کد خبر: ۱۹۴۴۰۷
تاریخ انتشار:
پروندۀ ویژۀ بولتن نیوز: «سینمای ایرانی-قسمت پنجم»

دهه‌های چهل و پنجاه؛ از فیلمفارسی تا موج نو

در این مسیر، پس از بررسی ظهور و ورود سینما به ایران در زمان مظفرالدین شاه و به چالش کشیدن آن چه در سینمای ایران از ابتدای سدۀ 14خورشیدی در دهه های اول تا سوم(دهه های 1300 تا 1330) در مطلب پیشین، امروز قصد داریم به سینمای ایران در دهه های چهل و پنجاه بپردازیم.
گروه فرهنگ و هنر، سینما رسانه است؛ یک رسانه بسیار تأثیرگذار. از زمان اختراع این رسانه تا امروز در مهد تولد آن تحولاتی وسیع به وقوع پیوسته اما یک چیز در مورد آن ثابت بوده: استفاده از این ابزار برای اهداف سلطه‌جویانه دنیای غرب.

به گزارش بولتن نیوز، اساساً اتخاذ رویکردی تاریخی برای بررسی و مداقه درخصوص هر مفهوم و پدیده ای همچون سینما ضرورتی غیرقابل انکار دارد؛ چه هدف از این تدقیق صرفاً صحبت درخصوص "آن چه که بود و آن چه هست" باشد و چه آن چنان که مقصود ماست، انگیزه ای عمیق تر برای رسیدن به "نظریۀ سینما"(آن هم با درنظر گرفتن ریشه های بومی و باورهای و ایده های مذهبی) در کار باشد.

با توجه به این که در 3شمارۀ پیشین به بیان پاری از مقدمات ضروری برای ورود به بحث پرداختیم، در این شماره و  چند شمارۀ آتی می خواهیم با نگاهی چالشی از بدو ورود سینما به ایران تا به امروز را از نظر گذرانده و به مسائلی و نکات مهمی که ازقضا کمتر از آن ها صحبت شده، بپردازیم.

در این مسیر، پس از بررسی ظهور و ورود سینما به ایران در زمان مظفرالدین شاه و به چالش کشیدن آن چه در سینمای ایران از ابتدای سدۀ 14خورشیدی در دهه های اول تا سوم(دهه های 1300 تا 1330) در مطلب پیشین، امروز قصد داریم به سینمای ایران در دهه های چهل و پنجاه بپردازیم.



دهه‌های چهل و پنجاه؛ از فیلمفارسی تا موج نو

از اوایل دهۀ چهل سینما در ایران جان گرفت و فعالیت‌های سینمایی زیرنفوذ بیش از پیش رژیم درآمد. در اوایل این دهه شاه مستقیماً ثابت پاسال را برای واگذاری تلویزیون خصوصی‌اش به دولت تحت فشار و تهدید قرار داد و در نهایت سازمان ملی رادیو و تلویزیون تأسیس گردید. این سازمان با تأسیس مرکز آموزش فیلم‌سازی تلاش کرد بر جریان سینمایی ایران نیز تأثیر بگذارد که نتیجۀ آن تربیت شماری از سینماگرانی بود که اغلب آثار آنان در جهت سیاست‌های فرهنگی رژیم بود. بی‌دلیل نیست که در این دهه مضامین فیلم‌ها هرچه بیشتر به سمت موضوعات جنسی و جاهل مسلکی گرایید و آثاری به شدت مبتذل تولیدشد که از آن­ها به عنوان
فیلمفارسی یاد می‌شود.

در این دهه همچنین تأسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال ۱۳۴۸ هم توسط رژیم قابل توجه است که هدف از آن تربیت کودکان بر اساس هنجارهای فرنگی بود. این کانون نیز همچون سازمان ملّی رادیو و تلویزیون ملی ایران در فیلمسازی واردشد و از برخی سینماگران در ساخت آثاری سازگار با معیارهای مطلوب خود حمایت نمود. این کانون در تمام عرصه‌های فعالیت خود با مراکز و محافل فرهنگی و هنری غربی مرتبط و همسو بود.

