به
گزارش بولتن نیوز، در مورد رابطهی ایران و امریکا، حداقل سه دسته مخالف را میتوان شناسایی کرد: آنهایی که به روند مذاکرات هیئت دیپلماسی ایران با همتایان امریکاییشان انتقاد دارند. آنهایی که به خوشبینی مفرط دولت در برقراری این رابطه منتقدند و آنهایی که اصل مذاکره با امریکا را به چالش میکشند. البته در بین دستهی آخر نیز دو طیف متفاوت حضور دارند:
عدهای از ایشان معتقدند که اختلافات ایران و امریکا، یکسری اختلاف تاریخی – مثل مخاصمات ایران و عراق – اما عمیق است که تا وقتی از سوی امریکا سیگنال عملی جدی در خصوص تلاش برای جبران آن به گوش نرسد نباید مذاکرهای صورت پذیرد. ولی عدهای دیگر از مخالفان اصل مذاکره با امریکا، جنس ناهمگنی موجود را ایدئولوژیک دانسته و به همان نکتهای اشاره میکنند که رهبر انقلاب در بین ارتشیان عزیز بیان فرمودند.
به جد باید گفت که استدلال هیچکدام از طیفهای موجود، به اندازهی آنهایی که نفس مذاکره با امریکا را به خاطر اختلافات ایدئولوژیک به چالش میکشند، بنیادی، قوی و واقعبینانه نیست. چون شاید بتوان منتقدان روند مذاکره را با چوب ابتدایی بودن این روند راند و شاید بتوان به منتقدان خوشبینی افراطی دولت، از سیگنالهای مبتنی بر ضعف امریکا نشانه آورد، اما آنقدر منباب اختلاف ایدئولوژیک دلیل هست که چارهای جز پذیرش نیست.
باید بپذیریم که رابطهی امریکا و اسرائیل مانند رابطهی امریکا با مثلا آرژانتین و یا مثلا لهستان نیست. جنس این رابطه، از جنس رابطهی ایران با حزبالله لبنان است. ایدئولوژیک و استراتژیک است. به همین دلیل، سطح تعامل این دو، نه از سر تأمین منافع ملی که از سر تعیین نظم آیندهی جهانیست. یعنی امریکا و اسرائیل خیلی فراتر از امتیازگیریهای رایج بینالمللی با هم معامله دارند. گویی حیات هر یک، به دیگری وابسته است.
تا دلتان هم بخواهد دلیل و شاهد وجود دارد، برای این رابطهی حیاتی. از تأمین امنیت اسرائیل توسط امریکا گرفته تا تأمین موجودی بانکهای امریکا توسط صهیونیستهای مقیم در امریکا. از تعهدات پیدرپی روسای جمهور امریکا و حتی همین چند روز پیش اوباما مبتنی بر حمایت متلق از اسرائیل گرفته تا ... و همهی اینها یعنی امریکا و اسرائیل دو چیز جدا نیستند. یک روحند در دو بدن. بگذارید کمی فراتر از این برویم: اسرائیل قلب تپندهی امریکاست. نقشی که اسرائیل برای امریکا ایفا میکند حیاتیتر از نقشیست که امریکا برای اسرائیل.
از طرف دیگر، بزرگترین معضل بینالمللی جمهوری اسلامی در روابط بینالملل، پدیدهی اسرائیل است. تا جایی که هیچ وقت آنرا به عنوان یک کشور نپذیرفته و از این فراتر، با تمثیل اسرائیل به غدهی سرطانی، مترصد فرصتیست که آنرا از روی کرهی خاکی حذف کند. پس میبینید که دوست عزیزتر از جان امریکا، دشمن نابخشودنی ایران است. و همانقدر که امریکا بر سر حمایت از اسرائیل مطلقگراست و به هیچوجه کوتاه نمیآید، ایران نیز بر دشمنی با اسرائیل مصر بوده و تحت هیچ شرایطی آنرا معطل نمیگذارد.
حالا سوال مهمی که اینجا مطرح میشود این است که آیا امریکا از قید اسرائیل گذشته که خواهان مذاکره با ایران شده است؟ چون جمهوری اسلامی که تا همین لحظه، دست از مواضع قاطع خود در قبال اسرائیل برنداشته. البته جواب سوال فوق منفیست. چون امریکا هم ذرهای از حمایت سنتی خود از اسرائیل کوتاه نیامده. در این شرایط، چگونه میتوان به رابطهی عادی بین ایران و امریکا فکر کرد؟
به عبارت دیگر، تا وقتی امریکا و اسرائیل یکی هستند و تا زمانی که ایالات متحده خود را از شر تعهدات سنگین به غاصبان صهیونیسم رها نکرده است – جنس این تعهدات گویای این است که این امر نشدنیست و یا حداقل خیلی دور از ذهن است – اصل و نفس مذاکره با امریکا زیر سوال باقی خواهد ماند. مگر اینکه امریکا بخواهد به خاطر ایران، اسرائیل را کنار بگذارد و عاملی که باعث شده تا به شیطان بزرگ تبدیل شود را دور بریزد.
و به همین دلیل است که خندههای ظریف با جان کری به دلمان نمینشیند و با تمام حمایتی که از سخنرانی دکتر روحانی در سازمان ملل میکنیم، مکالمهی تلفنی وی با اوباما را به صلاح نمیدانیم و خداحافظ گویی او را تزویر مهربانانهای در برابر نرمش قهرمانانهی خود تصور میکنیم. گویا آن "برخی اقدامات نابجای دولت" که در بیانات حضرات آقا بود نیز ناظر به همین حوادث، و از سر استدلالیست که در بالا آمد.
البته لازم است به این نکتهی بسیار مهم نیز اشاره شود که مراد ما از بعید بودن برقراری رابطه با امریکا این نیست که در مسائل موردی و به طور مقطعی نمیتوان با آنها پشت یک میز نشست. چون در گذشته و مثلا در قضیهی حملهی امریکا به عراق و یا افغانستان و حتی همین پروندهی هستهای این اتفاق افتاده و این امر ممکن است و میتواند در آینده، بر سر موارد دیگر و سطوح دیپلماتیک بالاتر هم رخ دهد. آنچه که بعید به نظر میرسد، عادی شدن روابط بلند مدت و همهجانبهی ایران و امریکاست.
در آخر باید به دوگانگی موجود در دیپلماسی دولت هم اشاره کرد. چون از یکسو مدعیست که مذاکره با امریکا تنها به خاطر حل مناقشهی هستهای ایران و رفع تحریمهای ظالمانه انجام گرفته و میگیرد. اما از سوی دیگر میبینیم که صحبت از خط مستقیم هوایی بین ایران و امریکاست و نظرسنجی برای تمایل یا عدم تمایل مردم ایران برای برقراری ارتباط با امریکا. و همین دوگانگیست که شائبهی تمایل دولت به برقراری رابطهی همهجانبه با امریکا را تقویت کرده و موضعگیریهای منفی به حقّی را در داخل کشور ایجاد کرده است.