به گزارش بولتن نیوز، مدتها طول کشید تا دزموند داس سربازی که در جنگ جهانی دوم فرامین صادره را نادیده گرفت تا مانع از مرگ 75 سرباز حاضر در جوخه خود در مواجهه امریکا با ژاپن شود، رضایت بدهد که داستانش به طور رسمی و در قالب یک کتاب بیوگرافی به اطلاع همگان برسد. در پی آن رابرت شنکن نویسندهای دارای پیشینه فتح جایزه معتبر پولیتزر وارد ماجرا شد تا سناریویی را بر اساس این کتاب بنویسد و انتقال آن بر پردههای نقرهای به مدد بیل مکانیک یکی از تهیهکنندگان معروف هالیوود نیز 10 سال زمان اضافی را در برگرفت. با این حال تمامی این صبرها و رنجها و دشواریها ارزشش را داشت زیرا فیلم حاصله که «Hacksaw Ridge» نامگذاری شده و با کارگردانی مل گیبسون معروف همراه است، به یکی از بهترین فیلمهای جنگی چند سال اخیر دنیا تبدیل شده و اواخر سال پیش نامش جزو 9 کاندیدای جایزه اسکار برترین فیلم سال هم آمده بود و دو اسکار جنبی شامل جایزه بهترین صدابرداری را به خانه برد در این فیلم اندرو گارفیلد ایفاگر نقش کمیک استریپی و فانتزی اسپایدرمن، در تریلوژی ثانوی این سری فیلمها را در قالب دزموند داس به درجات بالاتری رساند و نشان داد او از عهده نقشهای سخت دراماتیک و رئالیستی هم بر میآید، اما دومین عنصر موفقیت «Hacksaw Ridge» پس از کارگردانی متهورانه مل گیبسون، قصهپردازی هوشمندانه شنکن بهنظر میرسد و با این اوصاف او که سابقه نگارش سناریوی فیلمها و مجموعههای «پاسیفیک» و «تمامی راه» را هم دارد، بهترین فرد برای پاسخگویی به ابهامات مرتبط با فیلم تحسین شده جدید گیبسون است.
آقای شنکن، چرا بهمدت 10 سال روی این طرح کار و تحقیق و نگارش کردید؟
چارهای نداشتم، در همان سال (2006) بیل مکانیک که تازه امتیاز ساخت فیلمی از روی این داستان را از دیوید پرموت خریده بود با من قرارداد بست و مسئولیت تنظیم یک سناریوی فراگیر را برای این فیلم به من سپرد و چون کار تصویربرداری زودتر از اوایل سال 2016 شروع نشد، طبعاً من نیز پابهپای سایرین و با تأخیر و وسواس به سوی پایان قضایا و شروع فیلمبرداری به حرکت درآمدم.
آیا موفق شدید قبل از مرگ دزموند داس با خود وی دیدار و گفتوگویی هم داشته باشید؟
خیر، او در همان حول و حوش درگذشت و این قبل از امضا شدن قرارداد نهایی من بهعنوان سناریست فیلم بود. فکر میکنم زمان زیادی که صرف شد تا داس رضایت داد پس از مشورت با کلیسا به نوشته شدن داستانش تن بدهد و همچنین تأخیر در اعلام رضایت کلیسا و اقوام داس دست به دست هم داد تا ما بسیار دیر به داس و ماجرای او برسیم. پروندهای که بهدست من داده شد تا روی آن کار کنم بواقع نه یک سناریوی فیلمهای فیچر بلکه یک کار مستند و سیاه و سفید بود.
آیا واقعاً حق مطلب درباره این داستان ادا شده و آنچه در قالب فیلم مل گیبسون ارائه شده، همان چیزی است که باید شکل میگرفت؟
هم من و هم اندرو نایت که بعداً دستی به سروگوش نوشته من کشید تمامی تلاش خود را به کارگرفتیم تا در این میان از دزموند داس یک قهرمانسازی افراطی صورت نگیرد و او را به مدارجی غیر واقعی نرسانیم. او یک انسان رئوف و فوقالعاده بود اما طبعاً اشتباهاتی هم داشت و ما نمیخواستیم و نباید از او چهرهای را میساختیم که فراتر از یک انسان باشد. ما بر طبق آنچه در جبهه روی داده بود از او چهره یک قهرمان صرف را ترسیم کردیم، مرد جوانی که حتی در دل جنگ و شلیک تیر و خونریزی به عقاید خود درباره لزوم استفاده نکردن از سلاح پشت نکرد و با وجود این سربازان بسیاری را که چند کیلومتر دورتر تنها مانده بودند و در محاصره ژاپنیها قرار داشتند و هر لحظه امکان داشت کشته شوند؛ از مرگ رهانید و آن هم در حالی که دستور صریح از مقامهای بالا دست رسیده بود که همه سربازان امریکایی با رها کردن جایگاه خود به سمت پایگاه اولیهشان عقب نشینی کنند.
اما ماجرا به همینجاها ختم نمیشود و شما چه در تدوین نمایش «تمامی راه» و چه در ارائه آن در قالب یک فیلم سینمایی هم دست داشتهاید. کاملاً مشخص است که شما دلباخته تاریخ و لحظات تلخ و سخت آن هستید.
اگر بخواهید از این دیدگاه صحبت و نتیجهگیری کنید، باید بگویم من شیفته داستانهایی هستم که تک قهرمان آن درگیر با ستیزهای درونی و مشغول تسویهحساب با خودش پیش از ورود به مهلکهای بزرگتر است. حال اگر این مورد اصلی را در دل جنگها و سوانح واقعی قرار بدهید، به نتیجهای میرسید که کاراکتر مورد نظر را در ذهن شما شکل میدهد. تاریخ سرشار از مواردی است که یک تصمیمگیری درست یا غلط فردی بر سرنوشت یک جمع اثر مثبت یا سوء گذاشته و اطرافیان آن فرد را به دنیایی کاملاً متفاوت سوق داده است. هر انسانی میتواند نشانه و نماینده یک تغییر مهم باشد. منوط به اینکه خود بخواهد و شرایط اطرافش این را برای وی ایجاب کند.
«Hacksaw Ridge» یا این نگاه و امکانات چه بهرههایی را به سینما و هنردوستان رسانده است؟
ما یک واقعه تاریخی حقیقی را که نسل جوان و مردمان کنونی از آن بیاطلاع بودهاند، در قالب یک فیلم واقعگرا و بدون افراطی گری در تشریح داستان به آنها ارائه و شرح دقیقی را بر آن آوردهایم. تماشاگران این فیلم از هر قماش که باشند، به آرامی میپذیرند که دزموند داس مردی معتقد به اصول بود و برای کمک به همنوعانش وارد مهلکهای شد که با طبایع ذاتی او در تعارض کامل قرار داشت. وی برای انجام این مهم باید تمام آموزهها و تلاطمهای درونیاش را مهار میکرد و بر احساسات ضد جنگیاش فارغ میآمد و این کار را با زجر فراوان اما با موفقیت انجام داد تا به جایی برسد که دیدیم. او به قضاوت تاریخ و صدور رأی درباره جنگ نپرداخت و فقط به تفکر پرداخت و شرایط را سنجید و براساس آن اقدام کرد و تبدیل به یک قهرمان جنگی شد؛ همین و بس.
منبع: Chicago suntimes