کد خبر: ۳۵۴۶۶۴
تاریخ انتشار:
حداقل یک آیه در روز/ 1 خرداد 95/

من کارگزار و متصدی امور شما نیستم

بگو: ای مردم! حق از پروردگارتان به جانب شما آمد؛ پس هر که هدایت شد فقط به نفع خودش هدایت می‌شود، و هر که گمراه شد فقط به زیان خودش گمراه می‌شود؛ و من کارگزار و متصدی امور شما نیستم [که بتوانم مانع هر گونه ضرری به شما شوم یا جوابگوی اعمال شما باشم].
و خداوند مانع به نتیجه رسیدن اعمال کافران شدگروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قران را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد کرد.

به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 1 خرداد به آیه 108 سوره یونس پرداخته شده و در آن آمده است:


قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكيل

سوره يونس (10) آیه 108     

ترجمه:
بگو: ای مردم! حق از پروردگارتان به جانب شما آمد؛ پس هر که هدایت شد فقط به نفع خودش هدایت می‌شود، و هر که گمراه شد فقط به زیان خودش گمراه می‌شود؛ و من کارگزار و متصدی امور شما نیستم [که بتوانم مانع هر گونه ضرری به شما شوم یا جوابگوی اعمال شما باشم].

توضیح برخی کلمات:
«وکیل» بر وزن فعیل و به معنای مفعول است؛ یعنی کسی که مورد وکالت قرار گرفته است. وکالت به معنای واگذاری و تفویض کار به شخص دیگر و نایب قرار دادن او است. (مفردات/882) و لذا دغدغه اصلی وکیل این است که منافع موکلش رعایت شود. (مجمع‌البیان5 /212) وکیل گاه انجام کار به نیابت از موکل را عهده‌دار می‌شود و گاه از کاری که موکلش انجام داده دفاع می‌کند و مسئولیت آن را توجیه می‌نماید.

من کارگزار و متصدی امور شما نیستم

حدیث:
1) عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ وَ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعَبْدِيِّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
أَبَى اللَّهُ أَنْ يُعَرِّفَ بَاطِلًا حَقّاً أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَاطِلًا لَا شَكَّ فِيهِ وَ أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْبَاطِلَ فِي قَلْبِ الْكَافِرِ الْمُخَالِفِ حَقّاً لَا شَكَّ فِيهِ وَ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ هَذَا هَكَذَا مَا عُرِفَ حَقٌّ مِنْ بَاطِلٍ.

المحاسن (للبرقی)، ج‏1، ص277

امام صادق ع فرمود: خداوند ابا دارد از اینکه باطلی را [به عنوان] حق معرفی کند؛  خداوند ابا دارد از اینکه حق را در قلب مومن، [به عنوان] باطلی که شکی در [بطلان] آن نیست، قرار دهد؛  و خداوند ابا دارد که باطل را در قلب کافر مخالف، [به عنوان] حقی که شکی در [حقانیت] آن نیست، قرار دهد [یعنی خداوند نظام عالم را طوری قرار داده که اجازه نمی‌دهد کسی، بدون هیچ تردیدی، باطل را حق قلمداد کند یا بالعکس]  و اگر این را این گونه قرار نداده بود، حق از باطل شناخته نمی‌شد.

2) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ الْمَحَامِلِيِّ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَيْسَ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ يَعْرِفُوا وَ لِلْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ وَ لِلَّهِ عَلَى الْخَلْقِ إِذَا عَرَّفَهُمْ أَنْ يَقْبَلُوا.

اصول كافي، ج‏1، ص164

امام صادق ع فرمود: حق خدا بر خلایق این نیست که [ابتداءاً و بدون کمکی از جانب خدا، وظیفه داشته باشند که] او را بشناسند، اما حق خلایق بر خدا هست که [خدا خود را] به آنها بشناساند، و [آنگاه] حق خدا بر خلایق این است که وقتی [خود را] به آنها شناساند، آنها قبول کنند.

3) وَ مِمَّا حُفِظَ عن الإمام الصادق ع فِي الْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ قَوْلُهُ: مَا كُلُّ مَنْ‏ نَوَى شَيْئاً قَدَرَ عَلَيْهِ وَ لَا كُلُّ مَنْ قدَرَ عَلَى شَيْ‏ءٍ وُفِّقَ لَهُ وَ لَا كُلُّ مَنْ وُفِّقَ أَصَابَ لَهُ مَوْضِعاً فَإِذَا اجْتَمَعَتِ النِّيَّةُ وَ الْقُدْرَةُ وَ التَّوْفِيقُ وَ الْإِصَابَةُ فَهُنَالِكَ تَمَّتِ السَّعَادَةُ.
الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 205

امام صادق ع فرمود: این گونه نیست که هرکس قصد انجام کاری را کند، بر آن توانا باشد؛  و این گونه نیست که هرکس بر کاری توانا شد، توفیق انجام آن را بیابد؛  و این گونه نیست که هرکس توفیق انجام کاری را یافت، کارش سرانجام برسد؛  هنگامی که نیت و قدرت و توفیق و به سرانجام رسیدن جمع شود، اینجاست که سعادت به تمام و کمال می‌رسد.

