گروه بین الملل- مصطفی مطهری* اخبار یکی از مواردی که به دغدغه این روزهای محافل علمی – رسانه ای و عمومی جامعه تبدیل شده است صحبت های پیرامون احتمال وقوع درگیری نظامی میان آمریکا با ایران است. اگر چه به قاطعیت نمی توان به مقاصد و بسترهای مباحث مطروحی از سوی محافل ذکر شده در این باره پاسخ داد اما به آسانی می توان مبنای شکل گیری این محافل یعنی دلایل حضور ناوبرهای آمریکا در خلیج فارس را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. و سطح تحلیل را از عرصه خرد جامعه به عرصه کلان بین المللی و منطقه ای سوق داد.
به گزارش بولتن نیوز، تنش های میان ایران و ایالات متحده آمریکا از نظر گروهی از تحلیل گران وارد مرحله تازه ای شده است؛ در واقع ادله این گروه از صاحبنظران در این باره، ورود ناوهای آمریکا به منطقه در خیلج فارس می باشد. بطوریکه آنها بر این باورند که تشدید حضور ناوهای ایالات متحده آمریکا در آب های خیلج فارس زنگ های خطر و هشدار را برای وقوع یک درگیری میان تهران و واشنگتن را به صدا درآورده است.
با این حال وقوع درگیری و نبرد میان تهران و واشنگتن تنها در قالب فرضیه هایی مطرح می شود که مبنای آن تنها متکی بر شواهدی است که با مفروضات مشاهده کننده مشاهده شده است؛ چرا که اگر به عقبه تنشی میان تهران و واشنگتن نگاهی بیافکنیم به راحتی زاویای این افعال تنش زای اخیر واشنگتن را می توان دید. به عبارت بهتر اینکه عمده دلیل دست زدن به این گونه روش های تنش آلود از سوی نئوکان های واشنگتن در شرایط فعلی را نمی توان دالی بر وقوع درگیری قلمداد کرد بلکه می باید آن را به یک سیاست هراس زایی و تولید ترس در عرصه داخلی ایران و حتی منطقه تلقی کرد. به نحویکه بطور خلاصه اگر بخواهیم این دغدغه ها مورد تحلیل قرار داده و پاسخی در خور بدان بدهیم باید به سند راهبرد ملی آمریکا در رابطه با چگونگی برخورد با مخالفان بین المللی آنها بیندازیم که هیچ گونه اشاره ای به درگیری مستقیم و حضور فیزیکی آنها در هیج جای جهان نشده است؛ بطوریکه اگر به راهبرد های نظامی واشنگتن در راستای نبردهای نظامی اخیر این کشور توجه شود قابل فهم است که آغاز کردن هرگونه جنگ برای واشنگتن بر اساس دو راهبرد از عملیات ها و حملات پیش دستانه «preemptive attak» و پیش گیرانه«Preventive attak» قابل رد گیری است، که با توجه به تعاریفی که در ذیل این دو عملیات وجود دارد در ارتباط با شرایط فعلی از حمله احتمالی به ایران منتفی بنظر می رسد.
به واقع در ذیل بررسی و تحلیل واقعیت های موجود در این باره که آیا واشنگتن با تهران وارد یک نبرد نظامی خواهد شد یا خیر؟ باید به محدودیت های کاخ سفید در این باره توجه کرد. محدودیت هایی که هم در عرصه تصمیم گیری برای دولت این کشور را شامل می شود و هم عدم همراه سازی بدنه اجتماعی جامعه با این تصمیمات را در بر می گیرد. از این رو در بررسی اهداف دولت ایالات متحده آمریکا و رییس جمهور این کشور باید مواردی را به عنوان مبنای تحلیلی مبنی بر عدم حمله نظامی واشنگتن به ایران را مورد توجه قرار دارد. اول اینکه ترامپ هیچ گونه برنامه ای برای حمله به ایران ندارد. و در مجموع راهبرد اعلامی از سوی او در همان ابتدای تصدی وی بر کرسی ریاست جمهوری در کاخ سفید، عدم ورود و درگیری آمریکا به جنگ های جدید است. و علیرغم مخالفان جدی در این راستا به سبب اتخاذ این تصمیم، ترامپ بشدت و با جدیت خاصی بر متعهد بودن به آن اصرار دارد. پس هیچ گونه انگیزه شخصی برای ترامپ در قالب شخصیت حقوقی (نه حقیقی) رییس جمهور آمریکا برای اقدام به درگیری نظامی با ایران وجود ندارد.
