کیهان:
يك يك يك بود كه آدمي اولين محاسبه را كرد. رياضيات و محاسبات به اندازه عمر آدم قدمت دارد. اولين معادله را جناب آدم و حوا در همان روضه رضوان بستند. 1/1/1 بود يا چند روز ديرتر. نه، هنوز شمارشگر زمان به كار نيفتاده بود. اينجا جنت جاودانگي بود. اولين معادله و محاسبه را جناب ابليس براي آدم و حوا چيد، اما چه محاسبه و مقايسه اي! كل اگر طبيب بودي... شيطان اگر واقعيت شناس و محاسبه گر حاذقي بود كه 6 هزار سال عبادت را با يك مقايسه سراسر مغالطه بر باد نمي داد. جناب آدم نحوه محاسبه سراسر مغالطه ابليس را به چشم ديد و شنيد كه چگونه بر او در حضور خدا و فرشتگان فخر مي فروشد و جنس خاكي او را تحقير مي كند. ديد كه اين جنيّ درآمده در هيئت فرشتگان چگونه دشمني آشكار مي ورزد. با اين همه جناب آدم و حوا دستگاه محاسبه خود را اولين بار با دست شيطان استارت زدند و روضه رضوان را به دو گندم فروختند. و شد آغاز حكايت زيانكاري انسان. ان الانسان لفي خسر.
مي گفت خدا شما را از اين- گندم يا سيب- نهي نكرده جز اينكه نمي خواهد شما فرشته شويد يا به زندگي جاودان برسيد. پس اگر مي خواهيد از ملائك شويد يا به جاودانگي دست يابيد، از من بپذيريد. و سوگند كه من ناصح و خيرخواه شما هستم! ناكس قسم هم خورد تا محاسبه او باورپذير شود. به چه چيز قسم خورد؟ الله اعلم. باور كردند و خطاي آدم و حوا چند تا شد. كاش خود نافرماني كرده بودند از سر كنجكاوي. نافرماني كردند به خاطر اعتماد به دشمن و ترديدي كه به خداوند پيدا كردند. آيا بدتر از اين هم مي شد معادله بست و محاسبه كرد؟ خواستند فرشته شوند؟! مگر جناب آدم نديد برتري خود بر فرشتگان را آن هنگام كه همه ملائك فرمان داده شدند تا به خاطر او سجده كنند و سر بر خاك بگذارند؟! مگر به او بشارت ندادند كه وسعت هستي براي تو و خليفه اللهي تو آفريده شده است؟ اين سوءمحاسبه از كجا آمد؟ اولين محاسبه آدمي در واقع محاسبه نبود، وسوسه و مغالطه اي بود كه در هيئت محاسبه پيش چشم او نقش بست. فرجام عمل و خروجي اين محاسبه همان بود كه زشتي هايشان آشكار گردد و شرمنده شوند. از بهشت رانده شدند. «اهبطوا بعضكم لبعض عدو». فرزندان آدم دشمن هم شدند و در همان نسل اول، قابيل برادر خود هابيل را كشت چون در دستگاه محاسبه بني آدم خلل افتاده بود. درست مانند ترازو و قطب نمايي كه به مانعي يا مغناطيس، از محاسبه دقيق و درست بازماند. شد يك يك يك و تاريخ آغاز شد؛ در حالي كه خداوند برحذر مي داشت. «اي فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد همچنان كه بيرون كرد پدر و مادر شما را از بهشت و لباس از تن آنها كند تا زشتي هايشان را به آنان نشان دهد. همانا او و همانندهاي او مي بينند شما را از جايي كه شما آنها را نمي بينيد. همانا ما شياطين را اولياي كساني قرار داديم كه ايمان نمي آورند» (آيه 72سوره اعراف).