من کارگزار و متصدی امور شما نیستم

4) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنِ ابْنِ الطَّيَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَ‏ اللَّهَ احْتَجَّ عَلَى النَّاسِ بِمَا آتَاهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ.
اصول كافي، ج‏1، ص163

امام صادق ع فرمود: خدواند با مردم بر اساس آنچه بدانها داده و به آنها شناسانده احتجاج می‌کند.


تدبر:

«قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ» حق از جانب پروردگار آمده است. یعنی اگر خدا خداست، آن قدر در عالم شواهد برای حق گذاشته است که اگر کسی که جویای حق باشد بتواند آن را پیدا کند. اگرچه شیطان هم مشغول است؛ اما نمی تواند کاری کند که کسی اصلا حق را نفهمد یا کاملا باطل را به عنوان حق بفهمد (حدیث1) البته اگر کسی خودش بخواهد سر خودش کلاه بگذارد حرف دیگری است (اعراف/30؛ کهف/104)

«قَدْ + جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ» کسی که این سخن (که قطعا حق از حانب خدا به ما رسیده است) را باور کند، برای دینداریش از تحقیق نمی‌ترسد و آزاداندیشی را کاملا جدی می‌گیرد. آزاداندیشی – برخلاف آنچه در دنیای مدرن تبلیغ می‌شود – در گروی این نیست که «نظر هرکسی برای خودش محترم باشد، و هیچ نظری بر نظر دیگر برتری نداشته باشد»؛ زیرا این دیدگاه، باب اندیشه‌ورزی را تعطیل می‌کند؛ بلکه آزاداندیشی در گروی این است که ابتدا قبول کنیم که حقیقت دست‌یافتنی و سخن حق برتر از سایر سخنان است؛ آنگاه هر سخنی را بدون تعصب بررسی کنیم.

«قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ ...»: این مطلب که حق -برای کسی که واقعا دنبالش باشد- قابل شناسایی است و این گونه نیست که هیچ نظری بر نظر دیگر برتری نداشته باشد و ما نتوانیم حق را از باطل تمایز دهیم، از مطالبی است که اولا باید فهمید، و ثانیا باید به همه مردم (نه فقط مسلمانان) گفت. اینکه حقیقت فوق همه چیز است، نه هیچ چیز دیگر (خواه قدرت باشد، یا پول، یا شهوت ویا حتی دلخواه اکثریت) مطلبی است که نه فقط باید خودمان بفهمیم، بلکه باید همه‌جا جار بزنیم.
(همچنین بقیه مطالب آیه را هم باید جار زد که برای رعایت اختصار در سایر بندها بعدی تکرار نمی‌کنم)

«... فإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ ... فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها»: قبول حق (هدایت شدن)، یا انکار آن (کفر ورزیدن)، ویا به جای تحقیق منصفانه، خود را گیج کردن و فقط در شک ماندن (گمراه شدن)، سود و ضرر واقعی‌اش فقط و فقط به خود شخص برمی‌گردد، نه به پیامبر اکرم (ص) و نه به هیچکس دیگر.
بنابراین، از ناموجه‌ترین سخنان، این است که عده‌ای می‌گویند: «ما دین خدا را قبول نداریم چون می‌بینیم عده‌ای از دین سوءاستفاده می‌کنند.» مگر ما به خاطر دیگران، باید حقیقت را قبول کنیم؟ اگر عده‌ای از دین سوءاستفاده می‌کنند، خودشان گمراهند و خودشان ضرر می‌کنند؛ چه ربطی دارد که ما دین را قبول نکنیم؟ مگر گمان کرده‌ایم حقیقت قابل سوءاستفاده نیست؟
برای همین پیامبر باید این را هم به مردم بگوید که «وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكيل» یعنی مگر من وکیل مردمم که بتوانم جلوی سوءاستفاده‌ها و گمراهی‌ها را بگیرم؟ مگر من وکیل گمراهانم که بخواهد کار آنها را توجیه کنم؟

«أَيُهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ ... فَـ   مَنِ اهْتَدى‏ ...» انسانها تا قبل از اینکه حق به دست آنها برسد «ناس» (مردم) هستند، نه مومن، نه کافر، و نه منافق. هدایت و گمراهی بعد از آن است که حق به گوش مردم برسد.
اگر این مطلب درست فهمیده شود، سوال اینکه «آیا کسانی که مسلمان نیستند، لزوما جهنم می‌روند؟» پاسخش واضح می‌شود: هرکسی به اندازه‌ای که حق به دستش رسیده، مکلف است (احادیث 2 و 4) و البته صرف رسیدن حق هم کافی نیست، بلکه باید به آن تن دهد (حدیث3)

«قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ ... وَ مَنْ ضَلَّ»: حق آمده، اما عده‌ای گمراه می‌شوند؛ پس، دانستن حق برای پیروی کردن کافی نیست و انتظار نداشته باشیم که با بیان حق – ولو به صورت کاملا واضح – انحرافات بشری تمام شود: انسان بعد از اینکه دانست باید تصمیم بگیرد (نیت) تلاش کند (قوت) خدا هم کمکش کند (توفیق) تا به سرانجام برسد (اصابه). (حدیث 3)
منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین