در ابتدا هر کدام از پاکبانان درخواستهایی از مردم نسبت به جداسازی زبالهها از مبدا داشتند همچنین به خاطر نداشتن امنیت شغلی از مسئولان درخواست داشتند به وضعیت آنان رسیدگی شود.
در ادامه برنامه خندوانه، پژوهشگر علوم محیطی «هومن لیاقتی» به عنوان مهمان حضور پیدا کرد.
مهمان برنامه «خندوانه» در خصوص وضعیت محیط زیست بیان کرد: در حال حاضر سمینار و برنامههای مختلفی در زمینه محیط زیست برگزار میشود اتفاقات خوبی را در این حیطه شاهد هستیم اما مسئله این است که باید الگوی مصرف در جهان تغییر کند چرا که در حال حاضر 30 درصد بیشتر از ظرفیت کره زمین استفاده میشود.
این پژوهشگر افزود: مردم باید به مصرف خودشان دقت کنند؛ در دنیا 6 میلیارد کیسه پلاستیکی تولید می شود که باید رقم آن کاهش پیدا کند چرا که 300 تا 700 سال تجزیه آن طول میکشد.
وی در خصوص جشنواره فیلم سبز عنوان کرد: در جشنواره فیلم سبز با دیدن فیلمها متوجه شدیم که چه مسیری را باید ادامه دهیم ما در کشور خودمان 50 هزار تن زباله تولید میکنیم و این یعنی دو برابر کشورهای دیگر بنابراین باید به مسئله بازیافت توجه ویژهای داشته باشیم.
لیاقتی تصریح کرد: البته دنیا در زمینه بازیافت کارهای بیشتری کرده است. با این کارها اشتغال و اقتصاد افزایش پیدا میکند. در ضمن محیط زیست بدون اقتصاد معنی نمیدهد؛ ما باید به اقتصاد جدیدی روی بیاوریم که در دنیا به آن اقتصاد سبز میگویند و این باعث میشود اقتصاد به سمت و سوی جدیدی حرکت کند.
وی افزود: در صنعت بازیافت، ایران رو به پیشرفت است و برای این امر اتحادیه نیز ایجاد کردهایم که افراد زیادی در آن مشغول به فعالیت هستند لذا باید بستر زنجیره بازیافت از طریق جمعآوری زباله فراهم شود.
مهمان برنامه «خندوانه» درخصوص اینکه چه کارهایی باید برای حفظ محیط داشته باشیم، خاطرنشان کرد: اولین موضوع که برای حفظ محیط زیست، زمین و غذای سالم احتیاج داریم، فرهنگسازی است. کشورهایی در پسماند موفق بودند که تفکیک از مبدا انجام دادند.
گفتنی است؛ در برنامه شب گذشته «خندوانه»، بخش «خنداننده شو» با داوری گوهر خیراندیش، کمال تبریزی و آتیلا پسیانی و با حضور شرکتکنندگان به روی آنتن رفت.
همچنین بخشی از برنامه امیر کربلاییزاده استندآپ کمدی خود را پیرامون پاکبانان عزیز کشورمان اجرا کرد.
جوانیهایم رادیو خیلی طرفدار داشت/ فقط دنبال حقیقت در کتاب نگردید
رادیو این روزها ۷۷ ساله شده است ولی انگار مثل خیلی از ۷۷ ساله ها شور و
شوق کمتری هم برای فعالیت دارد. رادیو زمانی به مثابه عضوی از خانواده ها
بود و نسل دهه ۶۰ و دهه های قبل تر این عضو خانواده را بیشتر میشناختند.
رادیو این روزها البته همچنان طرفداران خود را دارد؛ کسانی که حرفه شان
ایجاب می کند که یک صدای پنهان همیشه همراهشان باشد مثل راننده های اتوبوس و
تاکسی، نگهبان ها، پرستاران و آتش نشان ها و خیلی از دیگرانی که شب ها
باید شیفت کاری باشند و حتی بسیاری از علاقه مندانی که هنوز دوست دارند
گفتگوهای یک نفر پشت میکروفن را درباره ادبیات، نمایش، اجتماع و... بشنوند و
خودشان تخیل کنند.
