گروه بین الملل-مصطفی مطهری*: موضوع مذاکره ایران و آمریکا در قالب برجام، در درون برجام و یا برای احیای برجام، یکی از مسائل مهم منطقه ای با کارکرد بین المللی می باشد که این روزها به وفور بر سر زبان ها افتاده است؛ اینکه ایران علیرغم بد عهدی های آمریکا در طول دهه های گذشته و بر اساس عدم پایبندی آمریکا به تعهدات در برجام و خروج از آن حاضر به مذاکره دوباره با آمریکا هست یا خیر، یک موضوع است و اینکه اگر این مفروض را بپذیریم ایران با قبول این امر که به مذاکره با آمریکا چراغ سبز نشان دهد و وارد مذاکره شود موضوع دیگری است. در واقع در این مفروض آنچه مهم می نماید این است که آیا ایران به مانند گذشته با واسطه و بصورت جمعی – چندجانبه وارد می شود یا اینکه بطور مستقیم تصمیم به انجام مذاکره با آمریکا می گیرد.
به گزارش بولتن نیوز، واقعیت این است که اگر تهران برای احیای برجام که بقول رییس جمهور تلاش زیادی برای زنده نگه داشتن آن کرده است، با آمریکا وارد مذاکره شود، گویای این است که ایران در چارچوب مبانی چند جانبه گرایانه و برجام(با توجه به ماهیت برجام به عنوان یک رویه بین المللی) وارد مذاکره می شود. این بدان معنا است که ایران باز خود را گرفتار مناسبات برجام می کند. مناسباتی که نه تنها نتوانسته تغییرات را ایجاد کند بلکه توانسته است بر دامنه کنش گری های ایران به واسطه تعهداتش محدودیت هایی را نیز ایجاد کند. در واقع ورود دوباره ایران به انجام مذاکره با آمریکا در قالب مذاکرات برجامی، اشتباهی دیگر خواهد بود؛ اشتباهی که به منزله تکمیل پازل روندهای کنترلی غرب بر ایران و بدون دستاورد برای ایران می باشد. در واقع اعتماد به کشوری که مرزهای بی اعتمادی را درنوردیده است و هیچ گونه تعهدی به آنچه تعهد داده است ندارد نشان دهنده این است که ایران نباید گرفتار دیالوژیک مذاکره با آمریکا برای احیای برجام گردد.
مفروض دوم در این باره که در سطور بالا به آن اشاره کردیم، رهیافتی است که بر این اساس مبنا می گیرد و ایران حاضر به قبول مذاکره با آمریکا می باشد؛ از این رو رفتاری که تهران در این باره اتخاذ می کند از اهمیت بالایی برخوردار است. به عبارت بهتر اینکه در این رهیافت باید دید که تهران بطور مستقیم وارد مذاکره با آمریکا می شود یا بطور غیر مستقیم و با واسطه. اینکه ایران به کدام گونه و با کدام رویکرد در جریان مذاکره با آمریکا شرکت خواهد کرد، موضوعی است که از حیث محتوایی چندان اهمیت ندارد تنها تفاوت بر این است که اولاً واسطه یا واسطه ها در مذاکرات مستقیم حذف می شوند و دوماً اینکه زمان کمتری صرف گفتگو و مذاکره خواهد شد چون نقش کشور ثالث و پیام رسان حذف می شود. اما آنچه در این باره اهمیت دارد و باید آن را مورد توجه قرار داد این است که ایران با تصمیم به انجام مذاکره با سازوکاری جدید، خود را گرفتار دور جدیدی از تعهدات خواهد کرد.
در واقع انجام مذاکره با آمریکا به دلیل رفتار غیرقابل پیش بینی این کشور، می تواند خسارات مادی و معنوی زیادی را در عرصه های داخلی و خارجی متوجه ایران کند. واقعیت امر این است که مذاکره دو جانبه میان تهران با واشنگتن خطرناک به نظر می رسد؛ چرا که تجربه نشان داده است آمریکا علیرغم بین المللی بودن برجام و حضور دیگر بازیگران جهانی در آن، هیچ گونه تعهدی برای خود در قبال ایران و دیگران قائل نیست. حال اگر این رفتار آمریکا و عدم پایبندی آن به تعهدات بین المللی را به عنوان یک رویکرد تعمیمی در رفتار و عملکرد آمریکا در نظر بگیریم یک نتیجه ساده از آن ساطع می شود که میزان پایبندی به تعهدات آمریکا در مذاکرات دو جانبه به مراتب کمتر از چند جانبه خواهد بود. چرا که در مذاکرات دو جانبه شکل حداقلی الزامات بین المللی نیز وجود ندارد.
اما شِق دیگر این ماجرا در قالب هر کدام از مفروضات تشریحی، سوالی است که باید پاسخ آن را یا از مسئولان ذیربط و یا از زمان مطالبه کرد که ملاحظات اعتمادبخش و انگیزه ساز جهت خلق اعتماد به آمریکا از سوی تهران چه بوده است که تصمیم به مذاکره گرفته است؟
در پایان باید تأکید کرد حضور در مذاکرات منتهی به برجام از سوی ایران، وسیله ای برای نمایان کردن رویه ی صلح آمیز بودن برنامه های هسته ای ایران بود. در واقع هدف، اعتمادسازی جهانی بود نه مذاکره با آمریکا. که به نظر می رسد ما دچار کشیدگی در تبیین مفاهیمِ وسیله و هدف شده ایم که موضوع مذاکره با آمریکا مصداق واقعی آن است.
*دکترای علوم سیاسی
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com