نامه دهم/ به مناسب ایام سوگواری ابا عبدالله (ع)؛
نشانی کربلا...
در یادداشتی تحت عنوان «نشانی کربلا...» که محسن قائمی نسب آنرا به صورت نمادین در قالب یه نامه نگاشته، آمده است: آقا، راستی گفتی تو پسر فاطمه هستی؟ گفتی و اینگونه پاسخت دادند؟ گفتی که تو از نسل مصطفای عالم و آدم هستی؟ و پاسخشان تیر و نیزه بود!؟
گروه دین و اندیشه: در یادداشتی تحت عنوان «نشانی کربلا...» که محسن قائمی نسب آنرا به صورت نمادین در قالب یه نامه نگاشته، آمده است: آقا، راستی گفتی تو پسر فاطمه هستی؟ گفتی و اینگونه پاسخت دادند؟ گفتی که تو از نسل مصطفای عالم و آدم هستی؟ و پاسخشان تیر و نیزه بود!؟ قسمت دهم یادداشت را به اطلاع مخاطبین بولتن نیوز می رسانیم: سلام آقای جوانان اهل بهشت !سلام آقای بی سر من... به آن حلقوم بریده شده سلام می دهم، به زخمهای بی شمارت که کربلا را بر قله بلند رشادت مظلومانه می نشاند. امروز
روز درد و داغ ماست، روزی که آقای آقاهای دنیا در نیم روزی خونین، ظهری بی
سایه و در پیشگاه آفتاب، بی هیچ نقابی سربریده می شود تا فریاد بلند قیام
علیه ستم را بی پرده به گوش همه برساند...امروز فریادی از فراسوی زمان به گوش می رسد! کسی انگار بر مرگ فرزند آدم گریه می کند!
یا اهل العالم! قتل الحسین عطشانا!امروز قلم من خون گریه می کند... نامه من امروز باجگر سوخته خدمتتان می رسد ! تنها یک سوال خدشه بر ذهنم می کشد :آقا، راستی گفتی تو پسر فاطمه هستی؟ گفتی و اینگونه پاسخت دادند؟گفتی که تو از نسل مصطفای عالم و آدم هستی؟ و پاسخشان تیر و نیزه بود!؟حدیث کسا برایشان خواندی!؟ لحمهم لحمی و دمهم دمی نشنیده بودند!؟آه، نفس کشیدن در تلخ ترین روز تاریخ چقدر سخت است.. . تنها ساکت می شوم و تنها گریه می کنم...شنیده ام تو علی اصغرت را برای سیراب کردن سر دست گرفتی !اما، حرمله ...راستی
آقا در جواب سکینه که گفت: پدر آیا تن به مرگ می دهی و ما را تنها می
گذاری؟ حالا که می روی ما را به حرم جدمان بازگردان! سکوت کردی... گمانم
درد این خواسته از زخم شمشیرها سخت تر بود!آقا ببخشید اجازه هست؟شنیده ام بعد از ظهر عاشورا در گودال قتلگاه در میان صدای چکاچک شمشيرها، صدای دیگری هم شنیده شده، شبیه صدای مادر!غریب مادر حسین! غریب مادر حسین!...بقیه الله آجرک الله ...حرفم تمام فقط فقط می خواستم بگویم:انی حرب لمن حاربکم!آقای
خوب من! سفینه نجات! فانوست را برای من روشن کن، این تاریکی مرا به عمق شب
می برد! من از این تاریکی می ترسم، از بی تو بودن می ترسم!دستم را بگیر، فتنه ها بسیار و راه پر پیچ و خم...من با شما هستم ...رو به کربلا...
خداحافظ
محسن قائمی نسب
خورشید تاسوعا سر به غروب میگذارد و حسین علیه السلام در جمع یاران و اصحاب خویش خبر شهادت خود و فرزندانش را به آنان گوشزد میکند و بیعت را از آنان بر می دارد .
عباس سخن را به "لا ارنا الله ذلک ابدا "می گشاید و فرزندان عقیل تو را مولا و پیشوایی می خوانند که اگر چون مسلم هم کشته شوند آنان را باکی نیست .
مسلم بن عوسجه چه عذری در پیشگاه خداوند تو داشت اگر تو را تنها می گذاشت و سعد بن عبدالله چگونه می توانست به اثبات رساند که حق پیامبر را در مورد شما مراعات کرده است .
آقای من ! زهیر بن قین کشته شدن و زنده شدن به کرار را راه حمایت از شما میدانست و اینگونه ، خلاصی از مرگ را برای شما و خانواده تان آرزو می کرد ........
آری ! اینگونه بود که همه یاران در رکابتان ماندند و با شما بودن و شهادت در کنارتان را عزت و شرافت دانستند .....
اگر اجازه دهید من هم با شما هستم ! پشت به کوفه و رو به کربلا !
..
..
امشب عاشورای شما ، دلم را روانه خیمه ها میکند .
نگرانتان هستم . فردا چه میشود ؟!
امشب را چگونه به صبح رسانم در حالیکه عباس دلواپس ، زینب بی تاب ، رباب نا آرام و اصغر کوچکتان بی خواب است . امشب را چگونه آرام باشم که تشنگی در بین کودکان و یارانتان بیداد می کند .
امشب را چگونه تاب بیاورم که امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ....
کاش به فردا نمی رسیدم تا نظاره گر طلوع دوباره خورشید در صبح عاشورایتان باشم .......
بامداد روز دهم /س.غ
"دمت گرم حال کردم"
عشق دیریست که در پیچ و خم عباس است
کاش می توانستیم از بند تعلقات خود را برهانیم.
التماس دعا
و راه می افتم ..
عطر نذری ها به مشام میرسد
و بادی که پرچم مشکی پوش را مشوش میکند ..
من خوب نبودم و نیستم
اما از تو
جز خوبی انتظار نمیرود ..
به حرمت عظمتت
اشک میریزم ..
این اشک مرا بزرگ خواهد کرد ..
التماس دعا
سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده،
أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ،
سلام بر آن گونه خاک آلوده،
أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ،
سلام بر آن بدنِ جامه به غنیمت رفته ،
أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ،
سلام بر آن دندان هایی که با چوب خیزران زده شده ،
جا مانده از آن قافله عطر گل سیبی،
گاهی سر نی بود و زمانی ته گودال،
طی کرد گل من چه فرازی چه نشیبی.
صلی الله علیک.. یا مظلوم. یا ابا عبدالله.
خیمه خورشید سوخت
یک زن میان دشت، سراسیمه می دوید
این خیمه ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینه ی او شعله می کشید
راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می برید
مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید
آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد
باید حماسه پشت حماسه می آفرید
این خبر را برسانید به کنعانی ها!
اللهم الرزقنا الشفاعه الحسین(ع) یوم الورود .
اللهم الرزقنا الشهاده فی صراط الحسین (ع)و اصحاب الحسین(ع).