کسانی که خدا را به عنوان خالق قبول دارند، و حتی در بیاناتشان بر آن تاکید میورزند، اما خود را ملزم به پیروی از دستورات خدا نمیدانند و با گمانهزنیهای خود – چهبسا با استدلالهای خداباورانه!- در مقابل دستورات الهی بهانهتراشی میکنند، و تخلف از دستورات خدا را منطقیتر میپندارند، نه فقط کافر، بلکه حقیقتا شیطاناند.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 16 آبان به آیه 12 سوره اعراف پرداخته شده و در آن آمده است:
قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ
سوره اعراف (7) آیه 12
ترجمه
فرمود: چه چیزی مانع تو شد تا سجده نکنی هنگامی که به تو دستور دادم؟ گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفریدی و او را از خاک آفریدی.
نکات ترجمهای و نحوی
«أَلاَّ تَسْجُدَ» = «أن» مصدری + «لا» زائده + «تسجد». حرف «لا» در اینجا اصطلاحا «لا»ی زائده است که برای تاکید بر معنای نفیای که در کلمه «منع» وجود دارد، به کار رفته است، (إعراب القرآن و بيانه، ج3، ص31) و برخی گفتهاند این «لا» برای تاکید معنای فعلی است که بر آن وارد میشود، شبیه آیه «لئلّا یعلم ...» که به معنای این است که «تا حتما بدانند». (الكشاف، ج2، ص8) و مرحوم طبرسی علاوه بر اقوال فوق، یک نظر سومی را هم مطرح کرده که آمدن «لا» در عبارت «لا تسجد» بدین معنا بوده که: چه چیزی تو را به این کار خواند ویا نیازمند این کرد که سجده نکنی. (مجمعالبیان، ج4، ص620)
حدیث
1) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:همانا فرشتگان گمان می کردند که ابلیس از آنهاست و در علم خدا [معلوم] بود که از آنها نیست؛ پس با تعصب [و غضب] آنچه را در خود داشت بیرون ریخت و گفت: «مرا از آتش آفریدی و او را از گل آفریدی.»
[یعنی با این سخنش نشان داد که او از آتش درست شده و از ملائکه که از نور آفریده شدهاند، نیست]
تفسير العياشي، ج2، ص9؛ الكافي، ج2، ص308
عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:إِنَّ الْمَلَائِكَةَ كَانُوا يَحْسَبُونَ أَنَّ إِبْلِيسَ مِنْهُمْ وَ كَانَ فِي عِلْمِ اللَّهِ أَنَّهُ لَيْسَ مِنْهُمْ فَاسْتَخْرَجَ مَا فِي نَفْسِهِ بِالْحَمِيَّةِ [وَ الْغَضَبِ] فَقَالَ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِين.
2) در گفتگویی طولانی که بین مفضل و امام صادق ع روایت شده، مفضل درباره برخی از موجودات میپرسد تا به سوال از «جن» میرسد:]مفضل: جن چطور؟
امام صادق ع: هنگامی که خداوند آسمانها و زمین را آفرید، آفرینش آب را در دریاها و رودخانهها و چشمهها و آبگیرهایی که در جاهای مختلف زمین بود قرار داد و «جن»ی را که از شعلهای از آتش آفریده بود [در زمین] سکنی داد، پس در میان آنها انذاردهندگان و رسولانی فرستاد؛ و به بیست و چهار زبان سخن میگفتند؛ و به ابلیس دستور سجده بر آدم را داد؛ و سجده همان اطاعت است نه نماز، پس «سرپیچی کرد و استکبار ورزید» و گفت: سجده نمی کنم به بشری که «مرا از آتش آفریدی و او را از گل آفریدی.» پس نسبت به آدم فخرفروشی کرد و خدا را عصیان کرد؛ و وای بر او که نار (= آتش) را با نور قیاس کرد و گمان کرد که نار برتر است. و اگر میدانست که آن نوری که در آدم است – که همان روحی است که خداوند در او دمید – برتر از ناری است که ابلیس از آن آفریده شد، به فساد و بطلان قیاسش پی میبرد.
