به کسانی که امروز به مباحث مورد اشاره حضرت آقا دربارهی نفوذ فرهنگی و اقتصادی باور نداشته و وابستگی متقابل را مطرح میکنند، اکیداً توصیه میکنم کتاب «پس از سقوط کمونیسم» آقای برژینسکی و کتابهای مشابه را مطالعه کنند. این نوشتهها نشان میدهد که نفوذ واژهای خطرناک است که اگر جدی گرفته نشود، کشور دچار چالشهای جدی خواهد شد.
گروه اقتصادی-اعتراض اصلی جنبش والاستریت و مردمی که برای تظاهرات به
خیابانهای آمریکا میآمدند مخالفت با حرص و طمع و نحوه رفتار نهادهای مالی
آمریکا بود. این حرص و طمع اگرچه ممکن است در بین شهروندان ما نیز وجود
داشته باشد اما بهواسطه وجود فروعاتی مانند: خمس، زکات و صدقه در
ایدئولوژی اسلامی، که درست نقطه مقابل حرص و طمع است فرهنگ ما از این حیث
دارای یک مصونیت است. برای مثال در دادن زکات مال، فرد با مأمور مالیات
روبهرو نیست، بلکه با وجدان و اعتقادات مواجه است. ممکن است فرد برای
نپرداختن مالیات در مواقعی ناگزیر دروغ هم بگوید، یا از درست گفتن امتناع
کند، اما در پرداخت زکات، مطمئناً به دلیل اینکه فرد با حرص و طمع وجود در
حال مبارزه است نمیتواند به خود دروغ بگوید.
به گزارش بولتن نیوز، گرفتاری بزرگ دنیای امروز،
وجود حرص و طمع در فرهنگها و شخصیت افراد است. اتفاقاً زکات در اسلام درست
نقطه مقابل این اصل ویرانگر ایستاده است. نتیجه ایدئولوژی لیبرالیسم
نابرابری فزاینده است. یعنی وقتی فرد صرفاً به دنبال منافع فردی خود باشد
از طرفی حرص و طمع هم داشته باشد، نهایتاً چنین جامعهای دچار نابرابری
گسترده میگردد. متأسفانه باید اذعان کرد هماکنون اغلب نهادهای اقتصادی
کشور آفت نظام لیبرالیسمی مبتلا شدهاند.
دنیای
امروز با توجه به مشکلات و بحرانهای اقتصادی خود به این نتیجه رسیده که
باید اقتصاد را مقاومتر از قبل کرد. لذا مشاهده میشود مقام معظم رهبری،
در مقابل این اتفاقات، اقتصادی به نام اقتصاد درونزا و مقاومتی را مطرح
میکنند. یعنی علائم رشد و ثبات اقتصادی باید در داخل کشور کنترل و مدیریت
شود. وقتی اقتصاد نفتی است و قیمت و میزان فروش آن را نمیتوان بهراحتی
تعیین کرد (خارج از اراده شماست) باید درونزا کردن اقتصاد با یک نگاه
برونگرا را در برنامه خود بهعنوان یک اصل قرار داده و تا حد امکان اقتصاد
را در مقابل آسیبها واکسینه کرده و باعث کاهش شکنندگی و افزایش انعطاف
اقتصاد ملی خود شد.
نفوذ از
نگاه دشمن: اخیراً کتاب " پس از سقوط کمونیسم" آقای برژینسکی را مطالعه
میکردم که در لابهلای نوشتههای این کتاب به مباحث جالبی برخوردم. در
ابتدا باید بدانیم برژینسکی فردی است که مشاور افرادی چون کارتر و ریگان
بوده و عضویت در شورای روابط خارجی آمریکا را (بهعنوان نهادی که باید
نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا برای شرکت در انتخابات توسط این نهاد تأیید
شوند) در کارنامه خود دارد. برژِینسکی شخصیت خبیث و پلیدی است که جزء تصمیم
گیران یهودی و پشت پرده دنیا محسوب میشود. وی در این کتاب میگوید: هیچ
امپراتوری در دنیا بعد از مسیح بهاندازه آمریکا در دنیا قدرت و عظمت
نداشته و به معنای واقعی کلمه امپراتور نبوده است. بهعنوانمثال امپراتوری
رم، مغول و بریتانیا هیچکدام بهاندازه آمریکای امروز به همه جای دنیا
تسلط نداشتند. اما آمریکا علاوه بر تسلط نظامی بر دنیا تسلط فرهنگی نیز
دارد. برژینسکی در این کتاب مدعی شده امروز جوانهای دنیا مشتاق هستند تا
مانند آمریکاییها لباس پوشیده، غذا خورده و زندگی کنند.
نکته
جالب اینجاست که اگرچه این کتاب در سال 1997 نوشته شده است اما وی آمریکا
را تنها امپراتوری میداند که توانسته علاوه بر تسلط نظامی در دنیا، تسلط
فرهنگی نیز داشته باشد. برژینسکی در این کتاب با اشاره به رستورانهای
زنجیرهای آمریکا میگوید: حضور این رستورانها یا فیلمها و کتابهای
آمریکایی در همه جای دنیا مؤلفهای از قدرت ماست.
