قاتلین سریالی دلایل خاص خود را برای انجام جنایاتشان دارند که از دیدگاه عموم و یک شخص سالم از لحاظ عقلی و روانی قابل درک نیست.
گروه فرهنگ و هنر: رسانهها به داستان قاتلین سریالی علاقه زیادی دارند. از جک درنده گرفته تا قاتل زودیاکی و از اد گین تا جفری دامر. بدین ترتیب میتوان گفت که به نحوی قاتلین سریالی مورد علاقه ما هستند. دوست داریم مستندهایی در مورد این افراد ببینیم و فیلمهای زندگینامهای در مورد قاتلین سریالی نیز معمولاً با استقبال مواجه میشوند.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از برترین ها، علاقه ما برای تماشای فیلمهای مربوط به قاتلین سریالی داستانی و تخیلی نیز کمتر از داستانهای واقعی نیست. اما چه چیزی این فیلمها را تا به این حد برای ما جذاب ساخته است؟ علاوه بر ایجاد هیجان توسط رسانهها در مورد این داستان ها، نداشتن دلایل خاص (ظاهراً) این قاتلین سریالی برای انجام جنایات خود است که باعث جلب توجه ما میشود، زیرا فکر میکنیم که باید دلیلی پشت این ماجراها باشد.
قاتلین سریالی نیز دلایل خاص خود را برای انجام جنایاتشان دارند که از دیدگاه عموم و یک شخص سالم از لحاظ عقلی و روانی قابل درک نیست. بدین بهانه در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ترسناکترین و تاریکترین فیلمهای مربوط به داستان قاتلین سریالی تاریخ سینما آشنا کنیم.
۱. ترس (۱۹۸۳)
فیلم
«ترس» (Angst) یک فیلم ترسناک
اتریشی به کارگردانی
جرالد کارگل است که فیلم نامه خود را با همکاری
زبینگو ریبژینسکی، کارگردان لهستانی برنده جایزه
اسکار، نوشته است که تدوین و مدیر فیلم برداری فیلم را نیز بر عهده داشته است. فیلم داستان یک قاتل سریالی
بی نام را روایت میکند که پس از آزادی از زندان کشتارهای خود را آغاز میکند. داستان این مرد دیوانه تا حدودی بر اساس زندگی یک قاتل سریالی اتریشی به نام
ورنر کنیسک ساخته شده که در دوران آزادی مشروط خود ۳ نفر را شکنجه و به قتل رساند (یک مرد جوان ویلچرنشین، مادر پیر و خواهرش).
این فیلم به خاطر خشونت مفرطش، بعد از انتشار در بسیاری از کشورها ممنوع شد. اما میزان خشونت ماجرا چیزی نیست که فیلم «ترس» را متفاوت میسازد. این فیلم به نحوی فیلم برداری شده که بیننده را وادار میکند جزئی از داستان باشد. دوربین برای لحظهای شخصیت اصلی را رها نمیکند. در مواردی نیز که شخصیت قاتل در کادر دوربین قرار ندارد ما در حال تماشای قربانیان آینده از دید او هستیم. «ترس» شیرجهای به عمق ذهن یک مرد دیوانه است بدون دیالوگ و حتی مونولوگ.
۲. هنری: تصویر یک قاتل سریالی (۱۹۸۶)
عنوان فیلم تا حدود زیادی ماجرای داستان را نقل میکند. این فیلم که اولین تجربه کارگردانی
جان مک ناتن بود ابتدا در سال ۱۹۸۶ در فستیوال بین المللی
شیکاگو به نمایش درآمد، اما تنها ۴ سال بعد به طور رسمی اکران شد. علیرغم بودجه بسیار پایین فیلم که باعث شده بود هیچ استودیویی انتشار آن را نپذیرد،
«هنری: تصویر یک قاتل سریالی» (Henry: Portrait of a Serial Killer) فیلمی با کارگردانی و بازیگری بی نقص بود.
