، سینما رسانه
است؛ یک رسانه بسیار تأثیرگذار. از زمان اختراع این رسانه تا امروز در مهد
تولد آن تحولاتی وسیع به وقوع پیوسته اما یک چیز در مورد آن ثابت بوده:
استفاده از این ابزار برای اهداف سلطهجویانه دنیای غرب.
به گزارش بولتن نیوز،
اساساً اتخاذ رویکردی تاریخی برای بررسی و مداقه درخصوص هر مفهوم و پدیده
ای همچون سینما ضرورتی غیرقابل انکاردارد؛ چه هدف از این تدقیق صرفاً صحبت
درخصوص "آن چه که بود و آن چه هست" باشد و چه آن چنان که مقصود ماست،
انگیزه ای عمیق تر برای رسیدن به "نظریۀ سینما"(آن هم با درنظر گرفتن ریشه
های بومی و باورهای و ایده های مذهبی) در کار باشد.
با توجه به این که در چندشمارۀ پیشین پس از بیان پاری از مقدمات
ضروری برای ورود به بحث، با نگاهی چالشی از بدو ورود سینما به ایران تا به
امروز را از نظر گذرانده و به مسائل و نکات مهمی که ازقضا کمتر از آن ها
صحبت شده پرداختیم، در ادامۀ این مسیر بلاخره پس از عبور از سال های
پرالتهاب پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در دهۀ 50 و نیز پس از بررسی سینمای
ایرانی در دهۀ 60 و سال های پرفراز نشیب دهۀ 70، بلاخره می رسیم به دهۀ پیشین، یعنی دهۀ 80!
باتوجه
این که در دهۀ 80 نیز همچون دهۀ 70 چندصدایی و فضایی گسترده در فضای فرهنگی و هنری کشورمان به وجود آمد، بررسی این
دورۀ تاریخی نیازمند نگاهی متکثر با دایرۀ شمول گسترده است که بتواند همۀ
جوانب سینما در این دهه را دربرگیرد. بنابراین پس از ذکر مقدمۀ مختصر
درخصوص اتفاقاتی که در این دهه در سینمای ایران به وقوع پیوست، درچند شمارۀ
آتی ابعاد مختلف و جوانب گوناگون سینمای ایرانی در دهۀ 80 را بررسی خواهیم
کرد.
سینمای ایران در دهه 80
سیر تحولات سینمای ایران در دهۀ 80 هم مانند 2 دهه گذشتهاش مملو از فراز و نشیبهایی است که خاص سینمای این دیار است و سودی برای صنایع سینمایی نداشته و راهی شفاف برای کلاف سردرگم سینمای این مملکت باز نکرده است.
عبارتهایی چون «سینمای معناگرا»، «سینمای دینی»، «گروه سینمایی آسمان باز» و... در محاوره جامعه سینمایی گشتند و مدام جای خود را با عبارتهای دیگر عوض کردند. روحانیت و حوزه رسماً به مسئله سینما ورودکردند و همین امر راه را برای اینکه روحانی ایرانی بهعنوان یکی از اقشار جامعه جلو دوربین سینماگران قراربگیرد، هموارتر کرد. ساختن فیلم «مارمولک» به کارگردانی کمال تبریزی با همین پیشزمینه بود که موضعگیریهای مختلفی را هم در پی داشت.
شبکه سینمای خانگی توسط شرکتهای دولتی و خصوصی فعال در حوزۀ هنری رونق پیدا میکنند و گستردهتر میشوند و با وجود این که در این سیستم با عرضۀ انبوهی از فیلمهای سینمای هالیوود در کنار پخش بسیاری از همین تولیدات هالیوود در تلویزیون ایران برای عامه مردم هستیم؛ تنها اکران سینمایی خارجی که در سانسهای محدود و در 2 سالن سینمای تهران خلاصه میشد نیز متوقف شد.
فضای شبهروشنفکری و تأثیرات سیاسی باعث شد که سینما به سمت ژورنالیسم و روزنامهای شدن پیش رود و تاریخ مصرف پیداکند. تلاشهایی که ازسوی برخی مدیران ارزشی در میانه این دهه برای بازگرداندن سینما به مسیر درست و مبتنی بر معیارهای ارزشی انقلاب اسلامی صورت گرفت به دلیل مختلف ناکام ماند و سینمای ایران در پایان این دهه با مشکلات و معضلاتی مشابه دهۀ قبل مواجه شد. به طوری که حتی برخی مجادلات نیز عیناً بازتولید همان مجادلات قدیمی بودند و البته بینتیجه.