محمد
صالح علا مجری، نویسنده و شاعر یکی از کسانی است که شاید چند نسل در رادیو
مخاطبش بوده اند و همچنان در رادیو فعال است و برنامه دارد.
او
سال ها در رادیو برنامه داشته است و کارش را برای این رسانه از جوانی وز
مانی آغاز کرده که نمایشنامه می نوشته است و به قول خودش در برف و باران به
رادیو می رفته تا یکی از کارهایش پذیرفته شود.
صالح علا در این گفتگو از رادیو، کتاب های در حال انتشارش و همچنین از اجرا و ترکیب کردن کلمات با هم سخن گفت.
متن این گفتگو را در زیر می خوانید:
*بعضی
از مخاطبان دهه شصتی شما معتقدند یکی از دلایل موفق نشدنشان در کنکور این
بوده که هر شب برنامه رادیویی شما را در سال های ۷۸ و ۷۹ گوش می کرده اند.
- ممنونم.
*البته منظور آنها جذابیت و تاثیر برنامه شما بود و اینکه این روزها جای چنین برنامه هایی در رادیو خالی است.
-
ببینید همکاران من مقصر نیستند. بخشی به این دلیل است که کار ما با کار
دیگران تفاوت دارد. خاطره ای تعریف می کنم، زمانی من جوان بودم یک نفر به
من گفت که پول چندانی ندارد و از من خواست به این دلیل ترانه ای در حد
متوسط بنویسم و من خیلی ناراحت شدم که چرا آن فرد فکر کرده است ما برای پول
ترانه می گوییم، با این حال من ترانه ای برای او نوشتم چنان که مماس با
حیثیت ترانه سرایی ام بود. رادیو و هرجای دیگری هم همینطور است ما نمی
توانیم، بگوییم چون دستمزد کمتر می گیریم کمتر هم کار کنیم بلکه نهایت تلاش
و استعداد خود را در رادیو به کار می گیریم بنابراین نمی دانم چه اتفاقی
برای رادیو رخ داده است که به تعبیر شما مخاطبانش ریزش کرده اند چون
همکارانم در هر شرایطی همه آنچه را که در توانشان هست انجام می دهند.
*شما فکر می کنید این ریزش وجود داشته است؟ مثلا همانقدر که شما ۱۰ سال پیش مخاطب داشته اید اکنون هم دارید؟
-
فکر نمی کنم ریزشی وجود داشته باشد. البته شاید هم شما درست بگویید چون
خاطرم هست آن زمان مخاطب مثل یک سریال تلویزیونی برنامه هایی را که اجرا می
کردیم، دنبال می کرد و وقتی تهیه کننده برنامه، نوار صوتی پیغام های مخاطب
را برایم می گذاشت هر شب درباره برنامه صحبت می شد و بیشتر شنوندگان رادیو
برنامه را می شنیدند.
*با این حال فکر کنم خود شما هم رادیو را بیشتر از تلویزیون دوست دارید.
-
زمانیکه من دبیرستانی بودم رادیو خیلی طرفدار داشت. نمایشنامه هایی
بعدازظهر جمعه اجرا می شد که شاید طرفدارانش از فیلم هایی که در تلویزیون
پخش می شود خیلی بیشتر بود. من آن زمان برای رادیو هم نمایشنامه می نوشتم و
در برف و باران به رادیو می رفتم تا بلکه از میان کارهایم یکی پذیرفته شود
و از همان نوجوانی با رادیو زلفی گره زده داشتم.
*عمران
صلاحی قبل از مرگش به من گفت این لوس بازی ها را کنار بگذار باید حتما
کارهایت را چاپ کنی این روزها عصرها فکر می کنم مشغول نگارش و آماده سازی
کتاب ها و نوشته هایتان هم هستید، کاری که پیش از این ظاهرا دوست نداشته
اید؟
-
بله من هیچ وقت دوست نداشتم کارهایم را چاپ کنم و فکر می کردم چاپ کردن
کتاب خیلی مسئولیت دارد و من از عهده این مسئولیت ها برنمی آیم تا اینکه یک
شب عمران صلاحی قبل از مرگش به من گفت این لوس بازی ها را کنار بگذار باید
حتما کارهایت را چاپ کنی و اکنون دیگر این شغل من شده است که دایم می
نویسم و بیشتر کارم نشر نوشته هایم شده است.
