نامه ششم/ به مناسب ایام سوگواری ابا عبدالله؛
نشانی کربلا....
در یادداشتی تحت عنوان «نشانی کربلا...» که محسن قائمی نسب آنرا به صورت نمادین در قالب یه نامه نگاشته، آمده است: راستی می خواستم بگویم .... ما در ره دوست نقض پیمان نکنیم! من با شما هستم .... رو به کربلا!
گروه دین و اندیشه: در یادداشتی تحت عنوان «نشانی کربلا...» که محسن قائمی نسب آنرا به صورت نمادین در قالب یه نامه نگاشته، آمده است: راستی می خواستم بگویم .... ما در ره دوست نقض پیمان نکنیم! من با شما هستم .... رو به کربلا!به گزارش بولتن نیوز، قسمت ششم این یادداشت که به صورت اختصاصی در اختیار خبرنگار ما قرار گرفته، به شرح زیر است:سلام آقا! تو چه جلوه کردی که این نوجوان با اشتیاق در پیش پای تو در آغوش مرگ رفته است، قاسم را می گویم که اینک در انتهای جاده عاشقی به ما دست تکان می دهد!
شنیده ام برای زهیر پیکی فرستاده ای:آقایم حسین می خواهد تو را ببیند!کاش برای من هم می فرستادی!فقط آقا! مپسند جواب من ...!آقا من می خواهم با شما زنده باشم!می خواهم با شما بمیرم!هر کجا شما می پسندی!فقط می شود بگویی در گوش جان 72 عاشقت چه گفتی که در بزم مرگ رقصی عاشقانه داشتند؟!آن سوی درد و داغ نیم روز واقعه چه دیدند، که بر مرکب مرگ تاختند تا به وصال یار برسند؟!راستی می خواستم بگویم ....ما در ره دوست نقض پیمان نکنیم! من با شما هستم .... رو به کربلا!خداحافظ
محسن قائمی نسب
زهیر از مصادیق عاقبت بخیری دردنیا می باشد که نقش همسر ایشان در اجابت دعوت ولی خدابسیار مهم بوده است
زهیر ابتدا از لحاظ عـقـیـده , عـثـمـانی بود وعلاقه ای به اهل بیت علیهم السلام نداشت.
در سال شصت همراه خانواده اش به حج رفت ودر مراجعت مسیر حركت او با قافله امام حسین (ع) یـكـی گردید ، ولی از اینكه با حضرت برخورد كند پرهیز می كرد . تا بالاخره در منزلی به ناچار هـر دو رحل اقامت افكندند . منتها با فاصله از همدیگر. زهیر با خانواده اش مشغول غذا خوردن بود كـه قـاصـد امام حسین (ع) آمد وچنین گفت : " ان ابا عبداللّه الحسین، بعثنی الیك لتاتیه .... با شـنیدن این پیغام , لقمه غذا از دست همه افتاد و حالت تحیر و سكون به همه آنان دست داد . زوجه زهیر گفت : چرا نشسته ای ؟
زهیر حركت كرد و شرفیاب حضور امام (ع) گشت , در این تشرف چه گفته و شنیده شد همین بس که زهیر اثاثیه اش را از بقیه جدا كرد و حسینی شد.
شب عاشورا وقتی كه امام (ع) بیعت خودرا از اصحاب برداشت زهیر برخاست وگفت : به خدا قسم ! دوست دارم كشته شوم , بعد زنده شوم , باز كشته شوم وبعد زنده شوم تا هزار مرتبه , تا بدینوسیله خداوند متعال , مرگ را از شما و از جوانان این خاندان دفع كند .
سرانجام بعد از نماز ظهر عاشورا زهیر با امام وداع کرد و بار دیگر رهسپار میدان نبرد شد. او همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه کثیر بن عبد الله شعبی و مهاجر بن اوس بر وی حمله بردند و او را به شهادت رساندند.