و چون بندگان مىنشست، و به دست خود پاى افزار خويش را پينه مىبست، و جامه خود را خود وصله مىنمود، و بر خر بىپالان سوار مىشد، و ديگرى را بر ترك خود سوار مىفرمود،
پردهاى بر در خانه او آويخته بود، كه تصويرهايى داشت، يكى از زنان خويش را گفت: «اين پرده را از من پنهان كن، كه هرگاه بدان مىنگرم، دنيا و زيورهاى آن را به ياد مىآورم».
پس به دل خود از دنيا روى گرداند، و ياد آن را در خاطر خود ميراند، و دوست داشت كه زينت دنيا از او نهان ماند تا زيورى از آن برندارد.
دنيا را پايدار نمىدانست و در آن اميد ماندن نداشت. پس آن را از خود برون كرد، و دل از آن برداشت، و ديده از آن برگاشت.
آرى چنين است، كسى كه چيزى را دشمن داشت، خوش ندارد بدان بنگرد يا نام آن نزد وى بر زبان رود،
و در زندگانى رسول خدا (ص) براى تو نشانههايى است كه تو را به زشتيها و عيبهاى دنيا راهنماست چه او با نزديكان خويش گرسنه به سر مىبرد، و با منزلتى بزرگ كه داشت زينتهاى دنيا از ديده او دور ماند- و آن را خوار شمرد-.
پس نگرنده با خرد خويش بنگرد كه: آيا خدا، محمّد (ص) را به داشتن چنين صفتها اكرام فرمود، يا او را خوار نمود؟ اگر بگويد: او را خوار كرد،- به خداى- بزرگ دروغ گفته است و بهتانى بزرگ آورده است، و اگر بگويد: خدا او را اكرام كرد، پس بداند خدا كسى را خوار شمرد كه دنيا را براى وى گستريد، و آن را از كسى كه نزديكتر از همه بدوست، درنورديد.
پس آن كه خواهد، بايد پيامبر خدا را پيروى كند و بر پى او رود، و پاى بر جاى پاى او نهد، و گر نه از تباهى ايمن نبود، كه همانا خدا محمّد (ص) را نشانهاى ساخت براى قيامت، و مژده دهنده به بهشت و ترساننده از عقوبت.
از دنيا برون رفت و از نعمت آن سير نخورد، به آخرت در شد، و گناهى با خود نبرد، سنگى بر سنگى ننهاد تا جهان را ترك گفت، و دعوت پروردگارش را پذيرفت. پس چه بزرگ است منّتى كه خدا بر ما نهاده، و چنين نعمتى به ما داده. پيشروى كه بايد او را پيروى كنيم، و پيشوايى كه پا بر جاى پاى او نهيم.
به خدا كه اين جامه پشمين خود را چندان پينه كردم كه از پينه كننده شرمسارى بردم. يكى به من گفت: «آن را دور نمىافكنى؟» گفتم: از من دور شو كه:
زر كامل عيار از بوته بىغش چهره افروزد
دل صاحب نظر را سرخ، روز امتحان بينى
نهجالبلاغه، خطبه 160، ترجمه سید جعفر شهيدى، ص162-163
تدبر:
در نظام الهی، انسانِ دنیاطلب است که میتواند انتظار داشته باشد نتیجه همه تلاشهایش را در دنیا دریافت کند. پس هرگاه انتظار داریم که ثمره تلاشهایمان را حتما در دنیا ببینیم، آیا علامت این نیست که در این موارد در راستای دنیاطلبی تلاش میکنیم، نه برای خدا؟ بیایید انتظاراتمان را اصلاح کنیم.
اگر فرد یا جامعهای اهل تلاش دنیوی بود و ثمرات تلاشهایش را در دنیا مشاهده کرد، دلیل نمیشود که حتما آدم یا جامعهای خوب، و مود توجه خداست.
(این سخن به معنای نفی اهمیت کار و تلاش در زندگی نیست؛ بلکه تاکید بر این است اینکه بر اساس ثمردهی تلاشها در دنیا درباره افراد و جوامع قضاوت کنیم، اشتباه است)
«زیباییهای دنیا» از مقوله «زینت» دانسته شده است نه از مقوله جمال («زینت» چیزی است که به چیز دیگر اضافه میکنند تا در نظر زیبا بنماید). دنیا از آن جهت که «دنیا» (پایینترین عالم ممکن) است از خودش زیبایی (جمال) ندارد، آنچه دارد فقط «زینت»هایی است که به آن بستهاند تا ما را بیازمایند.
خواستن «دنیا» را با خواستن «زینت آن» گره زد. پس «زندگی دنیا را خواستن» به معنای «افق نگاه خود را به دنیا و زینتهای ظاهریش محدود کردن» بد است؛ وگرنه دعا برای طول عمر در دنیا به منظور عبودیت و آباد کردن هرچه بیشتر آخرت، مورد اهتمام پیامبران و اولیای دین بوده است.
نفرمود «آنچه میخواهند»، بلکه فرمود «[ثمره] اعمالشان» را تمام و کمال به آنها میدهیم.
پس در دنیا، به همه خواستههایمان نمیرسیم، تنها به مقداری از خواستهها (اسراء/18؛ شوری/20)، آن هم به اندازهای که تلاش کنیم (آیه فعلی) میرسیم؛ آن آخرت است که:
هم به هرچه بخواهیم میرسیم (زخرف/71)، و هم بیش از آن (ق/35)، و حتی چیزهایی که در مخیله ما نمیگنجد و لذا آرزویش هم نداشتهایم هم به ما میدهند (سجده/17)
چه خدای مهربانی! اگر مخلوقی از خدا رویگردان شود و در دنیا و برای دنیا تلاش کند، خدا در همین دنیا برایش کم نمیگذارد. (لایبخسون)
از مقایسه این آیه با آیه قبلش (که توصیف کسانی است که زیر بار حقیقت نمیروند) معلوم میشود که دلیل نپذیرفتن حق و حقیقت، دنیاطلبی است. (قرائتی، تفسیر نور12 /34)