*از کتاب هایی که در حال نگارش آنها هستید، می فرمودید. اکنون چه آثاری را در دست دارید؟
-
من کتابی داشتم با عنوان «دست بردن زیر لباس سیب» و اکنون در حال چاپ کتاب
دیگری با همان حال و هوا با نام «حیف حوصلم پیر شده» هستم که البته گسترده
تر است. همچنین نمایشنامه ای هم نوشته ام با عنوان «خفه شو عزیزم» که آن
هم در مرحله چاپ قرار دارد. کتابی هم دارم با عنوان «پریدن با یک بال» که
سال هاست در محاق است و خیلی لطف کردند که این یکی دارد به مرحله چاپ می
رسد.
*موضوع «پریدن با یک بال» چیست؟
-
«پریدن با یک بال» یک اثر مفهومی است مثل کتاب «تمامی آنچه که مردان
درباره زنان می دانند» این کتاب یک داستان خیلی کوتاه در حدود ۲۵۰ کلمه است
و من کتاب را به همه دوستان زندگی ام تقدیم کرده ام که ۹۷ صفحه اسامی
کسانی است که این داستان را به آنها اهدا کرده ام و تنها یک صفحه خود
داستان است.
*می توانید درباره نمایشنامه «خفه شو عزیزم» هم توضیحی بفرمایید.
-
«خفه شو عزیزم» درباره یک خانم و آقاست که ناگهان زنگ در خانه شان به صدا
درمی آید و آنها فکر می کنند که چه کسی پشت در است و آیا باید در را باز
کنند یا خیر؟ و بر حسب احتمالاتی که درباره افراد پشت در می دهند صحبت می
کنند و در هیچ گاه باز نمی شود.
جز
اینها دو کتاب دیگر هم با نام های «خاطرات قابل حمل» و «پارچه فروش عاشق»
دارم و همچنین سال هاست در حال نگارش یک رمان بلند با نام «نای نای» هستم.
همچنین کتابی هم دارم که یک داستان بلند با نام «دزدان محترم» است.
*دزد، محترم هم می شود؟
- بله. باید کتاب را بخوانید و ببینید که اتفاقا اکنون اکثر دزدان محترم هستند.
*کدام یک از اینها زودتر منتشر می شوند؟
- فکر می کنم نمایشنامه «خفه شو عزیزم» و کتاب «حیف حوصلم پیر شده» زودتر منتشر شود.
*کتابی
هم چندین سال پیش منتشر کردید با نام «تمامی آنچه که مردان درباره زنان می
دانند» که در این گفتگو هم به آن اشاره فرمودید که البته تمام صفحات این
کتاب سفید است، فکر می کنید چرا اینقدر تیراژ این کتاب بالاست؟
- به دلیل علاقه هموطنان من به کتاب خواندن.
*چقدر خود سوژه و معنایی که در عنوان کتاب است برای شما اهمیت داشت؟
-
من اصلا به این موضوع فکر نکردم یکی از دغدغه های من در حوزه تجسمی آثار
مفهمومی بوده است. این کتاب هم مثل یک مجسمه است که بیشتر در حوزه زیبایی
شناسی و مفهومی مورد نظرم بود. درواقع نمی خواستم اثر مکتوب دانشی باشد و
بیشتر مقصودم اثری شکلی و تجسمی بود.
*نمی
بینید که نادانی طرفداران انبوهی دارد و در جایی که یک نادان سخن می گوید
هزاران نفر سینه چاک او می شوند! به نظر شما کتاب نخواندن مردم آزاردهنده
است؟
-
به نظرم تقصیر خود مردم هم نیست، باید قبل از اینکه کتاب خواندن و حتی
الفبا را بیاموزیم، فکر کردن را به ما بیاموزانند. فکر کردن هم کار بسیار
سختی است مثل کتاب خواندن و دانا شدن که بسیار سخت است. نمی بینید که
نادانی طرفداران انبوهی دارد، در جایی که یک نادان سخن می گوید هزاران نفر
سینه چاک او می شوند. برای دانایی اما باید دست دراز کنید و آن را بردارید.