تحولات سینمای ایران چه به لحاظ کمّی و چه به لحاظ کیفی، چنان فشردگی و حجمی در دهۀ 80 داشته است که با کمی اغماض، میتوان آن را هم سنگ با تحولات دو دهۀ 60 و 70 دانست. همین واقعیت نیز مرور تمام آن چه را در این 10سال به سینمای ایران گذشته است، دشوار میکند. بر این مبنا، برای گریز از پراکنده گویی، چهارضلع اصلی سینما را ملاک قرار داده و ذیل هر سرفصل تحولات دهۀ 80 سینمای ایران را مرور میکنیم. «سیاستگذاران و مدیران»، «سینماگران»، «منتقدان و نویسندگان سینمایی» و البته «مخاطبان» اضلاعی هستند که میتوان کارنامه سینما را در هر مقطعی با محوریتشان به قضاوت گذاشت. چهارضلعی که خواه ناخواه متأثر از یکدیگرند.
مدیران و سیاستگذاران سینمایی
در اوایل این دهه که مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درپی حواشی به وجود آمده درخصوص فیلمهایی چون «پارتی» ساختۀ سامان مقدم، «نیمۀ پنهان» اثر تهمینه میلانی و... سرانجام ناگزیر به استعفا میشود، از گفتمان مسلط نظام در سینما اثر زیاد و پررنگی به چشم نمیآید و مدیران فرهنگی کشور و به طور مشخص مدیران سینمایی توجه کافی به مقوله حساس تهاجم فرهنگی ندارند و برای مقابله راهبرد و راهکارهای مناسبی ارائه نمیدهند. در نتیجه انتقادات برخی مراکز فرهنگی و حوزوی به مدیریت فرهنگ بهویژه تولیدات سینمایی به اوج میرسد.
احمد مسجد جامعی هرچند خود عهدهدار معاونت مهاجرانی در وزارت ارشاد بود اما با تکیه بر کرسی وزارت، تعادل و راضی کردن معترضان و منتقدان را در دستور کار قرار میدهد. محمدحسن پزشک بهعنوان گزینهای مناسب برای انتقال این آرامش به سینمای ایران، معاونت سینمایی را عهدهدار میشود و محمدمهدی عسگرپور، سکان بیناد فارابی را در دست میگیرد. اما نه تنها تحول مطلوبی در تولیدات سینمایی این سالها اتفاق نمیافتد بلکه همان رویۀ دورۀ قبل ادامه یافته و فیلمهایی به مراتب ضعیفتر ساخته میشوند. در این دوره سیاستهای سینمایی روند مشخصی ندارند و مدیران ارشاد قصدی برای تغییر دادن قوانین ندارند و میخواهند فقط دوره مدیریتشان با آرامش سپری شود. آنان به سینماگران باج میدهند و با منتقدان چانهزنی میکنند و روندی فرسایشی را در پیش میگیرند که نتیجهای جز غلبه بیش از پیش جریانهای فیلمفارسی و جشنوارهای بر سینمای ایران ندارد.
در دولت دوّم اصلاحات، توجه و تأکید دولت بر موضوعات فرهنگی کشور به شدت کمرنگ میشود و فرهنگ اولویت خود را در نگاه دولتمردان از دست میدهد. تغییرات در وزارت ارشاد 1 سال بعد آغازشده و محمدحسن پزشک، ردای معاونت سینمایی را به محمدمهدی حیدریان واگذار میکند. هنوز در عرصه سیاستگذاری فرهنگی، درها برای پاشنه تساهل و تسامح از نوع مهاجرانی میچرخد و این روند، فیلمسازان و معترضان را به تداوم تقابل مصمم میکند. هر چه منتقدان شرایط فرهنگی، صریحتر بر مصادیق خرده میگیرند، سینماگران هم تولیداتی مبتذلتر میسازند.
واقعیت این است که در سالهای ابتدایی دهۀ 80 به مانند 2 دهۀ پیش، اصلیترین متغیر معادله سیاستهای سینمایی، نه برنامهها که تولیدات بودند و کشتی سینما بر امواج آزمون و خطا طی طریق میکند. در این مقطع 4 ساله حضور چهرههایی چون محمدمهدی حیدریان، محمدمهدی عسگرپور و علیرضا رضاداد جهت حرکت را تا حد زیادی سمتوسویی سینمامحور میبخشد. از همین رو، آثار جنجالی این چند سال هم پیش از تمام حرف و حدیثها، در ابتدا آثاری به واقع «سینمایی» میشدند بعد حاشیهساز؛ فیلمهایی چون «ارتفاع پست» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا، «من ترانه 15 سال دارم» کاری از رسول صدرعاملی، «دیوانهای از قفس پرید» ساختۀ احمدرضا معتمدی، «مارمولک» اثر کمال تبریزی و... همه آثاری با سطحی قابل قبول به لحاظ استانداردهای سینمایی بودند؛ اما در محتوا گرفتار کاستی و بعضاً کجروی.