از چهره‌های معروفی که با این کانون همکاری داشته و آثارشان مورد توجه منتقدین نیز قرار می‌گرفت می‌توان به سهراب شهیدثالث، بهرام بیضایی، عباس کیارستمی، خسروسینایی، کامران شیردل، داریوش مهرجویی، ناصرتقوایی، مسعودکیمیایی، علی حاتمی، امیرنادری و... اشاره کرد. آثار برخی از این سینماگران در آن سال‌ها خارج از معیارهای موردنظر مدیران کانون بود که در نهایت منجر به کاهش حمایت کانون از آن­ها شد و حتی برخی از آثار این فیلمسازان توقیف گردید و تا پایان رژیم پهلوی امکان نمایش پیدا نکرد.(مانند فیلم«دایرۀ مینا» به کارگردانی داریوش مهرجویی که ماجرای آن حتی خود شاه را نیز درگیر کرد و او شخصاً دستور توقیف فیلم را صادرکرد و فرمان داد که فیلم پخش نشود.) به هر روی این گروه از فیلمسازان در دهۀ پنجاه، موج نوی سینمای ایران را رقم زدند که تا اندازه زیادی صبغه روشنفکری داشت و به ندرت موازین دینی در آثارشان موردتوجه قرار می‌گرفت.

درکنار تحولات سینما در ایران در دهۀ چهل باید به رونق نقدسینمایی و نیز نشریات سینمایی هم اشاره­کرد که در شکل دادن به سینمای ایران تأثیرگذار بود. جریان جدی و پیگیر نقدسینمایی در ایران (که اغلب پژوهشگران در نامیدن این دوره به‌عنوان «دوره شکوفایی نقد ایران» هم‌نظرند) توسط افرادی نظیر کیومرث وجدانی، پرویز دوایی، شمیم بهار، محمد تهامی‌نژاد، فریدون هویدا، هوشنگ طاهری، جمشید اکرمی و... آغاز می‌شود؛ اما توأم با این شکوفایی و توسط تعدادی از بانیان همین شکوفایی جریان‌هایی شکل گرفت که الزاماً تأثیر مثبتی بر نقد ایران و آینده پیش رویش نگذاشت.


فروغ فرخزاد در پشت صحنۀ فیلم «خانه سیاه است»

ازجمله باید به شمیم بهار و روش او در نقد فیلم اشاره کرد که اساس کارش بر نفی استوار بود و کلّیت سینمای ایران را موردحمله و تمسخر قرارمی‌داد و به دلیل حملاتش به فیلم‌های روشنفکرانه‌ای مانند «خانه سیاه است»(ساختۀ فروغ فرخزاد) یا «خشت و آینه»(ساختۀ ابراهیم گلستان) به شدت ازسوی روشنفکران و سینماگران شماتت شد. این گروه از منتقدان که سینمای ایران را به کلی نفی می‌کردند، درواقع شیفته سینمای آمریکا بودند و آن را بسیار می‌ستودند. همین روند تا مدت‌ها در جریان نقدسینمایی در ایران وجود داشت و حتی در سال‌های پس از انقلاب نیز در اغلب نقدهایی که نوشته می‌شد، ارجاعات مکرری به سینمای آمریکا و سینماگران آن داده می‌شد که حاکی از دیرپایی آن شیفتگی بود. متأسفانه حتی امروز نیز در جریان نقد سینمایی این صبغه به روشنی دیده می‌شود و بدتر از آن معیارهایی که مثلاً برای سینمای معنویت‌گرا مطرح می‌گردد با ارجاع به سینمای غرب است.

نکته دیگر اینکه معضل نقد واقعی از همان زمان در سینمای ایران بروز کرد. این معضل عبارت بود از تبانی میان فیلمسازان و منتقدان و یا صاحبان نشریات. هدف از این تبانی ها برکشیدن یا به­ زیرکشیدن فیلم‌های کارگردانان مختلف بود که با هدف کسب سود و اعتبار برای خود و از بین­بردن اعتبار و موفقیت رقبای سینمایی صورت می­ گرفت. این تبانی­ ها میان خیل کثیری از بازیگران و نشریات نیز وجود داشت و چنان که برخی از دست‌اندرکاران سینمای آن دوران درخاطرات خود اعتراف کرده‌اند، این تبانی‌ها امری رایج در پشت پردۀ سینمای ایران در آن زمان بود و تنها راه برای مشهورشدن!