اين گونه بود كه سه گانه تكبر و طمع و حسادت بلاي جان انسان شد و شيطان ويروس بيماري مرگبار خود را به نسل آدم سرايت داد. امام مستكبران به خاطر تكبر، تحقير و رانده شده بود پس بيماري خود را در جان آدمي دميد. به تهي دستي دعوت كرد و به فحشا فرمان داد. وعده داد و در حباب آرزوهاي دروغ دميد. به لغزشگاه ها فراخواند و قدم ها را بر پرتگاه لغزاند. جز اين نبود كه مي خواست ميان فرزندان آدم بغض و دشمني بيندازد. «انّما يريدالشيطان ان يوقع بينكم العداوه و البغضاء». بدفهمي از واقعيت ها را پيش چشم انسان ها زينت داد و از ميان رفوزه هاي حقيقت و دل سپردگان به «رياضيات مغالطه» سرباز گرفت و ارتش ساخت. ارتشي در برابر تك تك انبيا و اوليا كه سوارگان آن شياطين و پيادگان آن «مجرمان» بودند. «وكذلك جعلنا لكل نبي عدواً شياطين الانس و الجنّ» و «كذلك جعلنا لكل نبي عدواً من المجرمين». اطاعت خدا و عبوديت حق، دشمن پيدا كرد و شيطان ها روش جدال با مؤمنان را به دوستان خود آموختند. «انّ الشياطين ليوحون الي اوليائهم ليجادلوكم». اين شد رسم به دوستي گرفتن دشمن و دشمن گرفتن دوست. شيطان در حرص آدمي دميد و پيش چشم او شعبده بازي و صحنه آرايي كرد تا جاي آب در پي سراب رود. «ان ّالذين ارتدّوا علي ادبارهم من بعد ما تبيّن لهم الهدي الشيطان سوّل لهم». وقتي به تسويل و تحريص و صحنه آرايي دشمن در مقابل واقعيت ها- و به نام واقعيت- تن دادند، خذلان و خواري را به جان خريدند كه قاعده اين بود. «كان الشيطان للانسان خذولاً». اقوام و مردمان بسياري دچار نكبت و خواري شدند چون دشمن را به دشمني كه نه، به دوستي و مشاورت گرفته بودند. «انّ الشيطان لكم عدو فاتّخذوه عدوّاً». شد حكايت تاريخ انسان و رهبران حق. «پيش از تو پيامبري نفرستاديم مگر اينكه هرگاه طرح و نقشه اي ريخت، شيطان القائاتي در آن كرد اما خداوند آن القائات را از ميان برد و آيات و نشانه هاي خود را محكم كرد... تا القائات شيطان را مايه آزمون و گمراهي كساني قرار دهد كه قلب هايشان مريض است و دچار قساوت شده است...و اينكه اهل علم بدانند اين حقي است از جانب پروردگارت پس ايمان بياورند و دلهاي آنها خاشع شود.» (آيات 52 تا 54 سوره حج).