دانایی و فکر کردن و کتاب خواندن کار سختی است. با این همه جوانان ما خیلی
کتاب می خوانند و من بسیار راضی هستم. بسیاری از دانشجویان من از من بیشتر
کتاب می خوانند و حتی برخی از کتاب های خوب را آنها به من معرفی می کنند.
*تعداد این دسته از افراد چقدر است چون امروزه حتی بیشتر قشر تحصیلکرده اطلاعاتشان را از گوگل و سرچ های اینترنتی درمی آورند.
-
خدا را شکر وقتی به کتابخانه ها و کتابفروشی ها می روم تعداد زیادی از
جوانان را می بینم و زمانی هم که با آنها حرف می زنم، می بینم دائم در حال
مطالعه هستند. اینها را از روی تواضعی مصنوعی و ساختگی بیان نمی کنم چراکه
این جوانان هستند که کتاب های خوب را اول می خوانند و بعد به من معرفی می
کنند. البته لزومی هم ندارد همه کتاب بخوانند. به طور مثال دستفروشی که در
خیابان باید نان زن و بچه اش را دربیاورد کتاب به چه کارش می آید. باید
دانست که فرهنگ با سواد فرق می کند و امروز تمام مشکلات ما از آدم های بی
فرهنگ ولی باسواد است.
اگر
در تاریخ به اسامی اشخاص جاهلی برمی خوریم که مردم را آزار می دهند
آزارشان به مراتب کمتر از اشخاص باسوادی بوده که با دانش خود نسل کشی کرده
انداگر در تاریخ به اسامی اشخاص جاهلی برمی خوریم که مردم را آزار می دهند
آزارشان به مراتب کمتر از اشخاص باسوادی بوده که با دانش خود نسل کشی کرده
اند مثل آنها که بمب اتمی ناکازاکی هیروشیما را تولید کردند که اشخاص بسیار
باسواد و بی فرهنگی بودند بنابراین به نظر من اصل فرهنگ است نه سواد.
حقیقت
لزوما در کتاب ها نیست و انواع فراوانی دارد و ناخوب است که ما حقیقت را
تنها در کتاب ها جستجو کنیم. ما چندین میلیون سال اینجا زندگی می کردیم و
خوشبخت بودیم بی آنکه کتاب بخوانیم یا اصلا کتاب اختراع شده باشد همچنان که
زنبورها میلیون ها سال است دست به تغییر محل زندگیشان نزده اند ولی همچنان
خوشبخت اند.
روز
به روز خانه های ما تغییر کرده اما مانند گذشته خوشبخت نیستیم بنابراین من
نمی دانم این چه استنباطی است که ما سعادت بشر را در کتاب خواندن می
دانیم. بیشتر رنج هایی که میبریم از کتاب ها بیرون زده است. ما وقتی کتاب
می خوانیم آیا انسان بهتری می شویم الزاما خیر، کتاب ما را نجات داده است؟
الزاما خیر. این آمارها به نظرم سرگرم کردن مردم است چراکه حقیقت تنها در
کتاب ها نیست.
*پس حقیقت را از کجا باید یافت؟
- حقیقت در چشم های مادرم، در پچ پچه های مردم، در گفتگو، در... پیدا می شود.
*شما گفتگو با یکی از اطرافیانتان را به کتاب ترجیح می دهید؟
-
بله صد در صد. من گفتگو با همسر، خواهر و برادر و خانواده ام را به کتاب
خواندن ترجیح می دهم و همین که آنها را می بینم کتاب را به کناری می گذارم.