جالب این که در حین آمد و شد همین طیف از مدیران باز هم سنت تغییر و تحول سالانه سیاستهای سینمایی از یاد نرفت و شاهد سلیقهسالاری در سیاستهای بلندمدت و کوتاهمدت بودیم. وقتی عسگرپور سکان هدایت اولین جشنواره فیلم فجر در دهۀ 80 را به دست گرفت، در گام نخست، اهدای جوایز تکنیکی و فنّی را محدود کرد تا گامی به سمت استانداردهای جشنوارهای از جنس «کن» بردارد، اما پس از 2 سال با آمدن رضاداد، مُهر ابطال بر آن خورد و افزایش جوایز فنّی، استانداردسازی به سمت و سوی جشن «اسکار» تغییر جهت داد.
در اواسط این دهه که دولت دوم اصلاحات به پایان کار خود رسید و دولتی با شعارهای ارزشی و انقلابی سکان امور را به دست گرفت، بسیاری از دلسوزان فرهنگ کشور امیدوار شدند که سرانجام در عرصه فرهنگی شاهد تحولات مثبت و همسو با ارزشهای اسلامی و انقلابی خواهند بود و
تلخیهایی که در دوران مهاجرانی به کام آنها وارد شده بود از بین خواهد رفت. با عزیمت محمدحسین صفارهرندی از اعضای تأثیرگذار تحریریه کیهان و یکی از منتقدان سرسخت سیاستهای فرهنگی دوران اصلاحات به ساختمان وزارت فرهنگ و ارشاد، تغییرات آغاز شد و محمدرضا جعفری جلوه از سیما به سینما آمد و عهدهدار پست معاونت سینمایی شد. رضاداد در پست خود ابقا شد و توانست تا 2 سال درفضای جدید دوام بیاورد. با ورود یک منتقد خارج از گود به میدان، بسیاری چشم به راه تحولات جدی شدند؛ تحولاتی که البته هیچگاه آن گونه که انتظار میرفت، رقم نخورد.
اصلیترین متغیر معادلۀ سیاستهای سینمایی کماکان نه برنامه، که تولیدات بود و برای قضاوت باید نگاهها به سمت حاصل کار فیلمسازان میچرخید. سال 85 با اکران فیلمهایی چون «چهارشنبه سوری» کاری از اصغرفرهادی، «به نام پدر» اثر ابراهیم حاتمیکیا، «تقاطع» ساختۀ ابوالحسن داودی و «کافه ستاره» به کارگردانی سامان مقدم سپری شد و کمتر کسی این آثار را ملاک قضاوت سیاستهای تیم صفارهرندی در سینمای ایران قلمداد کرد. البته در همین ایام به محاق توقیف رفتن آثاری چون «آفساید» کاری از جعفر پناهی، «عصر جمعه» ساختۀ مونا زندی و «سفر به هیدالو» به کارگردانی مجتبی راعی برای سینماییها خوشایند نبود.
تولد عبارت «معناگرایی» را هم میتوان از جمله نمودهای رویکرد مدیریت جدید ارشاد دانست. امروز به روشنی میتوان ریشه شکلگیری تولیدات معناگرا در میانه دهۀ 80 را در تار و پود فارابی تحت مدیریت مجید شاهحسینی، نظریهپردازی که در مقطعی 2 ساله فرصت تجربهاندوزی در عرصۀ مدیریت سینما را یافت، رصدکرد. دفتر حوزۀ معناگرای فارابی هم از سال 82 و در دوران مسئولیت علیرضا داد افتتاح شده بود، اما در آن سالها هم بیشتر نمایش و تحلیل فیلمهای روز جهان با رویکرد معناگرایانه در دستورکار قرارداشت که خروجی آن، مجموعه مقالات و کتب پژوهشی بود و البته بدون درنظرگرفتن این آسیب که نگاه معناگرایانه غربی با نگاه معناگرایانه اسلامی ایرانی کاملاً متفاوت و افقهای آن ها از هم دور است.
این رویکرد پژوهشی در دوران شاهحسینی، صبغۀ سیاستگذاری پیدا کرد و آثاری در ذیل چتر حمایتی آن به سرانجام رسید، اما نتیجه خاصی از آن حاصل نشد. حکایت آن جا جالبتر میشود که بدانیم با ورود جوادشمقدری به معاونت سینمایی، حوزۀ معناگرای فارابی به صورت نیمهتعطیل در آمده و نه سیاستی از آن صادر میشود، نه پژوهشی!