کد خبر: ۷۶۷۲۱۵
تاریخ انتشار:
به بهانه سالروز تولد مهدی اخوان ثالث

مهدی اخوان ثالث؛ حماسه سرایی از دیار فردوسی

مهدی اخوان ثالث در دهم اسفند ماه سال ۱۳۰۷ هجری شمسی در مشهد متولد شد، پدر او که علی نام داشت، یکی از سه برادری بود که از استان یزد به مشهد نقل مکان کرد و از این رو آنان نام خانوادگی‌شان را اخوان ثالث به معنی برادران سه‌گانه گذاشتند.

گروه فرهنگی: مهدی اخوان ثالث شاعر ناامیدی که تخلص م. امید را برای خود انتخاب کرده بود، شاعری چیره‌دست و آشنا به نوازندگی تار و مقام‌های موسیقایی بود که عشق و علاقه او به تمدن ایران باعث شد تا در تمام عمر خود ستایشگر مفاخر ایران باشد و بر مراقبت از زبان فارسی تاکید فراوانی داشته باشد.

مهدی اخوان ثالث؛ حماسه سرایی از تبار فردوسی

به گزارش بولتن نیوز، مهدی اخوان ثالث در دهم اسفند ماه سال ۱۳۰۷ هجری شمسی در مشهد متولد شد، پدر او که علی نام داشت، یکی از سه برادری بود که از استان یزد به مشهد نقل مکان کرد و از این رو آنان نام خانوادگی‌شان را اخوان ثالث به معنی برادران سه‌گانه گذاشتند. نام مادرش مریم بود. پدر مهدی به شغل داروهای گیاهی و سنتی مشغول بود.

اخوان ثالث در سال 1327 ساکن تهران شد و به خدمت آموزش و پرورش درآمد و به معلمی در اطراف تهران مشغول شد، اما پیش از آن در مشهد تحصیلات ابتدایی و متوسطه را به پایان رسانده بود و فارغ‌التحصیل هنرستان صنعتی شده بود. از نوجوانی شاعری را آغاز کرده بود و سر از انجمن ادبی خراسان درآورد و با بزرگان شعر آن روزگار از نزدیک آشنا شد. اخوان ابتدا شعرهایی در قالب‌های سنتی، مثل قصیده، رباعی و… می‌سرود و از نظر زبانی احیاگر سبک خراسانی بود اما در اثر آشنایی با نیما یوشیج، به سرودن شعر نو روی آورد.

او در ادامه به همکاری با مطبوعات، شرکت در کارهای سینمایی و نویسندگی و کار برای برنامه‌های رادیویی و بنیاد فرهنگ ایران پرداخت. مدتی وظیفه‌اش نظارت بر برنامه‌های ادبی بود، وی همچنین به کار صدا برگردانی (دوبله) فیلم‌های مستند در استودیو گلستان نیز پرداخت. پس از مدتی ایرج گرگین از اخوان دعوت کرد تا مسئولیت مستقیم برنامه‌های ادبی را برعهده گیرد، با اینکه اخوان تجربه لازم را برای این کار نداشت، اما با موفقیت برنامه‌ها را اداره کرد.

مهدی اخوان ثالث؛ حماسه سرایی از تبار فردوسی

اخوان اثالث پس از کودتای 28 مرداد 1332 خورشیدی ایران -که نظام سیاسی و فرهنگی جامعه به‌کلی دگرگون شد- چهره دیگری به‌خود گرفت. اخوان نیز مانند بسیاری از اهل قلم، دستگیر و روانه زندان شد. او در این زمان از امضای تعهدنامه جهت آزادی از زندان امتناع کرد و ناگزیر چند ماه در زندان ماند. پس از آزادشدن از زندان، اخوان ثالث تا آخر عمر دیگر هیچ‌گاه برای حزب و دسته‌ای خاص فعالیت نکرد و در واقع از کارهای روزمره سیاسی کناره‌گیری کرد و برای امرار معاش به روزنامه «ایران ما» پیوست؛ اما طولی نکشید که در 1344 خورشیدی برای دومین بار راهی زندان شد؛ اما این بار اتهامش سیاسی نبود، اگرچه اشعارش در این زمان حکایت از مردمی‌ است که زیر فشار قدرت حاکمه قرار داشتند و او راوی قصه‌های آنان بود؛ ولی قصه‌ای به نام «قصه قصاب کش» یا «قصاب جماعت حاکم و م. امید جماعت محکوم» باعث شد فردی از او شکایت کند.

مهدی اخوان ثالث؛ حماسه سرایی از تبار فردوسی

مهدی اخوان ثالث -که در سرودن شعر به سبک کلاسیک، در قصیده‌سرایی، غزلسرایی و نیز به سبک نو طبع‌آزمایی کرد- با دعوت دانشگاه، شعر سامانیان و مشروطیت به بعد را تدریس می‌کرد و در اواخر عمر نیز در دانشگاه‌های تهران، تربیت معلم و شهید بهشتی به این کار مشغول بود.

