امام صادق فرمود: [وقتی میگویی الله اکبر] چه چیز است که خدا بزرگتر [از آن] است؟ گفتم: خدا از هر چیزی بزرگتر است. فرمود: آیا در آنجا [در قبال خدا] چیزی هست که خدا [قرار باشد] از آن بزرگتر باشد؟ گفتم: پس منظور چیست؟ فرمود: خداوند بزرگتر از آن است که وصف شود.
گروه دین و اندیشه:
حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قران را با
ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن
نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت
روزانه منتشر خواهد کرد.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 8خرداد به آیه 159 سوره صافات پرداخته شده و در آن آمده است:
سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون
سوره صافات (37) آیه 159
ترجمه:
خداوند منزه است از آنچه وصف میکنند.
توضیح برخی کلمات:
«سبحان»، مصدر از ریشه «سبح» است.
برخی گفتهاند این ریشه بر دو معنا دلالت میکند: یکی از جنس عبادت و دومی از جنس سعی و تلاش (معجم المقاييس اللغة3 /125) اما برخی دیگر بین این دو معنا جمع کردهاند و گفتهاند: «سبح، به معنای حرکت سریع (در آب یا هوا) است و ریشه اینکه تسبیح را همان تنزیه خدا دانستهاند این است که انسان در عبادت خدا سرعت بگیرد و همین طور که به سوی خوبی میرود، از بدی دور شود» (مفردات ألفاظ القرآن/392)
و در چمعبندی نهایی گفته شده: «اصل این کلمه، حرکت در مسیر حق بدون هرگونه انحراف و نقطه ضعف است؛ و در این کلمه دو جهت لحاظ شده است: یکی حرکت در مسیر حق، و دوم دوری از ضعف و نقص؛ و با همین دو ویژگی است که از کلمات مشابه خود متمایز میشود. مثلا «تنزیه» فقط به دوری از بدیها و نقصها اشاره دارد؛ و «تقدیس» فقط به جهت قداست و برکتی که بعد از دوری از نقص حاصل میشود، اشاره دارد» (التحقيق في كلمات القرآن الكريم5 /21)
پس تسبیح کردن خداوند به معنای انکار هرگونه عیب و نقص از خدا، و منزه دانستنی است که شخص را در مسیر حق پیش میبرد.
حدیث:
1) حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ السِّجْزِيُّ بِنَيْسَابُورَ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمْزَةَ الشَّعْرَانِيُّ الْعَمَّارِيُّ مِنْ وُلْدِ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ الْبَاقِي الْأَذَنِيُّ بِأَذَنَةَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ الْمَعَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَزِيدَ عَنْ يَحْيَى بْنِ عُقْبَةَ بْنِ أَبِي الْعَيْزَارِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَجَّارٍ عَنْ يَزِيدَ بْنِ الْأَصَمِّ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا تَفْسِيرُ سُبْحَانَ اللَّهِ قَالَ إِنَّ فِي هَذَا الْحَائِطِ رَجُلًا كَانَ إِذَا سُئِلَ أَنْبَأَ وَ إِذَا سَكَتَّ ابْتَدَأَ فَدَخَلَ الرَّجُلُ فَإِذَا هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ: يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا تَفْسِيرُ سُبْحَانَ اللَّهِ؟ قَالَ هُوَ تَعْظِيمُ جَلَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَنْزِيهُهُ عَمَّا قَالَ فِيهِ كُلُّ مُشْرِكٍ فَإِذَا قَالَهَا الْعَبْدُ صَلَّى عَلَيْهِ كُلُّ مَلَكٍ. التوحيد (للصدوق)، ص312
شخصی از عمر بن خطاب سوال کرد که: ای امیرمومنان! تفسیر «سبحان الله» چیست؟ گفت: پشت این دیوار مردی است که اگر از او سوال شود خبرهای عظیمی میدهد و اگر در مقابلش سکوت شود خودش شروع به صحبت میکند. آن مرد وارد شد و دید علی بن ابیطالب ع آنجاست. عرض کرد: ای ابوالحسن! تفسیر «سبحان الله» چیست؟ فرمود: تعظیم جلالت حداوند عز و جل است از آنچه هر مشرکی دربارهاش میگوید؛ هنگامی که بنده آن را بگوید هر فرشتهای بر او درود میفرستد.
2) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مَرْوَكِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ جُمَيْعِ بْنِ عُمَيْرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّ شَيْءٍ اللَّهُ أَكْبَرُ؟ فَقُلْتُ اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ فَقَالَ وَ كَانَ ثَمَّ شَيْءٌ فَيَكُونُ أَكْبَرَ مِنْهُ فَقُلْتُ وَ مَا هُوَ قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ.
