در این یادداشت که محسن قائمی نسب آنرا به صورت نمادین در قالب یه نامه نگاشته، آمده است:
راستی می خواستم بگویم:
بابی انت و امی!
من با شما هستم... رو به کربلا!
گروه دین و اندیشه: در سلسله یادداشتی تحت عنوان «نشانی؛ کربلا...» که محسن قائمی نسب آنرا به صورت نمادین در قالب یه نامه نگاشته، آمده است که نامه اول و دوم را منتشر کردیم حال قسمت سوم نامه : می خواستم بگویم: بابی انت و امی! من با شما هستم... رو به کربلا!به گزارش بولتن نیوز، قسمت سوم یادداشت را به اطلاع مخاطبین بولتن نیوز می رسانیم: نامه سوم :
به نام خدای رقیه !
سلام آقای جوانان اهل بهشت!
سلام آقا،
آقای ساکن بیابان های غربت!
شنیده ام به کربلا رسیده ای،
با کاروانی از گل های سرخ و سپید!
آقای خوب من! مراقب خارهای این بیابان باش!
پای نازک غنجه هایت آزرده نشود!
می خواستم بنویسم :
دردهایم استخوانی شده...
صورت سطرهای دلتنگی ام کبود است.
می خواستم بنویسم:
محبتت را از من دریغ نکن ،
من خیلی نیازمند مهربانی های آبی توام !
می خواستم بنویسم،
اما نمی دانم چه شد که یاد دختر سه ساله تو افتادم به یاد آن خردسال بزرگ منش !
او که دردهایش آنقدر بزرگ شده که شکستکی پا و کبودی صورتش را از یاد برد!
او که داغ دوری تو کهنسال ترین سه ساله تاریخش کرد....
آقا بیش ازهمه او نیاز مند محبتت شده!
اصلا نشانی من تغییر کرد!
این نامه را به خرابه شام می فرستم ، چون تو احتمالا امشب نزدیکی های سحر به سراغ دختر سه ساله ات خواهی رفت!
راستی می خواستم بگویم:
بابی انت و امی!
من با شما هستم... رو به کربلا!
خداحافظ
محسن قائمی نسب
احسنت حاج محسن عزیز
دستهایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگیها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی ؟!
با همه اینها یقین دارم ایمان، همپای تو بزرگ شده بود.