چه چیزی مهمتر از خانواده و یا مهمتر از دوست و آشناست. ما بیخودی کتاب را
تابو کرده ایم، کتاب چه می خواهد بکند. مثل مدرک تحصیلی که آن را مد کرده
ایم و فکر می کنیم دو سال دیگر که فارغ التحصیل شدیم فلان مدرک را بدست
آورده ایم و چه کسی خواهیم شد.
*من
حرف شما را قبول دارم چون خیلی وقت ها تحصیلکرده ها خیلی بیشتر قوانین را
دور زده اند و یا از علم خود برای سوءاستفاده های اقتصادی، اجتماعی و...
بهره گرفته اند اما مساله این است که پس چه راه حلی داریم؟
انسان
همانقدر که کتاب می خواند خوب است به شمعدانی ها و به آسمان نگاه کند که
یک تاریخ را می توان در آسمان پیدا کرد- مدار من بر همدلی و عشق است برای
کسی که می خواهد به دنبال حقیقت و انسانیت بگردد. انسان همانقدر که کتاب می
خواند خوب است به شمعدانی ها و به آسمان نگاه کند که یک تاریخ را می توان
در آسمان پیدا کرد.
*فکر
می کنم نگاه کردن ما هم فرق کرده است. اکنون مردم بیشتر نگاه می کنند و
حتی عکاسی می کنند تا سوژه های مورد نظرشان را پیدا کرده و در شبکه های
اجتماعی و صفحه های مجازی خود قرار دهند اما کمتر نگاه می کنند تا لذت
ببرند.
-
اصلا یکی از مشکلات من همین عکس گرفتن است. ما زمان قدیم خوش بودیم بی
آنکه از خوشی هامان عکسی بگیریم و حالا انگار اگر از با هم بودن و از خوشی
هایمان عکس نگیریم دیگر خوش نیستیم.
این
همه عکسی که می گیریم برای چه کسی است و چه می خواهیم بکنیم؟! خود من عادت
کرده ام که هر بار به درخت یا پدیده ای نگاه می کنم به گونه ای باشد که
انگار اولین بار است آن را می بینم.
*واژه
ها نوعی حیثیت و هستی در این عالم دارند، مثل آدم ها به دنیا می آیند،
کودکی و نوجوانی دارند، عاشق می شوند، عروسی می کنند جناب صالح علا نحوه
اجرای شما و ادبیاتی که به کار می برید منحصر به خود شماست. کمی از این
واژگان منحصر به فرد و ترکیب های برساخته خودتان بگویید که چگونه در کنار
هم می چینید؟
-
فکر می کنم واژه ها برخلاف نظر باختین واژه شناس روسی خیلی قوی هستند.
البته او هم درست می گوید که لحن از واژه مهمتر است و من هم کمی با او
موافق هستم. خود من سال هایی که در دانشگاه، بازیگری درس می دادم به
دانشجویانم درباره این اهمیت لحن تاکید می کردم؛ اینکه اگر به یک گربه با
تحکم بگویید بیا می خواهم نازت کنم فرار می کند تا اینکه به او با لحن آرام
و لطیفی بگویید بیا می خواهم کتکت بزنم؛ با همان لحنی که سیاست مدارها به
کار می برند. با این حال واژه ها نوعی حیثیت و هستی در این عالم دارند، مثل
آدم ها به دنیا می آیند، کودکی و نوجوانی دارند، عاشق می شوند، عروسی می
کنند... و این میان آنچه که برای من اهمیت زیادی دارد ترکیب و زلف گره زدن
واژه ها در کنار هم است. وقتی واژه ها با یکدیگر باشند غوغا میکنند شاید
یک واژه به تنهایی کاری از دستش برنیاید ولی وقتی این واژگان با هم ترکیب
می شوند مثل دو قطره باران که اگر ترکیب شوند دیگر هیچ کس نمی تواند آنها
را از هم جدا کند عبارت جدیدی می شوند که معانی تازه ای دارند و هر واژه
لایه ای در پس هم دارد.