وی در سال ۱۳۶۰ بازنشسته شد، زندگی اخوان در سال‌های پس از انقلاب بیشتر در خلوت و انزوا گذشت. نه حادثه‌ی مهمی در زندگی او اتفاق افتاد نه شعر خارق‌العاده‌ای سروده شد و مهمترین رویداد فرهنگی، سفر او به خارج از ایران بود. اخوان که در تمام طول زندگی‌اش حتی برای یک‌بار نیز به خارج سفر نکرده بود، در سال پایانی عمر خود از طرف خانه فرهنگ معاصر آلمان دعوت شد. در این سفر وی به فرانسه، انگلیس، آلمان، دانمارک، سوئد و نروژ رفت. شعر خواند و از سوی فرهنگ دوستان ایرانی مورد استقبال قرار گرفت. سفر اخوان در سال ۱۳۶۹ به اروپا زمینه را برای تجدید دیدار با دوستان قدیمی فراهم کرد. با این اوصاف، اخوان ثالث آن‌قدر کار درخشان در کارنامه دارد که یکی از برجسته‌ترین شاعران ایران در تاریخ ادبیات معاصر است.

مهدی اخوان ثالث؛ حماسه سرایی از تبار فردوسی

او برگزیده اولین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش ملی و میهنی بود و در اسطوره‌سازی و داستان‌پردازی تبحر ویژه‌ای داشت. آثار وی تلفیقی از زبان کهن، فکر و نگاه نو بود و این شاعر توانست با نمادگرایی و دیدگاه نوین خود انسان را با دردها، احساس، عشق و حسرت‌ها آشنا کند و سبکی تازه را در عرصه شعر و ادب این مرزوبوم پدید آورد. شعر زمستان اخوان را شاهکار شاعری وی می‌نامند.

ثالث درباره تخلص خود چنین تعریف می‌کند: در خراسان وقتی که تازه به شاعری رو کرده بودم (سال‌های ۲۳- ۲۴) به یک انجمن ادبی دعوت شدم که استاد به نام نصرت منشی باشی در صدر آن بود. هر وقت شعر مرا می‌شنید می‌پرسید تخلص شما چیست؟ او واجب می‌دانست که هر شاعری تخلص داشته باشد و من نام دیگری نداشتم، سرانجام خودش نام امید را به عنوان تخلص بر من نهاد.

مهدی اخوان ثالت که شعرش همچون رودخانه‌ای به دریای زبان و متون کهن با همه ظرفیت‌هایش متصل بود، سرانجام چهل روز پس از بازگشت از خانه فرهنگ آلمان در چهارم شهریور 1369 خورشیدی در بیمارستان مهر تهران بدرود حیات گفت و پیکرش را به مشهد انتقال دادند و با دستور مقام معظم رهبری در جوار آرامگاه فردوسی در باغ توس به خاک سپردند. او حالا بیش از سه دهه است که مهمان فردوسی در توس است و سال گذشته نیز محمدرضا شجریان به جمع اخوان و فردوسی در طوس اضافه شد.

مهدی اخوان ثالث؛ حماسه سرایی از تبار فردوسی

کتاب‌های ارغنون، انتشارات تهران (1330)، زمستان، انتشارات زمان (1335)، آخر شاهنامه، انتشارات زمان (1338)، از این اوستا، انتشارات مروارید (1345)، منظومه شکار، انتشارات مروارید (1345)، پاییز در زندان، انتشارات مروارید (1348)، عاشقانه‌ها و کبود (1348)، بهترین امید (1348)، برگزیده اشعار (1349)، در حیاط کوچک پاییز در زندان (1355)، دوزخ اما سرد (1357)، زندگی می‌گوید اما باز باید زیست… (1357)، ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم (1368)، گزینه اشعار (1368)، شاملو مردی دوست داشتنی، آورده‌اند که فردوسی (کتاب کودکان, 1354)، درخت پیر و جنگل (1355)، پیر و پسرش (قصه‌ای نه کوتاه برای بچه‌ها)، نقیضه و نقیضه سازان (بحث و تحقیق ادبی)، کتاب مقالات (جلد اول)، بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج (کتابی مفصل در بحث و تحقیق شیوه نو نیمایی در شعر فارسی, 1357) و عطا و لقای نیما یوشیج (1361) مجموعه آثار مهدی اخوان ثالث است.