الكافي، ج1، ص118
امام صادق فرمود: [وقتی میگویی الله اکبر] چه چیز است که خدا بزرگتر [از
آن] است؟ گفتم: خدا از هر چیزی بزرگتر است. فرمود: آیا در آنجا [در قبال
خدا] چیزی هست که خدا [قرار باشد] از آن بزرگتر باشد؟ گفتم: پس منظور چیست؟
فرمود: خداوند بزرگتر از آن است که وصف شود.
3) حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الوَرَّاقُ وَ أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي عِمْرَانَ وَ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع لِأَيِّ عِلَّةٍ عَرَجَ اللَّهُ بِنَبِيِّهِ ص إِلَى السَّمَاءِ وَ مِنْهَا إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى وَ مِنْهَا إِلَى حُجُبِ النُّورِ وَ خَاطَبَهُ وَ نَاجَاهُ هُنَاكَ وَ اللَّهُ لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ؟ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ زَمَانٌ وَ لَكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرَادَ أَنْ يُشَرِّفَ بِهِ مَلَائِكَتَهُ وَ سُكَّانَ سَمَاوَاتِهِ وَ يُكْرِمَهُمْ بِمُشَاهَدَتِهِ وَ يُرِيَهُ مِنْ عَجَائِبِ عَظَمَتِهِ مَا يُخْبِرُ بِهِ بَعْدَ هُبُوطِهِ وَ لَيْسَ ذَلِكَ عَلَى مَا يَقُولُهُ الْمُشَبِّهُونَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُونَ.
علل الشرائع، ج1، ص132
به امام کاظم ع عرض کردم: چرا خداوند پیامبرش را به آسمان و از آنجا به سدرهالمنتهی و از آنجا به حجابهای نور برد و آنجا با او نجوا کرد در حالی که خداوند توصیف به مکان نمیشود [=مکان ندارد] ؟ فرمود: خداوند نه متصف به مکان میشود و نه زمان بر او جاری میگردد ولی خداوند عز و جل او را بر ملائکه و ساکنان آسمانهایش اشراف دهد و با مشاهده او آنها را اکرام کند و به او از عجایب عظمتش چیزهایی نشان دهد که بعد از بازگشتش از آنها [برای مردم] خبر دهد؛ و مطلب آن گونه نیست که مشبهان [کسانی که خدا را به مخلوقاتش تشبیه میکنند و او را دارای جسم و مکان میدانند] بیان میکنند؛ که خداوند منزه و برتر از آن چیزی است که وصف میکنند.
4) حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْبُنْدَارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ الْحَمَّادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الصَّائِغُ قَالَ حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ سَهْلِ بْنِ زَنْجَلَةَ الرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنِ الْأَوْزَاعِيِّ عَنْ أَبِي سَلَّامِ الْأَسْوَدِ عَنْ أَبِي سَالِمٍ رَاعِي رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ: خَمْسٌ مَا أَثْقَلَهُنَّ فِي الْمِيزَانِ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ الْوَلَدُ الصَّالِحُ يُتَوَفَّى لِمُسْلِمٍ فَيَصْبِرُ وَ يَحْتَسِبُ.
الخصال، ج1، ص267
پیامبر اکرم ص میفرمود: پنج چیز است که ترازو [ی اعمال] را بسیار سنگین میکند: «سُبْحَانَ اللَّهِ» و «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و «اللَّهُ أَكْبَرُ» و «فرزند صالحِ یک مسلمان، که وفات کند و او [بر این مصیبت] صبر کند و [با خدا] معامله کند».
تدبر:
خداوند از هر نقص و عیبی که به او نسبت دهیم منزه است. خیلی وقتها مشکلاتی در زندگی خود و دیگران یا در طبیعت میبینیم و سوال پیش میآید که چرا خدا چنین کرده است؟ یادمان باشد: اگر خدا خداست، مهربانترین است، همه چیز را میداند و بر هر کاری تواناست؛ پس همواره بهترین کار را انجام می دهد هرچند ما فعلا – و چهبسا تا مدتها- فلسفه آن کار را نفهمیم. خدا منزه از هر توصیفی است که متسلزم نقصی در او باشد.