دعوایی مشابه نیز میان کارگردانان و بازیگران وجود داشت بر سر این­که اهمیت بازیگر درفیلم‌ها بیشتر باشد یا کارگردان. این دعوا نیز تا به امروز درسینمای ایران وجود دارد و از آن می‌توان به عنوان "بازیگرسالاری" یا "کارگردان‌سالاری" یاد کرد.

در دهه‌های مذکور اقتصاد سینمای ایران به سبب فزونی گرفتن سالن‌های نمایش و دامن­زدن به مجادلات روشنفکری و ادبی که مستقیم و غیرمستقیم به سینما ارتباط پیدا می‌کرد و نیز قرارگرفتن سینمارَوی در زمرۀ پُزهای روشنفکرانه تقویت شد و همین امر به رونق نسبی آن کمک­ کرد. علاوه بر آن، در دهۀ پنجاه افزایش درآمدهای نفتی که موجب بهبود وضعیت اقتصادی کشور گردیده بود، نیز به رونق مصنوعی این سینما کمک­ نمود که پرداختن دقیق‌تر به این موضوع را به مجالی دیگر موکول می‌کنیم.

ناگفته نماند که در این سال‌ها اکران فیلم‌های خارجی رونقی بسیاربیشتر از فیلم ایرانی داشت و این درواقع باعث سودآوری سینما برای سینماداران شده­ بود که بدون این که بخواهند مبالغی را برای تولید آثار هزینه کنند، فیلم­ هایی داشتند که مخاطب را به سال سینماهای­ شان می­ کشاند و ازسویی نمایش این فیلم­های خارجی به برخی مشاغل جانبی سینما(به خصوص دوبله) رونق می‌داد. بعد از انقلاب اکران فیلم‌های خارجی به یک مسئله تبدیل ­شد و مجادله‌ای درازمدت میان موافقان و مخالفان آن درگرفت که تا امروز هم ادامه دارد.

اگر در دهۀچهل جریان غالب سینمایی در ایران فیلمفارسی بود، در دهۀپنجاه درکنار این جریان غالب دو جریان دیگر هم نمود پیداکردند؛ یکی سینمای روشنفکرانه بود و دیگری سینمای متعهد!


نمایی از فیلم «خشت و آیینه» ساختۀ ابراهیم گلستان

هر دو جریان اخیر از دهۀچهل در بدنۀ سینمای ایران موجود بودند و می‌توان گفت(به خصوص سینمای متعهد که آثارش بسیار انگشت‌شمار بود) ناامیدانه به حیات خود در میان خیل فیلمفارسی‌سازان ادامه می‌دادند. البته مفهوم سینمای متعهد در این دو دهه نسبی است و نه به آن مفهومی که بعد از انقلاب اسلامی مدنظراست. برخی فیلم‌ها مانند«قیصر»(دردهۀ چهل) و«سفر سنگ»(دردهۀ پنجاه) هردو از کیمیایی و با مضامین مبارزه با ظلم و پایبندی به سنت‌ها،«دایرۀ مینا»(در دهۀ پنجاه) از داریوش مهرجویی با مضمون لزوم شکستن انحصار‌های ضدحقوق مردم و... با وجود رویکردهای متفاوت به جامعه و سیاست، و قرارگرفتن در زمره سینمای متعهد، با همکاری عناصر بی‌دین ساخته شدند و به همین جهت در لایه‌های عمیق‌ترشان نمادها و گرایش‌هایی از آن دست را می‌توان کاوید و دید.

به هر حال و با این­که درباب سینمای پیش از انقلاب ایران می‌توان و باید بسیاربیش از این سخن گفت تا روند ماهیت‌یابی این سینما مشخص گردد و ریشه‌های معضلات و گره‌های کوربعدی تا اندازه‌ای شناخته ­شود، بحث را به سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی می‌کشانیم که موضوع اصلی این نوشتار مختصر است.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین