سرویس فرهنگی نقدرسانه پایگاه598 - محمدحسین کرمانشاهی/
«مستند» یکی از عرصه هایی است که به تبع باقی عرصه های فرهنگی ما، دچار
رکود و خمودگی می باشد. این در حالی است که می توان گفت فضای رسانه ای غرب
در عرصه مستند سازی هم اکنون شانه به شانه فیلم های سینمایی و سریال های
تلویزیونی می زند. اما جدای از کیفیت ساخت، مستندها عموماٌ به مسائل علمی،
سیاسی، فرهنگی، دینی و هنری می پردازند و این مهم، ضرورت توجه ویژه مدیران
صدا و سیما در انتخاب و تولید مستندهای خارجی را ایجاب می کند. در گفتگوی
زیر که با حجت الاسلام والمسلمین شاهرودی، کارشناس و پژوهشگر رسانه صورت
گرفته است، به نقد و ارزیابی مستندهای صدا وسیما پرداخته ایم.
چند
ماهی است که شبکه ای تحت عنوان «مستند» در تلویزیون دیجیتالی راه اندازی
شده است و به پخش مستندهای علمی و تاریخی و سیاسی و... می پردازد. تا به
اینجای کار این شبکه، ما چه ارزیابی از آن می توانیم داشته باشیم؟
این
مستندها تا کنون چند دسته بوده. یک دسته مستندهایی مثل «دانستنی ها» است
که مثلاً نحوه ساخت یک محصول صنعتی را برای عموم تشریح می کند. یک دسته،
مستندهایی است که به مباحث بنیادی علم، مثل فیزیک اتمی، فیزیک هسته ای،
اختر فیزیک و کیهان شناسی می پردازد. یک دسته هم مربوط به موضوعات زیست
شناسی و زیربناهای تطور زیست و حیات می باشد و یک دسته هم مستندهای سیاسی و
تاریخی است.
مستندهای علمی و زیست شناسی، عموماً مربوط می شوند به
مباحث زیربنایی و بنیادی و حاکم بر علم و به عبارتی «اصول اعتقادی علوم».
در فیزیک نظریاتی چون «نظریه اتمیست» یا در اخترفیزیک و کیهان شناسی «تئوری
بیگ بنگ» یا «انفجار بزرگ» و در زیست شناسی هم «نظریه تکامل» از این قسم
می باشند.
دو نکته ای که در باب این نوع مستندها مطرح است، یک حجم
بالای آنها و دیگر «جهت حاکم بر آنها»ست؛ یعنی به نظر می رسد تلاش این شبکه
و نیز شبکه چهارم سیما، تکیه مدام بر مستندهایی است که مربوط به بنیان های
علم می باشند و از سویی در گزینش این مستندها، بالاتفاق شاهد مستندهایی
هستیم که بر تئوری های ماتریالیستیکی و نظریاتی که مبنای عالم را «ماده» می
دانند، استوار است. نظریاتی که شروع عالم را با ماده و خاتمه آن را نیز به
ماده می دانند و در این بین، هیچ اثری از خلقت خداوند و ربوبیت او قابل
ملاحظه نیست.
چنین
ایجاد گفتمانی در لایه های اعتقادی و فرهنگی جامعه قطعاً می تواند آثار
مخربی داشته باشد. یعنی وقتی از سیمای رسمی جمهوری اسلامی، سیلی از مستندها
در تأیید نظریه داروینیسم یا نظریه بیگ بنگ پخش می شود، اینطور تلقی می
شود که نظام ما این نظریات را پذیرفته است و یک اعتماد و باور عمومی به
آنها پیدا می شود. هر چند چنین رویکردی در لایه های دیگر آموزشی ما هم وجود
دارد؛ در کتب درسی و دانشگاهی ما نیز فی الجمله این سیری پیگیری می شود.
اما بالاخره هنر و رسانه و مستند، اثر و ماندگاری خاص خودش را دارد که جای
بحث آن اینجا نیست.
در مورد این مستندها سوال این است که چرا تلاش
بر این است که علی الدوام هستی بر پایه مباحث اختر فیزیکی که در غرب هست که
عالم از حادثه بیگ بنگ شروع شده، همه هستی به اندازه فرضاً یک پرتغال
متراکم بوده و سپس آن منفجر شده و پدیده ها در ضرب و برخورد با هم بوجود
آمدند و بعد پیدایش حیات و انسان از نظریه داروین پیگیری شود که مواد آلی
تشکیل گیاهان دریایی دادند و از گیاهان هم ماهی ها و ماهی به خشکی آمدند و
جانوران و میمون و نهایتاً انسان پدید آمد. بعد هم همه هستی نهایتاً دارد
بازگشت می کند به همان جرم ثقیل.
آیا
نظریه انفجار بزرگ، تضادی با مبانی دینی دارد؟ چون برخی معتقدند هم آن
ماده اولیه را خداوند خلق کرده و هم آن انفجار بزرگ را خدا باعث شده.
ببینید
اینجا باید وارد مباحث عمیق رابطه بین علم و دین شویم. متأسفانه در جامعه
ما هنوز این مباحث بصورت گسترده طرح نشده است. الآن در غرب ما دو گروه
داریم: Creationist ها یا خلقت گراها و داروینیست ها. اینها تا کنون بارها
با یکدیگر مناظره کردند و بحث بین شان همچنان ادامه دارد. اما اینجا استاد
دانشگاه ما از یک طرف داروینیست درس می دهد و از طرف دیگر نماز هم می
خواند! اصلاً متوجه نمی شود که علم، یک چیز ایدئولوژیک است و نمی شود هم به
ربوبیت حضرت حق و ارسال رسل و خلقت حضرت آدم معتقد شد و هم معتقد بود که
انسان از نسل میمون است! اینها بی سوادی های نظام دانشگاهی ماست که هنوز
صدای تضاد این دو از آن بلند نشده.
در
مورد نظریه انفجار بزرگ، اولاً ما اصلاً نرفتیم ببینیم که آیا این حرف ها
با روایات و آیات ما سازگاری دارد یا نه؟ هرچه دانشمندان می گویند را وحی
منزل گرفته و یک جوری سعی می کنیم دین را بر مبنای آن تفسیر کنیم و بگوییم
که قرآن هم همین را می گوید. نمونه اش همان داروینیست های مسلمان که عرض
کردم. ما روایات مفصلی در مورد نحوه و چگونگی خلقت آسمان ها و زمین و
موجودات و انسان داریم. دو جلد از مجموعه روایی «بحار الانوار»، «السماء و
العالم» نام دارد که یک علم جدید کیهان شناسی می توان از آن استخراج کرد.
اما ما حتی از وجود چنین روایاتی خبر هم نداریم!
نکته دوم در مورد
این نظریه این است که یک وقت شما می آیید از یک طرف ماده را مخلوق می دانید
و از طرف دیگر «حرکت» را بر مبنای اراده خداوند تفسیر می کنید که یک
تفسیری می شود. اما یک وقت است که شما ماده را مخلوق نمی دانید و حرکت را
نتیجه فعل و انفعالات درونی ماده و جهشی که در آن اتفاق می افتد تفسیر می
کنید. دقت کنید، این یک برچسب نیست که ما بگوییم مراحل یکی است، فقط ما می
گوییم این کار خداست و آنها نمی گویند. خیر؛ اگر اراده و ربوبیت خداوند را
وارد علم کنید، اصلاً مراحل تکامل چیز دیگری می شود. اینکه یک ماده خودش
بصورت اتفاقی جهش یابد و تا آخر همه چیز کاملاً اتفاقی رخ دهد کجا و اینکه
خداوند تک تک ذرات عالم را بر اساس حکمت خلق و ربوبیت کرده باشد کجا. حالا
اینها بحث مفصلی می طلبد.
غرض اینکه وقتی شما می آیید مستندهایی این
چنینی که در اعتقادات جامعه دینی دست می برد را مکرراً و با بیانات متفاوت
پخش می کنید، اینها اثرات عمیقی بر جامعه خواهند گذاشت. تنوع این مستندها
هم بسیار بالا و جذاب است؛ فرضاً اخیراً مستندی پخش شد که در آن دختر
خانومی بود که پدر و مادرش به زندان می روند و سپس ناپدید می شوند. این
دختر که به مباحث اختر فیزیکی هم علاقه داشت، هنگامی که می خواست خودش را
آرام بکند می گفت: «من به عالم نگاه می کنم و می گویم غصه من، شروع این
عالم نبوده و نخواهد هم بود. من هم بخشی از این هستی بیکران هستم و هم خودم
و هم غصه ام نابود می شوند و می روند. من و غصه ام هم یک وضعیتی از ماده
هستیم و از به زودی درآن منحل می شویم و چیز خاصی وجود ندارد.»
دقت
فرمایید، از صفر تا صد وجودش، حتی عواطفش را دارد مادی تحلیل می کند و
احساس می کند از خصلت های ماده است و نابود می شود و اینطور خودش را التیام
می دهد. اما شما اگر مخلوق را در نسبت با خالق دیدید، هیچوقت اینطور تفسیر
نخواهید کرد. وقتی انسان خدا را خالق خود می داند و او را حامی خود
پنداشته و به آینده ای متعالی ایمان دارد، می داند که این بلاها همه از
جانب خداست و برای رشد او و مایه تقرب او به خداست، یک آرامش «عارفانه» و
ایمانی پیدا می کند. آن فرد، از پوچ گرایی و محکوم دیدن خود به روابط مادی
به آرامش می رسد که حتماً آرامش کاذبی است و در دل خود، اضطراب به همراه
دارد. به تعبیر قرآن «لا یهلکنا الا الدهر»، زمان است که ما را از بین می
برد.
چند شب گذشته هم باز مستندی داروینیستی پخش شد که داشت توضیح
می داد که حیات از تک سلولی ها آغاز شد و بعد رسید به خرچنگ ها که میلیونها
سال طول کشیده و کم کم رسیده به انسان و آنجا می گفت که اجداد ما، همین تک
سلولی ها بوده است. البته با زکاوت تمام، میمون را حذف می کند که نظریه
داروین به آن مشهور است، اما کاملاً بحث از این می کند که ما اجدادمان
خرچنگ ها و تک سلولی ها بودند. البته اجداد خودشان احتمالاً همان ها هستند!
از
طرف دیگر می بینیم که هیچ اثری از مستندهای قوی ای که در نقد نظریه
داروینیست ساخته شده اند در تلویزیون ما نیست. انواع و اقسام مستندهای
جذاب، با تنوع موضوعی و روش های بیان در ترویج نگاه های داروینیستی پخش می
شود، ولی خبری از مستندهای مخالف این نظریه نیست.
آیا ما شاهد پخش موردی چنین مستندهایی هستیم و یا می توان این جهت را بر عموم مستندهای صدا سیما حاکم دانست؟
به
نظر می رسد این یک روند و نگاه غالب است و بصورت تک موردی نیست. در باب
اختر فیزیک و نظریه تکامل یک جریان است. وقتی علی الدوام ما همین نوع
مستندها را داریم می بینیم، به نظر می رسد تعمدی در کار است.
شاید پاسخ دهند که همه ی مستندهای موجود همینگونه اند و ما خوبهای آنها را پخش می کنیم. آیا واقعاً اینگونه است؟
خیر،
واقعاً اینطور نیست. همانطور که اشاره کردم، نظرات مخالف با نظریه داروین
در غرب وجود دارند و به شدت هم کار کردند، شواهد دقیقی می آورند، استدلال
می آورند و حرف های جدی برای گفتن دارند. حتی مستندهایی هم بر این پایه
ساخته شده؛ بعنوان نمونه، مستند Expelled یا «اخراج شده» که در آن با
اساتید دانشگاهی گفتگو می شود که بخاطر ادعای وجود یک هوش پشت این جهان، آن
هم نه حتی خدا، بلکه تنها یک عقلانیت و هوش در پس این جهان، از دانشگاه
اخراج شدند. سپس نشان می دهد که چطور هیتلر بر اساس نظریه داروین، اقدام به
کشتار عظیم ناقص العضوها برای رسیدن به نسل برتر کرد و در آخر هم بر اساس
قانون احتمالات، ثابت می کند که احتمال درست بودن حرف داروین یک در چند
ملیارد است و نهایتاً هم گفتگوی جالبی با داوکینز دارد و شما می بینید که
او چطور به صرافت می افتد. اما صدا و سیمای ما نه این مستند را پخش کرد و
نه گویا اصلاً دنبال چنین مستندهایی است. امثال این در خود غرب فراوان اند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
یک وقت ما بر سر حرف خدا حرف میزنیم
یک وقت ما حرف خدا را توجیه علمی صحیح میکنیم که با یافته های علمی سنخیت دارد
روش دوم مناسب تر است
اگرچه یک عده از بنی اسراییل که مسخ شدند و به میمون تبدیل شدند حتما زن و بچه هم داشتند
و این بچه ها را که خدای مهربان مسخ نفرموده بود
حالا فرزندانشان آمده اند و میگویند پدرشان میمون بوده طفلی ها راست میگویند ولی این قضیه مربوط به آنهاست بهتر است دیگران را قاطی نکنند