خدا حقیقت مطلق است، هرچقدر به سمت حقیقت برویم باز جا دارد. برای همین است که هیچ وصفی نمیتواند او را بتمامه توصیف کند؛ پس او از هر توصیفی برتر است. (حدیث 2) (درباره فوق توصیف بودن خدا در تدبر 3 جلسه 36 توضیحی داده شد. لینک زیر:)
https://telegram.me/YekAaye/294
«حمد، سپاس و ستایشی است که حاصل معرفت است نسبت به «شخصی که مورد حمد قرار گرفته»؛ لذا اگر کسی بتواند از عمق جان، حقیقت «الحمدلله» را اظهار کند، حق شکر الهی را ادا کرده است. (حدیث دوم)
استدلال بر این مطلب:
1) شکر فقط در مورد افعال است؛ اما حمد در مورد صفات هم هست. پس در شکر، خدا (یا هر کس دیگر) را فقط در حد کارش (نعمتی که به ما داده)، درک میکنیم؛ اما در حمد، به صفات کمالی در خود او که موجب شده است نعمت به ما بدهد یا ندهد، توجه میکنیم. (حدیث سوم)
2) «حمد» فقط در امور اختیاری است؛ (نه در اموری که خودش هیچ نقشی در آن ندارد: برخلاف مدح، که این گونه امور را هم دربرمی گیرد) پس در حوزه صفات، حمد پی بردن به صفت کمالی است که از خود شخص است، نه از عامل خارجی.
نتیجه: پس «حمد» در جایی است که نوعی شناسایی صفات کمالی (= توان توصیف حقیقی) در کسی که مورد حمد است رخ داده باشد.
مقدمات بعدی را علامه طباطبایی در المیزان 1/ 20 (ترجمه المیزان 1/ 32) توضیح داده است:
3) توصیف حقیقی خدا برای غیر خدا ممکن نیست. یعنی خدا اگرچه صفات کمال دارد؛ اما نه در حدی که ما فهم کردهایم، که او فراتر از درک ماست. در نتیجه حتی فرشتگان، اگر..
خداشناسی نقطه پایان ندارد. وقتی بچه بودیم، درکی کودکانه از خدا داشتیم؛ احتمالا خدا را همچون نوری در جایی بالای آسمانها تصور میکردیم. بزرگ شدیم فهمیدیم خدا فوق مکان است (حدیث4). اما این سوال پیش آمد که اگر خدا از قبل همه چیز را میداند، پس آیا ما مجبور نیستیم؟ بزرگتر شدیم و فهمیدیم که خدا فوق زمان است؛ قبل و بعد ندارد که این اشکال پیش آید.
الان نیز در حد فهم فعلیمان تصوری از خدا داریم؛ اما هرچه باشد خدا فوق آن است.
کسی که بفهمد خدا فوق هر توصیفی است، از هیچ گونه سوال و تحقیقی درباره خدا نمیترسد. چون هروقت بفهمیم آنچه به عنوان خدا قلمداد میکردیم اشتباه بوده، مشکلی نیست؛ به یک پله بالاتر منتقل میشویم؛ چرا که ما دل در گروی حقیقت محض بستهایم، نه فهم فعلی خودمان. پی بردن به «اشتباه بودنِ یک اشتباه» زمانی حاصل میشود که به حقیقتی برتر تکیه کرده باشیم. پس خیالمان راحت است که حقیقت محض قابل انکار نیست هرچند فهمهای فعلی ما از حقیقت محض ممکن است اشتباه باشد.
(البته نترسیدن از سوال، غیر از این است که بدون آماده کردن مقدمات بخواهیم به پاسخ برسیم. کسی که هنوز ضرب و تقسیم را بلد نیست نمیتواند جذر (رادیکال) را حل کند)
این آیه نهتنها برترین شعار آزاداندیشی است، بلکه عملا هم راه پایبندی به این شعار را نشان میدهد.
هر مکتبی و هر دیدگاهی در حد خودش متوقف میشود. تئوریپردازان «لیبرال دموکراسی»، که پرادعاترین مکتب در عرصه آزادی است، میگویند مردم در همه چیز آزادند مگر اینکه بخواهند به نظام لیبرال دموکراسی پشت کنند.
اما در این آیه خود خدا میگوید حتی به آنچه تاکنون خدا تصور میکردهای هم نباید تعصب بورزی! باب تحقیق در حقیقت باز است و هر وقت فهمیدی که آنچه تاکنون خدا تصور میکردی خدا نیست، آن را رها کن و برو سراغ حقیقتی که برتر از آن است.
(البته تعصب نداشتن به معنای بیاعتنا بودن در برابر حقیقت نیست. کسی که شکاک است، آزاداندیش نیست، بلکه منکر اندیشه است. تعصب نداشتن، یعنی هرجا خطا بودنِ نظرت را فهمیدی رهایش کن، و به آن دلبسته نباش؛ نه اینکه همه چیز – حتی حقیقت – را رها کنی و دلبسته حقیقتی که حقیقت بودنش را فهمیدهای هم نباشی!)
اکنون میتوانیم تسبیحات اربعه در نماز را با درک عمیقتری بخوانیم: سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ ابتدا خدا را از هرگونه نقص و عیبی منزه میدانیم،
سپس همه کمالات را شایسته او میدانیم؛ سپس او را تنها کسی میدانیم که چنین است؛ و در آخر اعتراف میکنیم که باز نتوانستیم او را وصف کنیم و او فوق وصف ماست.