*این ترکیب واژگان یا زلف گره زدن را چگونه می توان آموخت؟
-
فردی که نجار است می تواند چند تخته را در ساعتی به یک میز تبدیل کند کاری
که از چون منی برنمی آید چراکه آن نجار سال هاست میخ راست کرده، اره به
دست گرفته و تیشه زده است. به نظر من نبوغ و استعداد در کار ما شوخی است و
قلم باید در دست فرد اهلی شود و نویسنده باید دایما در حال نوشتن باشد.
نویسنده ای که روزی ۱۰۰ صفحه مطلب ننویسد نویسنده نیست. قلم باید در دست
نویسنده رام شود چون خیلی بدقلق است، بارها پیش می آید که صفحه سفید را که
مقابل خود می گذارید هیچ چیز نمی توان نوشت چون قلم چموشی می کند و نویسنده
باید آن را رام کند. اینکه عده ای از نبوغ حرف می زنند به نظر من خیلی
عجیب است یا حداقل در سطح من نیست. کار ویلیام شکسپیر حادثه نیست مشخص است
که همه عمرش به نوشتن گذشته و پریشان بازی کرده است. نوشتن به کار مستمر و
مداوم نیاز دارد و محال است که نویسنده ای روزی کمتر از ۱۰۰ صفحه بنویسد و
نویسنده باشد. نویسنده باید به فکر کردن مثل یک شغل نگاه کند اگرچه که عده
ای به این شغل احترام نگذارند.
*از چه باید بنویسد؟
- از چیزی که دوست دارد. هرچه که دغدغه اش است.
*بسیاری دوست دارند و بسیاری سال ها قلم می زنند اما باز هم این ترکیب بندی فقط مخصوص خود شماست.
-
واژگان وقتی ترکیب می شوند کارهای کارستانی از دستشان برمی آید منتها کمی
از نظر زبانی به شناخت و کنجکاوی نسبت به زبان مادری نیاز دارد و اینکه کمی
به شعر نزدیک شوید. کمی هم شهامت و جسارت در نوآوری می خواهد. زبان مادری
حافظه هویت یک سرزمین است و می دانید که با آن نباید شوخی کرد اما باید
زنده و بیدار نگه داشت و مثل همه چیزهای دنیا که دائم در حال تغییر است
زبان هم در حال تغییر است. این تمرین هم برای من از ترانه نوشتن شروع شده
است و می بینم که مردم هم به این ترکیب ها لطف دارند.
*به نظر شما مجریان جوان اگر بخواهند از اجراهای کلیشه ای فراتر روند و ادبیات غنی تری به کار ببرند چه باید کنند؟
- من هر کسی را دیده ام همه لبریز از خلاقیت بوده اند و حرفی درباره آنها ندارم.
*هر
بار هم که مقابل دوربین می نشینم دست و پایم را گم می کنم اگر بخواهید
پیشنهادی داشته باشید برای کسانیکه می خواهند به این حرفه وارد شوند.
-
راستش را بگویم من اصلا مجری گری را دوست ندارم. همش تصادفی است. من کار
چندانی در حوزه اجرا نداشته ام و همانطور که گفتم فردی خجالتی هستم و خجالت
می کشم مقابل دوربین سخن بگویم، هر بار هم که مقابل دوربین می نشینم دست و
پایم را گم می کنم.
*آرزویتان در سال ۹۶ برای مردم چیست؟
-
آرزو می کنم هوا برای نفس کشیدن مردم به ویژه مردم دلیر خوزستان عزیزمان،
آب برای کشاورزان عزیزمان و اسباب زندگی برای همه مردم به ویژه معلم های
نازنین، کارمندها، دستفروش ها و هموطنان تهی دستم فراهم باشد.
*نمی
دانید چه سخت است قدم زدن در کنار کسانی که دیگر نیستند این روزها ما به
فاصله های اندک هنرمندان و چهره های فرهنگی بسیاری را از دست داده ایم به
نظر شما چطور می توان با مساله مرگ کنار آمد؟
-
مرگ که چیز بدی نیست دست کم من همیشه فکر می کردم کسانی که می میرند هیچ
نفعی از مردنشان نمی برند ولی الان غیر از این فکر می کنم چراکه زندگی دیگر
فاقد آن جذابیتی است که ما تصور می کردیم چنان که شاعر بحرینی ابراهیم
خلیفه می گوید مرگ کجاست؟ مگر مرگ مرده است که دیگر سراغی از من نمی گیرد.
مقصودم
این است که زندگی در فقدان بابک بیات، عباس کیارستمی، افشین یداللهی،
عمران صلاحی و دیگرها بسیار دشوار است و شما نمی دانید چه سخت است قدم زدن
در کنار کسانی که دیگر نیستند.
والا پیامدار...
«پیام»
و «محمد رسول ا... (ص)»، تنها فیلم هایی هستند که درباره رسول اکرم (ص)
ساخته شده اند. آثاری که گرچه از نظر فرم و محتوا، قابل توجه هستند و
برایشان زحمت زیادی کشیده شده، اما از کاری که باید انجام می شده و نشده،
فاصله زیادی دارند.
امروز و در آستانه سالروز مبعث پیامبر گرامی اسلام (ص) به سراغ این دو فیلم رفتیم و آن ها را بررسی کرده ایم.
پیام - 1976
«پیام»
که در ایران به نام «محمد رسول ا... (ص)» شناخته می شود، اولین فیلم
سینمایی است که درباره پیامبر اسلام تولید شده، ساخته «مصطفی عقاد»
کارگردان مشهور سوری است که آن را با سختی های بسیاری تولید کرد. او که
تنها 2 اثر را به عنوان کارگردان در کارنامه سینمایی خود دارد، پس از چندین
سال کار در شبکه های تلویزیونی آمریکایی، به سراغ این پروژه رفت. عقاد در
یک اقدام جالب، این فیلم را در دو نسخه عربی و انگلیسی با بازیگرانی متفاوت
ساخت که هر دو هم در جهان اسلام مورد توجه واقع شدند. خودش در این باره
گفته است: «به لحاظ اقتصادی به نفع ما نبود، ولی به لحاظ زبان قرآن، احساس
کردم لازم است فیلم را به زبان قرآن هم بسازم و تا امروز از نسخه عربی
بیشتر از نسخه دیگر لذت می برم. منظورم این است که کلمه «ا... اکبر» مفهومی
خاص دارد که GOD is great آن را نمی رساند.»
مهم ترین
مشکل مصطفی عقاد، مخالفت هایی بود که با ساخت این فیلم در جهان اسلام صورت
می گرفت. او برای گرفتن مجوز از علمای اسلامی، به دانشگاه «الازهر» مصر و
چند کشور دیگر رفت و تأیید فیلمنامه اش را گرفت ولی از آنجا که در هالیوود،
کسی حاضر به تولید فیلمی درباره پیامبر اسلام (ص) نبود، به کشور های
اسلامی آمد تا برای این پروژه درخواست بودجه کند. گرچه عربستان سعودی و
مراکش در ابتدا اجازه فیلمبرداری دادند ولی در میانه پروژه، با مخالفت
ملک فیصل پادشاه عربستان مجبور شد به لیبی برود و در این کشور فیلمش را به
پایان برساند.
مصطفی عقاد برای
«پیام» از عوامل مطرح سینمای آمریکا مانند «آنتونی کویین» (در نقش حمزه) و
«آیرین پاپاس» (در نقش هند) استفاده کرد و موسیقی متن فیلم را به «ژان
موریس ژار» سپرد که برای این موسیقی، نامزد اسکار هم شد. جالب است بدانید
مصطفی عقاد، کارگردان نام آور مسلمان که با این فیلم، در تاریخ هنر اسلام
جاودانه شده است، در اواخر سال 2005 میلادی در انفجاری تروریستی که توسط
سازمان «القاعده» در اردن انجام شد، کشته شد.
