3) عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَيْفٍ رَفَعَهُ قَالَ:سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: مَنْ أَعْلَمُ النَّاسِ؟
قَالَ: مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِه
المحاسن (للبرقی)، ج1، ص230
از امیرالمومنین ع سوال شد که عالمترین مردم کیست؟ فرمود: کسی که علم دیگران را نزد علم خود گردآورد.
تدبر:
هرکس هر علمی دارد (حتی علمی که محصول مطالعه است: بالقلم)، خدا به او داده است؛ پس اگر با علممان جایگاه اجتماعیای به دست آوردیم، مغرور نشویم؛ به کسانی که علم ندارند، تکبر نورزیم و ... .
خدا علم را به ما داده است. اما وقتی به این واقعیت توجه نمیشود، علم منجر به احساس بینیازی میشود و طغیان میآورد (دو آیه بعدی همین سوره) شاید همین نکته یکی از علل این واقعیت است که در نظام آموزشی مدرن دینداری در میان تحصیلکردگان رو به افول میگذارد و علمآموزی عمدتا در راستای کسب ثروت و شهرت قرار میگیرد.
اگر خدا علم میدهد، پس معلم اصلی اوست، پس آنچه حقیقتا موجب عالم شدن میشود ارتباط با خدا (عبودیت) است، تا هر کار دیگر. (حدیث 1)
در عین حال، علمی که محصول مطالعه است، علمی است که خدا داده است: «عَلَّمَ بِالْقَلَم عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم»: پس نه سزاوار است به بهانه خدادادی بودن، تحصیل و مطالعه و نقش قلم را نادیده بگیریم (حدیث 2 و 3)، و نه سزاوار است که مطالعه و قلم را همهکاره در عالِم شدن بدانیم (حدیث 1).
بسیاری از ما علم حقیقی را در کشف و شهودی جستجو میکنیم که راهش از جنس عمل کردن است. دنبال این هستیم که کسی دائما به ما بگوید «چنین و چنان بکن»
اما قرآن وقتی میخواهد از تعلیم الهی به انسان سخن بگوید، ابتدا نام قلم را میآورد.
شاید یکی از علل کماعتنایی ما به «مطالعه جدی قرآن»، این است که: نقش «معرفت حاصل از عمل» را مهمتر از «معرفت حاصل از قلم» میدانیم، ولو آن قلم، قلم الهی باشد!
البته باید بدانچه میدانیم عمل کنیم و از خدا طلب فهم کنیم (حدیث 1) تا توان بهرهگیریمان از قرآن هم بالا رود؛ اما آیا به جای اهتمام به مرشد و حکیم، نباید جدیتر سراغ قلم و نوشته (قرآن کریم) برویم؟!