این فیلم داستان هنری با بازی
مایکل روکر در اولین تجربه بازیگری اش را روایت میکند که ترکیبی عجیب از یک شخصیت دوست داشتنی و یک
سایکوپات بی احساس است. این فیلم تصویری خشن، اما واقع گرایانه از یک قاتل سریالی ارائه میدهد، زیرا هیچ دلیلی برای اعمال هنری نمیبینید. او با انجام یک قتل بیننده را برای مدت کوتاهی متقاعد میکند که مرد باشرف و اخلاق مداری است و ناگهان قتل بعدی رخ میدهد که در تضاد کامل با مورد قبلی است.
۳. هفت (۱۹۹۵)
فیلم
«هفت» (Seven) به یک موفقیت بزرگ برای
دیوید فینچر تبدیل شد. دومین فیلم دیوید فینچر با استقبال منتقدان و گیشه مواجه شد، چیزی که او پس از واکنشهای نه چندان خوب به
«بیگانه ۳» (Alien ۳) در سال ۱۹۹۲ به آن نیاز داشت. برخلاف دو فیلم قبلی این فهرست که انگیزه و منطق قاتلین مشخص نیست، شخصیت منفی فیلم «هفت»
جان داو دلیل خود برای قتل را به طور شفاف بیان میدارد. او افراد را بر اساس
هفت گناه کبیره و مرگبار میکشد.
اما او خود را خدا نمیبیند و هدف اصلی او تنبیه گناهکاران نیست. قتلهای او بخشی از یک نقشه بزرگتر و استادانه برای زدن تلنگر به دنیایی است که
گناه را تحمل میکند. در حالی که شاید مخاطب فکر کند جان داو نسبت به گناه خود غافل و بی توجه است، اما اینطور نیست. او برای خود نیز عدالت را میخواهد و برای این که نقشه استادانه اش به درستی به پایان برسد باید خودش نیز کشته شود. از لحاظ منطقی نقشه اش هیچ معنایی ندارد، اما اگر منطق را کنار بگذاریم بسیار پرمعنا میشود.
۴. روانی (۱۹۸۰)
فیلم
«روانی» (Maniac) یک فیلم قاتل سریالی متفاوت در دوران خود بود که به جای تمرکز بر دیدگاه قربانیان، مخاطبش را در ذهن شخصیت قاتل فیلم،
فرانک زیتو، غرق میکند. جلوههای ویژه فیلم توسط
تام ساوینی انجام میشود و به همین دلیل باید انتظار یک فیلم پر از خونریزی و خشونت را داشته باشید. اما فیلم پیام دیگری دارد و آن این است که تا زمانی که عاقلانه فکر کنید نمیتوانید این مرد روانی را درک کنید. اشارات و سرنخهایی به دلیل قاتل سریالی شدن زیتو میشود.
در کودکی او توسط مادرش که ظاهراً روسپی گری میکرده شکنجه شده است و همین موضوع باعث شده که او دست به کشتن
زنان جوان بزند. اما در شخصیت زیتو یک نقطه لطیف نیز وجود دارد و آن اینکه نه نیروی طبیعت است و نه یک مرد دیوانه. علیرغم تمام خشونت و خونریزی فیلم «روانی» میتوان آن را بسیار شبیه «روانی» (Psycho)
آلفرد هیچکاک دانست. او از دیدگاه عاشقانه به قربانیانش علاقمند است، اما گذشته تاریکش او را به قتلشان سوق میدهد.
۵. روانی آمریکایی (۲۰۰۰)
پاتریک بیتمن، با بازی بی نقص
کریستین بیل، یک قاتل سریالی بسیار جذاب است. به گفته
راجر ایبرت، کارگردان فیلم،
ماری هارون، «رمانی در مورد یک عاشق خونریزی را به فیلمی در مورد غرور انسان تبدیل میسازد». شاید یک کارگردان مرد میتوانست توجیهاتی برای اعمال بیتمن پیدا کند، اما کارگردان زن فیلم تنها به خود اجازه میدهد از دور نظاره گر باشد و بدین ترتیب تصویری بی نقص از اینکه چطور کمال گرایی و تعقیب درست و دقیق قوانین در میان قشر بالای جامعه میتواند مردی را به یک هیولا تبدیل سازد ارائه میدهد. علاوه بر این، فیلم نشان میدهد که چطور زندگی روزمره و نیازمندیهای آن میتواند ذهن یک نفر را به سمت قتل سوق دهد.