درسی
که ما باید از مطالعه این کتاب بگیریم این است که امروز تجاوزها و
سلطهگریها دیگر صرفاً تجاوزهای نظامی نیست. لذا باید بخش عمدهای از
نیروهای مسلح ما بیشتر بر دو واژه نفوذ و تسلط فرهنگی و اقتصادی فعال
باشند. یعنی در کنار آمادگی نظامی باید به سمت قدرت نیمه سخت و نرم حرکت
کنند. قدرت نیمه سخت به معنای تسلط نهادهای اقتصادی آمریکا بر دنیا است.
بهعنوانمثال اینکه زندگی خیلیها براساس دلار برنامهریزی و سپری میشود
یک تسلط نیمه سخت است. وابسته کردن اقتصاد کشورها به بانک جهانی و صندوق
بینالمللی پول نیز یکی دیگر از نمونههای قدرت نیمه سخت آمریکا است. وی در
این کتاب درباره نقش آمریکا در این نهادها مینویسد: 17 درصد از سهام بانک
جهانی و صندوق بینالمللی پول در اختیار آمریکاست، اگر در این نهادها قرار
باشد برای کشوری تصمیمگیری شود باید 85 درصد سهامداران به آن تصمیم رأی
مثبت دهند. به عبارتی آمریکا بهتنهایی با داشتن 17 درصد از سهام این
نهادها میتواند هر تصمیم و اقدامی را وتو کند. یعنی این نهادهای
بینالمللی تحت سیطره آمریکا بوده و بهتنهایی هیچ استقلالی از خود ندارند.
به همین دلیل است که میبینیم آمریکا با مکانیسم دلار و نهادهای
بینالمللی مانند: سازمان تجارت جهانی، صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی
بهراحتی میتوانند دست و پای هر کشوری را بسته و آن کشور را محدود کنند.
واقعاً
به کسانی که امروز به مباحث مورد اشاره حضرت آقا درباره نفوذ فرهنگی و
اقتصادی باور نداشته و وابستگی متقابل را مطرح میکنند اکیداً توصیه میکنم
این کتاب و کتابهای مشابه را مطالعه کنند. برژینسکی سالها پیش این
تهدیدات را از نگاه آمریکا مطرح کرده و معتقد است: آمریکا به دنبال این است
افرادی که حتی در خارج از مرزهای این کشور زندگی میکنند را طوری شیفته و
وابسته خود کند که اگرچه آنها شهروند آمریکا نیستید اما عملاً به
پیادهنظام آمریکا در کشورهای خود تبدیل شده و آمریکاییها بهراحتی
میتوانند این افراد را مدیریت کنند. مسئله دیگر در مورد نفوذ فرهنگی و
اعتقادی این است که شما در نفوذ و تهاجم نظامی، دشمن را علناً میبینید اما
وقتی دشمن به افکار و عقاید شما نفوذ میکند. ازآنجاکه شما دشمن را
نمیبینید کار بسیار سختتر میشود. چراکه دشمن از درون، با چراغ خاموش و
بهتدریج قصد نابودی شما را دارد.
آمادگی در مقابل نفوذ دشمن: امروز
شاهد هستیم هر زمان آمریکا، روسیه و آقای پوتین را تهدید میکند، وی به
آمریکا هشدار میدهد: که اگر آمریکا به این تهدیدات ادامه دهد روسیه نیز از
دلار عبور خواهد کرد. یعنی روسیه توانسته است سیستم خودش را بهاندازهای
تقویت کند که در مقابل تهدید نظامی و غیرنظامی آمریکا بحث دلار را مطرح
میکند.
به همین دلیل هم بریکس
ایجاد شده و کشورهایی مانند چین، روسیه، هند، آفریقای جنوبی و برزیل آن را
تشکیل دادهاند تا بتوانند مبادلات پولی خودشان را با پولهای داخلی خود
انجام دهند. آنها با این کار میخواهند در مقابل صندوق بینالمللی پول،
صندوق مشترکی ایجاد کنند. بهطوریکه چین و روسیه تصمیم گرفتند با واحدهای
پولی خودشان بهاندازه 400 میلیارد دلار مبادلات انجام دهند. در دنیا هم
عملاً این اقدام و بحث دلارزدایی برای مقاومسازی اقتصادها و مقابله با
قدرت نیمه سخت آمریکا و غرب آغاز شده است. متأسفانه دانشگاههای کشور نیز
با این ادبیات چندان آشنا نبوده و تصور میکنند قدرت نرم و نفوذ فرهنگی
صرفاً یک شعار شیک است.