مفضل: سرورم! آیا مگر نمیگویند که ابلیس از ملائکه بود؟
امام ع: بله، مفضل! او از ملائکه بود، نه [ملائکه] روحانی و نه [ملائکه] نورانی، و نه از ساکنان آسمانها، و کلمه ملائکه یک نام واحدی است که صرف میشود و [از آن کلمات] «مَلَك» (فرشته) و «مالك» (صاحب) و «مملوک» [ساخته شده] است که همه اینها یک اسم واحدی هستند و [شیطان] از مالکان زمین بود، آیا سخن خداوند متعال را نشنیدهای که «و هنگامی که به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید، پس سجده کردند جز ابلیس که از جن بود پس از دستور پروردگار سرپیچید» (کهف/50) و فرمود: «و جنیان را قبلا از آتشی سوزان آفریدیم» (حجر/27) و فرمود: «ای جماعت جن و انس، اگر توانستید از لایههای آسمان و زمین بگذرید، بگذرید؛ [اما] نخواهيد گذشت جز با قدرتى [خاص]» (الرحمن/33) و فرمود: « بگو: به من وحى شده كه گروهى از جن [به اين قرآن] گوش فرا داده، پس [به سوى قوم خود رفته] گفتهاند: حقّا كه ما قرآن عجيبى شنيديم؛ كه به سوى [راه] رشد هدايت مىكند، پس ما بدان ايمان آورديم و هرگز براى پروردگار خود احدى را شريك نخواهيم ساخت» (جن/1-2)
الهداية الكبرى، ص437
قَالَ الْمُفَضَّلُ ... فَالْجَانُّ؟ قَالَ الصَّادِقُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَسْكَنَ خَلْقَ الْمَاءِ فِي الْبِحَارِ وَ الْأَنْهَارِ وَ الْيَنَابِيعِ وَ مَنَاقِعِ الْمَاءِ حَيْثُ كَانَتْ مِنَ الْأَرْضِ وَ أَسْكَنَ الْجَانَّ الَّذِي خَلَقَهُ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ فَقَامَتْ فِيهِمُ النُّذُرُ وَ الرُّسُلُ وَ نَطَقُوا بِأَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِينَ لُغَةً وَ أَمَرَ إِبْلِيسَ بِالسُّجُودِ لِآدَمَ وَ السُّجُودُ هُوَ الطَّاعَةُ لَا الصَّلَاةُ فَـ«أَبى وَ اسْتَكْبَرَ» وَ قَالَ لَا أَسْجُدُ لِبَشَرٍ «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ وَ عَصَى اللَّهَ وَ قَاسَ وَيْلَهُ النَّارَ بِالنُّورِ وَ ظَنَّ أَنَّ النَّارَ أَفْضَلُ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّ النُّورَ الَّذِي فِي آدَمَ وَ هُوَ الرُّوحُ الَّتِي نَفَخَهَا اللَّهُ فِيهِ كَانَ أَفْضَلَ مِنَ النَّارِ الَّتِي خُلِقَ مِنْهَا إِبْلِيسُ لَفَسَدَ قِيَاسُهُ.
قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلَايَ: أَ وَ لَيْسَ يُقَالُ إِنَّ إِبْلِيسَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ،
قَالَ بَلَى يَا مُفَضَّلُ هُوَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ، لَا الرُّوحَانِيَّةِ وَ لَا النُّورَانِيَّةِ، وَ لَا سُكَّانِ السَّمَاوَاتِ، وَ مَعْنَى مَلَائِكَةٍ هُوَ اسْمٌ وَاحِدٌ فَيُصْرَفُ فَهُوَ مَلَكٌ وَ مَالِكٌ وَ مَمْلُوكٌ هَذَا كُلُّهُ اسْمٌ وَاحِدٌ وَ كَانَ أَمْلَاكَ الْأَرْضِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» وَ قَوْلَهُ تَعَالَى: «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ» وَ قَالَ: «يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ» وَ قَوْلَهُ: «قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَدا»
3) روایت شده است که یکبار ابوحنیفه [که خود را فقیه میدانست و برای مردم فتوا میداد] بر امام صادق ع وارد شد و حضرت به او فرمود: نعمان! [= اسم ابوحنیفه، نعمان است] جایی که سخن صریحی از کتاب خدا و یا حدیثی از رسول خدا ص نیابی، [ در فتوا دادن] به چه چیزی تکیه میکنی؟
گفت: قیاس میکنم به آنچه یافتهام. [قیاس: یعنی بر اساس مقایسه و مشابهتی که به ذهن میرسد حکم چیزی را به چیز دیگری تسری دادن]
فرمود: همانا اولین کسی که قیاس کرد ابلیس بود، پس به خطا رفت؛ هنگامی که خداوند عز و جل به او دستور سجده به آدم داد ولی او گفت: «من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از گِل آفریدی»؛ و به نظرش رسید که آتش مادهای بلندمرتبهتر از گِل است، پس این کارش او را در عذابی خوار کننده جاودان ساخت.
نعمان! کدام از این دو پاکتر است؟ مَنی یا ادرار؟
گفت: مَنی.
فرمود: اما خداوند عز و جل در مورد ادرار، وضو را قرار داد، اما در مورد مَنی، غسل را قرار داد، و اگر قرار بود قیاس شود باید در مورد ادرار، غسل را قرار میداد.
سپس فرمود: کدام از این دو نزد خداوند اهمیتش بیشتر است؟ زنا یا کُشتن یک نفر؟
گفت: کُشتن یک نفر.
فرمود: اما خداوند عز و جل برای [اثبات] قتل دو شاهد را لازم دانست و در مورد زنا چهار شاهد را لازم دانست، در حالی که اگر قرار به قیاس بود باید چهار شاهد را برای قتل قرار میداد، چرا که آن عظیمتر است.
سپس فرمود: کدام از این دو نزد خداوند اهمیتش بیشتر است؟ نماز یا روزه؟
گفت: نماز.
فرمود: اما رسول خدا ص به زن حائض دستور داد که روزهاش را قضا کند ولی نمازش را قضا نکند، در حالی که اگر قرار بر قیاس بود لازم بود که نمازش را قضا کند.
پس، نعمان! تقوا پیشه کن و قیاس نکن؛ چرا که فردا ما و تو کسی که با ما مخالفت کرده در پیشگاه الهی میایستیم، از ما از سخنمان سوال میشود و از شما هم از سخنتان؛ ما میگوییم: «گفتیم خداوند چنین میگوید و رسول خدا ص چنین میگوید» و تو و طرفدارانت می گویید: «به نظرمان چنین رسید و قیاس کردیم» آنگاه خداوند با ما و شما هرچه بخواهد، میکند.