دوم اینکه ترامپ در همه موارد مرتبط با اتخاذ تصمیمات در عرصه سیاست خارجی با استراتژی هزینه – منفعت(Cost–Benefit) وارد عمل شده است؛ به عبارت جامع تر اینکه نگرش محاسباتی ترامپ در این باره، حصول به بیشترین سود و با حداقل هزینه ای که می تواند بر دولت وی بجای بگذارد مبنای عمل و اقدام وی در عرصه خارجی بوده است. با وجود این مفروضات ذهنی در متافیزیک تصمیم گیرندگان کاخ سفید، دور نمای روشنی برای ترامپ از اقدام به حمله نظامی وجود ندارد. به عبارتی دیگر اینکه آثار بر جای مانده و تبعات آغاز جنگ با ایران برای ترامپ ناشناخته و مبهم است؛ چرا که با احتمال قرار دادن این موضوع که ممکن است جنگ از کنترل و مدیریت آنها خارج شده و بر آینده دولت کنونی در کاخ سفید تاثیرات منفی خود را بر جای بگذارد و آینده و شانس انتخاب دوباره وی را درهاله ای ابهام قرار دهد، از وقوع هر گونه درگیری در شرایط فعلی بر حذر خواهد بود. بطوریکه اگر در دوره دوم ریاست جمهوری وی قرار داشتیم مطمئناً شرایط ذکر شده در این باره تغییر می کرد و ترامپ با آزادی عمل بیشتر و محدودیت کمتری وارد عمل می شد.
با این تفاسیر شاید پرسش اصلی در این باره این باشد که هدف اصلی از راه اندازی بازی گسیل داشتن ناوبرها به خلیج فارس چیست؟ پاسخی که در قالب سیاس
ت اعلانی و اعلامی واشنگتن توسط دست اندرکاران عرصه سیاست در کاخ سفید رسانه ای شد در وهله اول نوعی قدرت نمایی و عزم جدی برای کاشتن بذر ترس در دل حاکمیت در ایران می باشد. در وهله دوم بنا بر آنچه ادعا می شد مقابله با تهدیدات احتمالی از سوی ایران و گروه های همسو با تهران بوده است که از نظر واشنگتن احتمال آن وجود دارد تا منافع آمریکا و هم پیمانانش را مورد هدف قرار دهند.
اما از حیث رویکردی با عنایت به ابعاد رسانه ای و سیاسی موجود از اقدام به فرستادن ناوبرها به خیلج فارس می توان به دلایلی چند و نتایج انتظاری از آن که مد نظر واشنگتن بوده است، اشاره کرد. نکته مهم و اصلی در این باره استفاده از راهبرد وحشت زایی در جامعه ایران از طریق مذکور بوده است؛ بطوریکه با متشنج سازی عرصه داخلی و ترزیق ترس و وحشت به بدنه اجتماعی - اقتصادی جامعه ایران، بسترهای فشار به حاکمیت را برای پذیرش به قید و شرط شرایط تحمیلی واشنگتن بر تهران را فراهم سازند. از سوی دیگر نیز هدف از اقدام در راستای تصمیم به انجام این اعمال تنش زا، قبولاندن شرایط هژمونیکی واشنگتن در منطقه به تهران از یکسو و کشاندن هر چه سریعتر ایران به پای میز مذاکره از سوی دیگر است که دولت آمریکا و کاخ سفید چند صباحی است بطور ویژه بدنبال آن است که می تواند یک پیروزی تبلیغاتی برای ترامپ و جمهوری خواهان در انتخابات 2020 ریاست جمهوری ایالات متحده در آمریکا باشد.
*دکترای علوم سیاسی
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com