به گزارش بولتن نیوز، داریوش فرضیایی یا عموپورنگ مجری محبوب بچهها از کودکیهای خود و آرزوهایش صبحت کرد و اینکه از همان دوران به بازیگری، اجرا و مشهور شدن علاقمند بوده است.
به گزارش مهر، فرضیایی ابتدا درباره فعالیتهای تازهاش میگوید: «برای هر کاری باید تامل و تفکر داشت و برنامه جدید بیشتر از همه تحقیق نیاز دارد. ما هر سری یک دوره استراحت میکنیم و بعد با همفکری با سایر عوامل به نتیجه میرسیم و دوباره کار را شروع میکنیم. مهم این است که وقتی کار خود را دوباره شروع میکنیم حال خوبی داشته باشیم و آمادگی کامل باشد. من در کودکی «محله برو بیا» را دوست داشتم و به نظرم «محله گل و بلبل» پلی به آن برنامه زده است که حالا این محله آداپته شده و در ژانر امروزی ارائه میشود.»
او درمورد نگهداشتن کودکان پای تلویزیون و تدام برنامههایاش میگوید: «این سوال از دو منظر است؛ هم گروهی و هم فردی. تیمی که من با آنها کار میکنم بنیانگذار برنامه عموپورنگ است و ما این برنامه را با هم شروع کردیم و آنها خصوصیات من، نقاط ضعف و قوت و سایر ویژگیهای من را میدانند و به طور کامل با روحیاتم آشنا هستند. این بزرگترین امتیاز است چراکه در این زندگی ما طبیعتا بهتر یکدیگر را میشناسیم اگرچه کار جمعی ترین در کشور ما مشکل تر از کار فردی است. از طرف دیگر نه تنها استایل کاری من کودکانه است بلکه فکر و ایده و طرز تفکرم هم مرتبط با کودکان است. در رادیو هم که بودم همین وضعیت وجود داشت و دیگران می دانند که من همیشّه سرزنده و کودکدوست بوده ام بنابراین قالب شخصیتی مرا هم در برنامه ها بر همین اساس طراحی می کنند.
آنها می دانند که چگونه قالبی باید برای پورنگ پایه ریزی کرد که هم کهنه نشود و هم جذاب بماند. یکی از اتفاقاتی هم که در این سال ها همیشه برای من رخ داده است آزاد بودنم با کودکان در استیج بوده است. من خیلی راحت با بچه ها، پشت صحنه و همه اتفاقات رئال، زندگی می کنم و این برای بیننده کودک خیلی جذاب است. استیج ما پر از ویژگی های کودکانه بوده است، همانطور که کودک قهر و آشتی می کند، اشتباهاتش را به راحتی می پذیرد و... همه تیم برنامه هم این ویژگی ها را به راحتی دارند و این اتفاقات را تجربه کرده ایم مثلا دچار اشتباه شده ایم اما همان سر صحنه سعی کرده ایم درستش کنیم.»
او درمورد نحوه کار خودش برای کودکان میگوید: «صادقانه بگویم من نمیتوانم در چارچوب برنامههای کودک در یک قالب غیرقابل انعطاف باشم ولی اگر هم در برنامه کودک آزاد بودهام باز هم براساس استانداردها کار کردهام. برای مثال لودگی نداشته ام بلکه شادی، پویایی و هیجان را وارد کارم کرده ام تا بچه ها بتوانند با من همذات پنداری داشته باشند. البته جالب است که فرمول ساختاری برنامه مرا میتوانید در برنامههای بزرگسال هم ببینید و اتفاقا من خوشحال میشوم که مثل برنامه من برای بزرگسالان هم اتفاق بیفتد. در واقع شوی کودک میتواند دستاویزی برای بزرگترها باشد؛ بزرگترهایی که به نوعی همان کار کودک را انجام میدهند، گرد هم مینشینند و یک نفر مثل عمو پورنگ میآید و یک نفر دیگر مثل امیرمحمد وارد میشود و شیطنت میکند.»
عموپورنگ درمورد برنامههای کودک دهه شصت و تفاوت بچههای آن روزگار و کودکان امروز و سلیقهشان میگوید: «آن زمان حق انتخاب با من و شما نبود و تلویزیون با همان دو شبکهاش برای ما برنامه پخش میکرد. امروز اینترنت و فضای مجازی است که به کودک حق انتخاب، شادی و... میدهد. این شبکهها هستند که به راحتی میتوانند نوع زندگی بچهها را تعیین کنند و پدر و مادرها اکنون مستاصل هستند. امکانات و توقعات ما مثل بچههای امروزی نبود که در سن ۲ یا ۳ سالگی تبلت داشته باشند. همه آمال و آرزوهای ما این بود که بتوانیم یک دوچرخه داشته باشیم و نهایتش هم میتوانستیم به همان دوچرخه برسیم. اکنون اما قشر محروم و ضعیف هم سعی میکند به گونهای آن تبلت را برای کودکش تهیه کند. امروز باید واقعیت دنیای جدید را بپذیریم و سعی کنیم فرهنگسازی داشته باشیم. ما نمیتوانیم منکر نکات منفی شویم اما باید از نقاط قوت دنیای مجازی و ظرفیتهای آن استفاده کنیم.»
فرضیایی درمورد کودکیاش میگوید: «من کودکی خیلی خوبی داشتم و اتفاقا همه میگویند آن زمان تفاوت زیادی با هم سن و سالان خود داشتم. خود من نمیتوانستم آن زمان شناخت و توصیفی از خودم داشته باشم ولی اکنون که برای من تعریف میکنند، ظاهرا خیلی خاص بودهام. انشا، نوشتهها، لباس پوشیدنهایم و... خاص بوده است. اتفاقا خیلی راحت هم بزرگ شدم. راحت نه به معنای اینکه هر امکاناتی که بخواهم در اختیارم بگذارند بلکه راحت به این معنا که در آرامش فکری بزرگ شدم. خانواده من سطح سواد پایینی داشتند اما فرهنگشان بالا بود و خیلی ساده و شیرین و دلچسب بزرگ شدم.»
او «ساز دهنیِ» امیر نادری را یکی از مهمترین خاطرههای دوران کودکی میداند و میگوید: «خیلی تحت تاثیر این فیلم و مخصوصا شخصیت امیرو قرار میگرفتم. به نوعی دردِ داشتن یک ساز دهنی را احساس میکردم. با این همه من آن زمان فراتر از آن بچه دوست داشتم یک فیلمساز، مجری و... باشم و اتفاقا میتوانستم بفهمم که امیرو برای به دست آوردن ساز دهنی چه خفتی را کشید و چه کارهایی کرد.»
او درمورد حسرت دوران کودکی و نوجوانی میگوید: «صادقانه بگویم همیشه دوست داشتم مشهور شوم و مردم مرا بشناسند و برای شهرت تمرین هم میکردم. من هر روز برای خواهرم نمایش بازی میکردم. او چهار سال از من کوچکتر بود و یک بار تلویزیون فیلم «قانون» را با بازی آمیتا باچان نمایش داد که من این فیلم را خیلی دوست داشتم و همان را بازی میکردم. آمیتا باچان در انتهای این فیلم میمرد و خواهرم از من میخواست که من در پایان نمیرم من هم به او میگفتم که اگر میخواهد نمیرم باید خوراکیهایش را به من بدهد و به همین ترتیب سناریو را تغییر میدادم.»
منبع: روزنامه ابتکار
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com