محمد رسول ا... (ص) - 1393
تنها
دو ماه پیش از کشته شدن مصطفی عقاد، دو کاریکاتور توهین آمیز از پیامبر
اسلام (ص) در یک نشریه دانمارکی چاپ شد، اتفاقی که مجید مجیدی کارگردان
موفق سینما را بر آن داشت تا تنها اقتباس سینمای ایران را از زندگی پیامبر
(ص) بسازد. حدود دو سال بعد، بالاخره پیگیری ها به نتیجه رسید و مجیدی که
به تازگی از ساخت فیلم تحسین شده «آواز گنجشک ها» فارغ شده بود، با حمایت
مؤسسه «نور تابان» وابسته به بنیاد مستضعفان، فیلمنامه عظیم ترین پروژه
تاریخ سینمای ایران را کلید زد. با پایان نگارش فیلمنامه، شهرک سینمایی
«پیامبر اعظم (ص)» در نزدیکی بزرگراه تهران - قم با 18 میلیارد تومان،
ساخته شد تا محل تولید این پروژه باشد. این شهرک می تواند کمک خوبی برای
تولید قسمت های دوم و سوم این فیلم باشد که قرار است در آینده ساخته شوند.
تولید
فیلم با کمک جمعی از بهترین عوامل سینمای ایران در شش ماه انجام شد و فیلم
«محمد رسول ا... (ص)» به جشنواره فجر سال 93 رسید. مجیدی برای انتخاب
عوامل خارجی این فیلم، وسواس زیادی داشت و علاوه بر «ویتوریو استورارو»
فیلمبردار ایتالیایی و «ای. آر. رحمان» آهنگساز هندی که هر دو سابقه دریافت
جایزه اسکار را در کارنامه دارند، جلوه های ویژه فیلم را به «اسکات
اندرسون» مدیر جلوه های ویژه «ترمیناتور 2» و «کینگ کونگ» سپرد. او همچنین
برای انتخاب لوگوی فیلم، یک مسابقه بزرگ برگزار کرد که در نهایت طراحی هیچ
کدام از برنده ها را نپسندید! نتیجه این وسواس، تولید فیلمی بود که گرچه
بسیار پرهزینه بود ولی درخشان ترین نقطه کارنامه سینمایی خودش و بسیاری از
عوامل دیگر است.
فیلم «محمد
رسول ا... (ص)» بالاخره در شهریور 94 اکران شد و توانست با فروش 411
میلیونی در 2 روز اول اکران، رکورد فروش سینمای ایران را جابه جا کند. این
فیلم با بیش از 2 میلیون نفر بیننده و 5/15 میلیارد فروش، یکی از
پرمخاطب ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران تا به امروز است. «محمد
رسول ا... (ص)» طی سه سال گذشته برای اکران به کشور های مختلفی مانند ترکیه
و عراق رفته و با توجه به شرایط اکران فیلم های ایرانی در خارج از کشور،
در مجموع موفق بوده است.
چرا فقط دو فیلم؟
در
این میان موضوعی که بیش از هر چیزی اهمیت دارد، کم کاری مسلمانان در تولید
آثار سینمایی و تلویزیونی بر اساس زندگی پیامبر اسلام (ص) است. در همین
سینمای ایران در حالی که سالانه ده ها فیلم تولید می شود و بسیاری از آن ها
پرهزینه و با پروداکشن عظیم هستند، تنها یک فیلم با این موضوع ساخته شده
که خود جای تعجب دارد. به خصوص با توجه به وجود شهرک سینمایی پیامبر اعظم
(ص) که راه را برای ساخت آثار سینمایی و تلویزیونی درباره موضوعات صدر
اسلام، بسیار هموار کرده است. علاوه بر آن باید توجه داشت که فیلمسازان
غربی در چند دهه گذشته، بار ها زندگی حضرت عیسی مسیح(ع) را در قالب
فیلم های سینمایی و تلویزیونی به تصویر کشیده اند؛ آثاری که بسیاری از ما
آن ها را دیده ایم. فیلم هایی مانند «مصائب مسیح» اثر مل گیبسون،
مینی سریال «عیسی ناصری» اثر فرانکو زفیرلی و... به نظر می رسد حالا و با
گذشت 39 سال از انقلاب اسلامی، سینمای ایران باید بیشتر به موضوعات این
چنینی بپردازد و در مقابل تصویری خشونت بار و غیرواقعی که رسانه های جمعی
غرب، از اسلام می سازند قد علم کند.