اين، نيمه خالي تاريخ كه نه، بخش حباب آلود و تار پندار بسته آن بود. اما واقعيت، فربه تر از اين آرايه ها و انگاره هاست. فراز و نشيب تاريخ شهادت مي دهد كه ترفندهاي شيطان ضعيف است (انّ كيد الشيطان ضعيفاً) و تنها هم نشينان شياطين هستند كه رعب در دلشان مي افتد. «انما ذلكم الشيطان يخوّف اوليائه». تاريخ گواه است كه هرجا امت ها شياطين و مجرمان را به دشمني گرفتند و به لوازم آن پايبند ماندند، به توانگري و پيروزي و بهروزي و امنيت رهنمون شدند. در همين انطباق با واقعيت قدرت بود كه نه نمرود غلطي توانست بكند و نه فرعون، نه ابوجهل و ابولهب و نه ابوسفيان. و در روزگار معاصر- در همين انقلاب و جنگ چندلايه- ما و دشمن به يك يقين واحد رسيديم، همان كه نشريه نومحافظه كار ويكلي استاندارد در واشنگتن نوشت: «به قول آيت الله خميني آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند.» نفس پيروزي انقلاب اسلامي در پس 150سال كشاكش ملت ايران با جبهه استبداد و استعمار، آيت الهي بود و تداوم عزتمندانه و بالنده و پيش رونده آن، معجزه ديگري به ارزش اصل انقلاب. لغزش ها و ريزش ها پيش اين درخت تنومند و بالنده استقامت قابل اشاره نيست. «انّما استزلّهم الشيطان ببعض ماكسبوا». بد ديدند و بد چيدند و سپس فرو ريختند. اما اصل بناي انقلاب و پايداري توأم با پيشروي آن، مهم ترين ميزاني است كه باقي دعاوي را بايد بر كفه آن سنجيد. قوي ترين دليل بر يك شيء، وجود آن است. و قوي ترين دليل بر اصالت و اتقان راه انقلاب، تداوم پوياي آن است همچنان كه پيش از خود سابقه ندارد و ديگر راه ها قبل و بعد از آن جواب نداده است. ما آن گونه كه رسانه هاي آمريكايي نظير نيويورك تايمز و صهيونيست هايي چون بنيامين نتانياهو اذعان كرده اند آهسته و پيوسته در شطرنج قدرت با غرب پيش رفته ايم. و امروز انبوه واقعيت ها شهادت مي دهد كه هرچه منحني قدرت جمهوري اسلامي ايران رو به صعود است، منحني قدرت دشمنان رو به افول گذاشته است.
اين بدان معنا نيست كه مسير حركت انقلاب مستلزم محاسبه و رنج و تلاش و خطرپذيري نيست و راه، هموار و بي خطر است. خير، كسي چنين ادعايي نمي كند اما يقينا مي شود ادعا كرد و براي آن انواع دلايل اقامه كرد كه در مقام محاسبه، گفتمان انقلاب اسلامي، پرسودترين و كم خطرترين راه را پيش روي ملت ما نهاد. يك دليل، تجربه 200سال اخير از زمان جنگ هاي ايران و روس (و هرات) و سپس سرنوشت نافرجام نهضت هاي مشروطه و ملي شدن نفت به فاصله 50 سال است. ملت ما به مرور ياد گرفت كه براي پيروزي بايد به جاي نوكران، شيطان بزرگ را نشانه بگيرد و ذره اي خوش گماني نسبت به او در دل خود راه ندهد و هيچ نهراسد. هركس كه بدگماني- واقع بيني- ملت ما نسبت به استكبار آمريكا و انگليس و اسرائيل را به چالش مي گيرد بايد مصداقا توضيح دهد كه خوش باوري يا رعب و تسليم در برابر مستكبران، كجاي عالم جواب داده است؟
آيا سلاطين قاجار و پهلوي از اين مسير نتيجه اي عايد كشور كردند؟ متجددان و روشنفكرمآبان يكصد سال اخير از تقي زاده و دولت آبادي و فروغي تا مصدق و بازرگان و بني صدر و بعدي ها چطور؟ آيا فلسطيني ها با عرفات و ساف و فتح توانستند كمترين حقوق خود را تأديه كنند؟ آيا زاويه يك ملي گراي سكولار در قواره دكتر مصدق با اسلام و نرمش و خوش گماني او نسبت به ابرقدرت تازه وارد (آمريكا) و مذاكرات آن چناني توانست دولت او را در متن نهضت ملي كردن نفت از «تحريم اقتصادي» شوراي امنيت و سپس كودتاي مشترك ام آي 6 انگلستان و سازمان سيا مصون دارد؟ آيا خوش رقصي ها و نرمش هاي نهضت آزادي و سازمان مجاهدين خلق و طيف بني صدر در حاكميت از طمع و توطئه دشمنان كاست و يا آنان را گستاخ تر كرد؟ همين جا يك نتيجه راهبردي بگيريم و آن اينكه خوش گماني يا مرعوبيت و نرمش و سازش با دشمنان اساسا يك راه و گزينه در كنار ساير گزينه ها نيست بلكه ذاتا و به شهادت تاريخ حركت در بن بست است و چالش ها و تهديدها را دوچندان مي كند. اما طنز تلخ اين است كه ترويج كنندگان همين راه بن بست، ادعا كنند راه انقلاب اسلامي بن بست است! گنده تر و گستاخانه تر از اين نمي شود مغالطه كرد و خلاف واقع گفت.