اما شاید جالب باشد که بدانیم بین مقام معظم رهبری و اخوان از دیرباز رابطه ای دوستانه وجود داشته است. آیت الله خامنه‌ای دوستی خود با اخوان را این گونه توصیف می‌کند: "اخوان با من دوست بود. هم زمان ریاست جمهورى با من یک نوع ارتباط رقیق داشت و هم بعد از ریاست جمهورى - این آخرى که از یک سفرِ ظاهراً یکساله به اروپا، برگشته بود - نامه‌اى به من نوشت و شعرى گفت و بعد هم از دنیا رفت." در ارتباط با بعد شعری اخوان نیز، رهبر معظم انقلاب او را یکی از بهترین شاعران نیمایی زمان خودش معرفی می‌کند: "... در عرصه‌ى شعر نو، مرحوم اخوان که قطعاً بهترین شاعر نیمایىِ زمان خودش بود و به نظر من از همه‌ى اقرانش قویتر، مسلطتر و لفظ و معناى شسته رفته و بهترى داشت، در یک گوشه‌اى زندگى می‌کرد؛ کسى از او خبرى نداشت، کسى او را نمی‌شناخت، جز یک عده خواص؛ در حال عزلت و انزوا."

تعداد بازدید : 10

آغاز آشنایی این دو بزرگوار به پیش از انقلاب و حضور در محافل شعری مشهد برمی‌گردد. محافل ادبی خراسان یکی از مهمترین انجمن‌های ادبی کشور محسوب می شوند، جایی که بسیاری از شاعران و اندیشمندان، که هریک از اکابر علم و فرهنگ هستند، گرد هم می‌آیند و به شعر خوانی و تبادل اطلاعات می‌پردازند.

استاد شفیعی کدکنی خاطره لطیفی از برخورد آیت الله خامنه ای و استاد اخوان در آن دوران بازگو می کند که شنیدن آن خالی از لطف نیست: "سال‌های حوالی ۱۳۵۰ آیت‌الله خامنه‌ای در یکی از سفرهایشان به تهران، بر من وارد شدند و ساعاتی را با هم به شعرخوانی صحبت گذراندیم، و در ضمن صحبت‌ها، ایشان از حال سایر دوستان شاعر خراسانی که مقیم تهران بودند جویا شدند، از جمله شادروان مهدی اخوان ثالث، و بعد گفتند همین الآن برویم منزلش و احوالی از او بپرسیم. به در خانة اخوان که رسیدیم، آیت‌الله خامنه‌ای کمی آن‌طرف‌تر ایستادند و من رفتم زنگ را زدم. اخوان خودش آمد و در را باز کرد. اخوان داخل و من بیرون، زیر چارچوب در با هم دست دادیم و سلام‌علیکی کردیم و بعد اخوان مرا به داخل دعوت کرد که آرام به او گفتم: با سیدعلی آقای خامنه‌ای آمده‌ام. اخوان به سرعت بیرون رفت تا به ایشان خوش‌آمد بگوید و همین‌طور که به سمت ایشان می‌رفت، برای اینکه مطایبه‌ای هم کرده باشد، با لهجة مشهدی به من گفت: «بَرِه چی خبر نکردی با آسیدعلی می یَی که مُو اقلا وقتِ میام دم در، آستینامِه بزنم بالا که مثلا دِرُم مُِورُم وضو بگیرم!"

بعد از انقلاب نیز این رابطه به قوت خود باقی ماند تا جایی که اخوان به هنگام گرفتاری‌ها و مشکلات، دوست و همشهری دیرین خود را ملجائی برای رسیدگی به آن مشکلات می‌داند. به عنوان مثال اخوان قطعه شعری (توصیه نامه) {۱} را برای آیت الله خامنه ای به منظور معرفی حسین منزوی، یکی از غزل‌سرایان مطرح کشور، برای اشتغال با این مقدمه می‌سراید: "پس از سقوط رژیم پهلوی بود که حسین منزوی غزل‌سرای نام آشنای دیارمان از همسرش بخاطر بیکاری جدا شد و دخترش"غزل" را نیز بخاطر بیکاری به مادرش سپرد. مدتی در زنجان و بعد در تهران به دنبال کار می گشت و چون می دانست که من با آقای سید علی خامنه ای امام جمعه تهران (هنوز ایشان رئیس جمهور نشده بودند) آشنائی دارم به نزدم آمد تا توصیه ای برای کار برایشان بنویسم تا مشکل بیکاری اش حل شود. من قطعه‌ی زیر را برای همشهری خود آقای خامنه ای نوشتم و منزوی هم با خط زیبا آنرا نوشت و به خدمتشان برد."

مشکل دیگری که اخوان در مورد آن به واسطه آشنایی با رهبر انقلاب و شناخت ایشان به فضل و شرف، اقدام به میانجیگری می‌کند، مسئله بازگشت دکتر خوئی به کشور است. در این ماجرا اخوان با به کار بردن تعابیری شگرف، آیت الله خامنه ای را می‌ستاید و او را فردی فاضل، درست و سلیم که حتی مورد تحسین دشمنان نیز می‌باشد، معرفی می‌کند. خواندن این خاطره از لسان اخوان بسیار دلنشین می‌باشد: "بعضی از این‌ها هم البته از عزیزان خودمان هستند مثل دکتر اسماعیل خوئی و نعمت آزرم و همین‌طور چند شاعر خوب دیگر هم دیدم. و من خیلی دلم می‌خواهد اجازه‌ای بیابم از دولت جمهوری اسلامی، از آقای خامنه‌ای که اهل ذوق و فضل هستند، مرد فاضل و با شرفی هستند، من دلم می‌خواهد اگر بشود و راه باشد از عطوفت اسلامی ایشان بهره‌ای بردارم.

مهدی اخوان ثالث؛ حماسه سرایی از تبار فردوسی

بعضی از شعرای آن طرف، آدم‌های خوبی هستند. آدم‌های با شرفی هستند، من تضمین می‌کنم شرافت و پاکدامنی و صداقت و صمیمیت آن چند نفری که می‌‌شناسم. حالا یک وقتی آمده‌اند یک چیزی گفته‌‌اند. فرض کن کرکری هم خوانده‌اند، اما نمی‌گویم پشیمان مطلق ناجور، بلکه یحتمل حالا در جو غربت و چه و چه‌ها، بعید نیست که بسیاری از راه را با ندامت گونه‌ای در ذهن برگشته‌اند، بسیاری جزم‌ها را توخالی یافته‌‌اند و از این قبیل حرف‌ها و حیف هم هستند، از جمله مثلا من به اسماعیل خوئی گفتم (و اخوان به لهجۀ خراسانی می‌گوید) مِتِنی (می‌تونی) دکارت درس بدی، گفت مِتِنُم (می‌تونم)، گفتم متنی کانت درس بدی، گفت ها، گفتم متنی یرکه گار درس بدی، گفت ها، گفتم متنی ژان پل سارتر درس بدی، گفت ها، و بعد هم دعوتنامه‌ای نشان داد که از امریکا برایش آمده بود که شش ماه برود آن‌جا به انگلیسی با عنوان استاد مهمان و …، درس بدهد، چقدر هم پول بگیرد. پولی که یکی دو سال خرجش را تکافو می‌کرد.

گفتم پس چرا به بچه‌های تهران، به بچه‌های ایران درس نمی‌دی؟ به بچه‌های امریکا درس می‌دی که چی؟ البته درس بده به هر زبانی که می‌توانی و هر جا، جایش بود، ولی چرا در ایران و به فارسی نه؟ ایران هم حق دارد، بله؟ اگر بخواهی من می‌روم رو می‌اندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو می‌روم رو می‌اندازم. عطوفت اسلامی هم سابقه دارد، سعۀ صدر به همچنین، احتمالا در این‌ها هست، و البته که هست، من جناب خامنه‌ای را از دیرباز می‌شناسم، آدم درست و سلیمی است. من دربارۀ او یک کلمه ناجور هم حتی از مخالفش نشنیده‌ام. الان هم الحمدلله در اوج است. رهبر مسلمین جهان است. من می‌روم پیش ایشان که رو بیندازم. به شرطی که شماها برگردید و در مملکت خودتان خدمت کنید. گفت تو بر من حق ولایت داری البته. به شرطی که بیایم و بتوانم برگردم مثل بسیاری دیگر. گفتم به چشم، این را هم می‌گویم. و فکر می‌کنم پیش آقای خامنه‌ای آن قدر، قدر و اعتبار داشته‌ام که یحتمل رویم را زمین نیندازد."

با وجود براهین متعدد بر دوستی اخوان نسبت به رهبر انقلاب معاندان همچنان به سیاه نمایی‌های خود می‌پردازند. آنچه که دست آویزی (به خیال خام خودشان) برای معاندان شده است، شعر "ما، من، ما" اخوان و نسبت دادن کذبیاتی محض در مورد رهبر معظم انقلاب و ادعای واهی پاسخ اخوان به رهبری در این شعر است. حال آن که اخوان، به گفته ی خود و در مقدمه‌ای بر این شعر، آن را به مناسبتی دیگر و در وصف زیبایی طبیعت و ناچیزی ما در برابر این طبیعت سروده است.

شایان ذکر است اثرات این رابطه‌ی عمیق پس از درگذشت اخوان نیز ادامه داشت. پس از فوت اخوان، با تصمیم همسر او، این تمایل پیدا شد که به حسب ارادت اخوان به فردوسی پیکرش در محوطه آرامگاه فردوسی دفن شود و این امر واقعا شدنی نبود. ماجرا چند روز ادامه یافت تا سرانجام با اجازه رهبر انقلاب، اخوان در توس به خاک سپرده شد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین