در نهمین نامه از «نامه هایی به نشانی کربلا ...» که محسن قائمی نسب در آن همچون گذشته دل نوشته زیبای عاشورایی را به نگارش در آورده، آمده است: کاش عباس صدای ملتمسانه کودکان شما را شنیده بود! شنیده ام آب مهریه مادرتان بوده! به گمانم شما هم، هم صدا با عرشیان شدی؛ ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد!
گروه دین و اندیشه: در نهمین نامه از «نامه هایی به نشانی کربلا ...» که محسن قائمی نسب در آن همچون گذشته دل نوشته زیبای عاشورایی را به نگارش در آورده، آمده است: کاش عباس صدای ملتمسانه کودکان شما را شنیده بود که می گفتند: برگرد عمو خیمه، ما آب نمی خواهیم! ما آب نمیدخواهیم! شنیده ام آب مهریه مادرتان بوده! به گمانم شما هم، هم صدا با عرشیان شدی؛ ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد!
به گزارش بولتن نیوز، متن این نامه که به صورت اختصاصی در اختیار خبرنگار ما قرار گرفته به شرح زیر است:
سلام اقا
سلام آقای جوانان اهل بهشت!
سلام بر آقای غریب بی برادر!
این روزها که قحطی آب در خیمه های شما فریاد می زند ، چشمهای ما می سوزد و آب می شود . در حکمت تشنگی شما مانده ام . شما سقا داشته باشید و آب نداشته .... علمداری رشید اینگونه در برابر فرات سینه سپر کرده، دارید اما اجازه جنگ به او نمی دهید .
ثانیه های سختی بر عباس می گذرد. خودش که می گوید سینه ام تنگی کرده است .اذن میدان می خواهد اما شما بردباری نمی کنی و با اشک بدرقه اش می کنی به سوی فرات . برای آب اوردن .
برای کسی که نیرو و قدرتی شگرف دارد سخت است که اجازه نبرد نداشته باشد و با آن همه ابهت تنها برای آب اوردن انتخاب شود .
حکمت نگاه شما فصل الخطاب قدمهای عباس است هر چند دستهایش در این راه فدا شوند .
هرچند تیر میهمان قد و بالای بلند او گردد . هر چند آب هم به خیمه تشنه شما نرسد !
آقای خوب من!
کاش عباس صدای ملتمسانه کودکان شما را شنیده بود که می گفتند: برگرد عمو خیمه، ما آب نمی خواهیم! ما آب نمیدخواهیم!
شنیده ام آب مهریه مادرتان بوده!
به گمانم شما هم، هم صدا با عرشیان شدی؛ ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد!
آقای تشنه کشته شده!
داغ بی برادری آنقدر به شما سخت گذشت که فریاد : الان انکسر ظهری سر دادی!
راستی شنیده ام ؛ هر که شد محرم دل در حرم یار بماند! می شود من در حریم شما بمانم؟!
چشمهایم فرات شما...
من با شما هستم....
رو به کربلا...
خداحافظ
محسن قائمی نسب
چه بهای سنگینی داشت یک مشک آب! یک عمو از ما گرفت!
این الطالب بدم المقتول بکربلا ...........
.
.
اللهم عجل لولیک الفرج
آسمان و ایل و صحرا تشنه بود
مشک و ساقی،بر لب رود فرات
مشک سیر و ساقی،اما تشنه بود
ای قلم ننویس:بابا آب داد
شرم کن،بنویس:بابا تشنه بود!
لطفاً به او بگویید: " لیلا ادامه دارد... "
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
فردا واویلا.....
برادر ما با نامه های شما حال میکنیم خودش یه روضه هست
ممنونم