در هفتمین نامه از «نامه هایی به نشانی کربلا ...» که محسن قائمی نسب در آن همچون گذشته دل نوشته زیبای عاشورایی را به نگارش در آورده، آمده است: امروز می خواهم به پستی دنیا نفرین کنم! که چگونه قلب تو را شکسته است! اصلا مگر یک کودک با چقدر آب سیراب می شود ! چرا دنیا این را از او دریغ کرد!
گروه دین و اندیشه: در هفتمین نامه از «نامه هایی به نشانی کربلا ...» که محسن قائمی نسب در آن همچون گذشته دل نوشته زیبای عاشورایی را به نگارش در آورده، آمده است: امروز می خواهم به پستی دنیا نفرین کنم! که چگونه قلب تو را شکسته است! اصلا مگر یک کودک با چقدر آب سیراب می شود ! چرا دنیا این را از او دریغ کرد!
به گزارش بولتن نیوز، متن این نامه که به صورت اختصاصی در اختیار خبرنگار ما قرار گرفته به شرح زیر است:
بنام خدای شش ماهه ها!
سلام آقای جوانان اهل بهشت!
سلام آقا!
امروز روز امضا شدن سند مظلومیت توست، همه کتاب های تاریخ را که ورق بزنی
تمام خاطرات خون ریزترین خونخواران عالم را که مرور کنی !
هیچ کس جواب آب خواستن یک کودک تشنه را با تیر نمی دهد !
این است که کربلا صحنه صف آرایی تمام خوبی ها در مقابل تمام زشتی ها ست!
امروز می خواهم به پستی دنیا نفرین کنم! که چگونه قلب تو را شکسته است!
اصلا مگر یک کودک با چقدر آب سیراب می شود ! چرا دنیا این را از او دریغ کرد!
آقا ببخشید! شنیده ام تا آن نانجیب کمان بر کف نمود و قصد جان کرد، پرسید؛ پدر را...یا پسر را...؟ نانجیبتری گفت پسر را که بزنی، پدر ...تمام می کند! بقیه الله آجرک الله!
امروز همه عرش به تو تسلیت می گوید !
راستی خواستم بگویم...
لایوم کیومک یا اباعبدالله ...
من با شما هستم ....
تا همیشه!
رو به کربلا...
انتهای پیام/
مهم این است که من همچنان رعیتم و تو اربابی یا حسین …
راست گفته اند عالم از چهار عنصر تشکیل شده : آب ، آتش ، خاک ، هوا …
آبی که از تو دریغ کردند
آتشی که در خیمه گاهت افتاد
خاکی که شد سجده گاه و طبیب دردهاو هوایی که عمری ست افتاده در دل ها …
ترکیب این چهار عنصر می شودکربلا
ماه دیدست درآیینه او رویش را
«من اراد الله به الخیر فقذف فی قلبه حب الحسین وحب زیارته»
«هر كس خدا برایش خیر بخواهد محبت حسین و شوق زیارت او را در دلش میگذارد.»
خوش به حالت نویسنده عزیز. ان شالله قلمت در راهاهل بیتتواناتر باشد التماس دعا/
باران
من قیامت جلوی حرمله را می گیرم
که کسی مثل تو اینجا دلی از سنگ نداشت
بشکند تیر کمانت که کمانم کردی
کودک کوچک من با تو سر جنگ نداشت !
" حالا رباب مانده و شش ماه خاطره .... "
"بس کن رباب حرمله بيدار مي شود"