واقعيت اين است كه هيچ چيز ارزشمندي بدون هزينه و زحمت و مجاهدت به دست نمي آيد. و هيچ واحد انساني بدون ارزش و آرمان زندگي نمي كند. آنها كه مي گويند ارزش ها و آرمان ها را فرو بگذاريد و به واقعيت بچسبيد، به وضوح خلاف واقع مي گويند. انسان بي آرمان وجود ندارد. مگر همين ها فاقد آرمان- ولو ضد آرمان هاي متعالي- هستند و مگر در طول تاريخ هزينه سست عنصري و عافيت طلبي خود را از جيب منافع و امنيت ملي نپرداخته اند؟ آيا با منطق زمين بدهيد و زمان بگيريد كه اولين رئيس جمهور تاريخ انقلاب- برخلاف جاه طلبي در حوزه داخلي- ادعا مي كرد، مي شد از ميهن دفاع كرد؟ و آيا تملق گويي ديگران در قبال دولت آمريكا مانع از آن شد كه دولت بوش ما را در محور شرارت قرار دهد و تهديد به حمله اتمي و اشغال نظامي نكند؟! سياستمداران پيشقراولي كه حاضر نشدند سختي مجاهدت و خطرپذيري توأم با تدبير را به جان بخرند، با گشاده دستي از سرمايه امنيت و منافع ملي هزينه كردند و به روزنه هاي تهديد وسعت دادند. شاه سلطان حسين ها و فتحعلي شاه ها نه تنها زيان كردند بلكه خسارت هاي تاريخي را متوجه مردمان خود كردند.
انّ الانسان لفي خسر. انسان همواره آلوده به سوءمحاسبه و بدفهمي واقعيت و زيانكاري است، مگر آنها كه در كنار ايمان و عمل صالح، يكديگر را به حق و صبر سفارش مي كنند. ايمان و عمل صالح، بصيرت و صبر مي آورد و افق هاي واقعي قدرت را پيش روي انسان مي گشايد، مشروط بر آن كه آدمي دنده عقب نگيرد و به واسطه نقض ميثاق الهي، رشته هاي تابيده قدرت را وانتابد و از هم نگشايد. اگر معاويه در آوردگاه صفين 200 عمله را با بيل و زنبيل به كار گماشت تا صحنه شكستن بند فرات و جاري كردن سپاه به جانب سپاه اميرمؤمنان را بازي و بازسازي كنند امروز هزاران كارگر رسانه اي و سياسي و فكري به نيابت از اردوگاه شيطان بزرگ مشغول كارند تا هم زخم ها و آسيب هاي بزرگ نشسته بر پيكره ابرقدرت ها را بپوشانند و هم تهديد بتراشند يا تهديدهاي موجود را 10برابر آنچه هست بزرگ نمايي كنند. كم نيستند عبدالله صالح!هايي كه به نيابت از دشمن و با قسم اكيد وسوسه كنند يا بترسانند. آن روز هم از سوي ماشين جنگ تبليغاتي معاويه تيري به سپاه اميرمؤمنان روانه شده بود اما نه براي كشتن، بلكه ظاهرا براي پيغام رساني از سر خيرخواهي! مضمون پيغام اين بود «من عبدالله الناصح... معاويه قصد دارد بند فرات را تخريب سازد تا همه شما را غرق كند. خود را واپاييد و احتياط را از دست ندهيد»!
محمد ايماني