دانشگاهها
باید با ارائه رفرنسهای خودشان ثابت کنند که این حرفها نهتنها شعار
نیست بلکه اتفاقاً حرف خود آمریکاییها و افرادی مانند برژینسکی، کسینجر و
اتاقهای فکر در غرب هستند. باید در دانشگاهها روی مبانی نظری و تجربی این
واژهها کار شود و تعریف قدرت نرم و قدرت نیمه سخت مورد کنکاش و تحلیل
قرار گیرد. امروز ایران باید زمینههای لازم را برای عضویت در بریکس فراهم
کند چراکه امروز با عضویت در این گروه و هماهنگی بیشتر با این 5 اقتصاد
نوظهور، اقتصاد کشورها در مقابل نفوذ آمریکا مقاومتر میشود. یعنی این
مباحث باید در کشور به یک گفتمان تبدیل شود اما متأسفانه در حال حاضر این
موضوعات در دانشگاهها تبدیل به یک گفتمان نشده است. ضمن اینکه ما در زمینه
استراتژیستهای جنگ نرم دچار کمبود هستیم و باید برای تربیت چنین
استراتژیستهایی برنامهریزی کرد. اگر ما میخواهیم این مسائل در کشور
تبدیل به یک گفتمان شود باید بخش قابل توجهی از ظرفیت نیروهای نظامی و
فرهنگی کشور به این مسائل اختصاص یابد.
در اهمیت آیندهپژوهی: آقای
تافلر یک پیرمرد 90 ساله و نویسنده کتاب موج سوم است که امروز بهعنوان
یکی از آیندهپژوهان انگشتشمار دنیا مطرح است. وی در کتاب جابهجایی قدرت
که سالها بعد از موج سوم آن را نوشته است میگوید: بعد از اینکه در سال
1980 کتاب موج سوم را نوشتم 10 سال بعد و در سال 1990 یک روز عدهای از سوی
پنتاگون به منزلم آمده و مرا با خودشان بردند. در آنجا دیدم ژنرالهای
زیادی نشستهاند و در دست هرکدام یک نسخه از کتاب موج سوم من است. آنجا به
من گفتند:" تو باید از تمام این ژنرالها درباره محتوای کتاب موج سوم
امتحان بگیری و به ما گزارش دهی که این ژنرالها تا حدی مفهوم این کتاب را
متوجه شدهاند؟"
جالب اینجاست
که این کتاب بههیچوجه مربوط به مسائل نظامی نیست، بلکه ادبیات این کتاب
در مورد آینده جامعه و اقتصاد است. یعنی آمریکاییها از همان سالها فهمیده
بودند جنگ آینده یک جنگ صرفاً نظامی نیست بلکه یک نبرد فرهنگی و اقتصادی
است. ازاینرو نفوذ و تسلط فرهنگی و اقتصادی بسیار مهم است. تافلر در جای
دیگری از کتاب جابهجایی قدرت در توصیف جایگاه و اهمیت خود مینویسد: در
حال خوردن شام با امپراتور ژاپن بودم که ریگان با من تماس گرفت و وقت
ملاقات خواست. من به او گفتم: زودتر از یک ماه دیگر نمیتوانیم یکدیگر را
ببینیم. " در آیندهپژوه بودن این فرد همین بس که نظریه کلبه الکترونیکی وی
در سال 1980 مطرح میشود و امروز میبینیم که بعد از گذشت 35 سال از زمان
اعلام این تئوری، دنیا به سمت خانههای کوچک و مجهز به اینترنت و فضای
مجازی رفته است. این در حالی است که تافلر این موضوع را در سال 1980 و
زمانی که اینترنت در هیچ کجای دنیا وجود نداشت مطرح میکند.
در
موضوع تحریمها نیز مشاهده شد که بیشترین فشار از سوی غرب از طریق قدرت
نیمه سخت به کشور وارد شد. به عبارتی اقتصاد ایران یک اقتصاد متکی به دلار و
درآمدهای نفتی بود که ما در کنترل عوامل رشد و ثبات اقتصادی خود هیچ نقشی
نداشتیم.
به همین دلیل غربیها
در اولین اقدام خود، خرید نفت از ما را تحریم کردند. درحالیکه اگر ما
اقتصادی داشتیم که شرکای ما تنوع بیشتری داشته و در کنار نهادهای
بینالمللی با نهادهای منطقهای و تازه تأسیس نیز ارتباط داشته و پیمانهای
پولی چندجانبه با سایر کشورها تنظیم میکردیم، قطعاً عملکرد بهتری در
مقابل تحریمها داشتیم. طبیعی است اقتصادی که 70 میلیارد دلار واردات، از
سوزنتهگرد و خلالدندان تا اتومبیلهای لوکس دارد قطعاً وقتی در فروش نفت
و جابهجایی پولهای خود به مشکل میخورد اقتصاد این کشور دچار چالش جدی
شود. بدون شک ورود خود این اتومبیلهای لوکس و مانور دادن این خودروها در
خیابان، خود بهتنهایی یک نوع نفوذ است که با ایجاد حس نابرابری میان مردم
باعث میشود مردم ما از درون آزار ببینند.*
* دکتر وحید شقاقی شهری، اقتصاددان و عضو هیئتعلمی دانشگاه علوم اقتصادی
منبع:برهان