دعائم الإسلام (لإبنحیون المغربی، م363)، ج1، ص91
وَ قَدْ رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ قَالَ لِأَبِي حَنِيفَةَ وَ قَدْ دَخَلَ عَلَيْهِ قَالَ لَهُ يَا نُعْمَانُ مَا الَّذِي تَعْتَمِدُ عَلَيْهِ فِيمَا لَمْ تَجِدْ فِيهِ نَصّاً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَ لَا خَبَراً عَنِ الرَّسُولِ ص؟ قَالَ أَقِيسُهُ عَلَى مَا وَجَدْتُ مِنْ ذَلِكَ .قَالَ لَهُ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ فَأَخْطَأَ إِذْ أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ ع فَقَالَ «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» فَرَأَى أَنَّ النَّارَ أَشْرَفُ عُنْصُراً مِنَ الطِّينِ فَخَلَّدَهُ ذَلِكَ فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ أَيْ نُعْمَانُ أَيُّهُمَا أَطْهَرُ الْمَنِيُّ أَمِ الْبَوْلُ قَالَ الْمَنِيُّ قَالَ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْبَوْلِ الْوُضُوءَ وَ فِي الْمَنِيِّ الْغُسْلَ وَ لَوْ كَانَ يُحْمَلُ عَلَى الْقِيَاسِ لَكَانَ الْغُسْلُ فِي الْبَوْلِ وَ أَيُّهُمَا أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ الزِّنَاءُ أَمْ قَتْلُ النَّفْسِ قَالَ قَتْلُ النَّفْسِ قَالَ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قَتْلِ النَّفْسِ شَاهِدَيْنِ وَ فِي الزِّنَاءِ أَرْبَعَةً وَ لَوْ كَانَ عَلَى الْقِيَاسِ لَكَانَ الْأَرْبَعَةُ الشُّهَدَاءُ فِي الْقَتْلِ لِأَنَّهُ أَعْظَمُ وَ أَيُّهُمَا أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ الصَّلَاةُ أَمِ الصَّوْمُ قَالَ الصَّلَاةُ قَالَ فَقَدْ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْحَائِضَ أَنْ تَقْضِيَ الصَّوْمَ وَ لَا تَقْضِيَ الصَّلَاةَ وَ لَوْ كَانَ عَلَى الْقِيَاسِ لَكَانَ الْوَاجِبُ أَنْ تَقْضِيَ الصَّلَاةَ فَاتَّقِ اللَّهَ يَا نُعْمَانُ وَ لَا تَقِسْ فَإِنَّا نَقِفُ غَداً نَحْنُ وَ أَنْتَ وَ مَنْ خَالَفَنَا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَيَسْأَلُنَا عَنْ قَوْلِنَا وَ يَسْأَلُكُمْ عَنْ قَوْلِكُمْ فَنَقُولُ قُلْنَا قَالَ اللَّهُ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ وَ تَقُولُ أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ رَأَيْنَا وَ قِسْنَا فَيَفْعَلُ اللَّهُ بِنَا وَ بِكُمْ مَا يَشَاءُ.
4) اسحاق بن حریز میگوید: امام صادق ع از من پرسید: شیعیان در مورد سخن ابلیس که گفت: «مرا از آتش آفریدی و او را از گِل آفریدی» چه نظری دارند؟
گفتم: فدایت شوم! این را گفته است و خداوند در کتابش از او نقل کرده.
فرمود: اسحاق! ابلیس – لعنة الله علیه – دروغ گفت؛ خداوند او را هم از گل آفریده بود؛ خداوند میفرماید «او [خدا] کسی است که برای شما از درخت سبز آتش قرار داد که شما از آن شعله برمیافروزید» خداوند وی را از آن آتش آفرید و آن آتش از درخت بود و درخت هم اصلش از گِل است.
تفسير القمي، ج2، ص245
حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ حَرِيزٍ قَالَ
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُ أَصْحَابُكَ فِي قَوْلِ إِبْلِيسَ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ؟
قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَالَ ذَلِكَ وَ ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ
قَالَ كَذَبَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ يَا إِسْحَاقُ مَا خَلَقَهُ اللَّهُ إِلَّا مِنْ طِينٍ،
ثُمَّ قَالَ: قَالَ اللَّهُ: الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً- فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ تِلْكَ النَّارِ وَ النَّارُ مِنْ تِلْكَ الشَّجَرَةِ وَ الشَّجَرَةُ أَصْلُهَا مِنْ طِين.
تدبر
1⃣ «قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ»:
شیطان توانسته بود با عباداتش تا حدی بالا رود که در زمره فرشتگان قرار گیرد تا حدی که فرشتگان او را از خود تمییز ندهند. خدا به فرشتگان دستور داد بر آدم سجده کنند که این سجده به معنای این بود که از در اطاعت برآیند و مطیع انسان باشند اما شیطان نپذیرفت. یعنی او حاضر نشد دستور خدا را اطاعت کند و در اطاعت از انسان باشد، چرا که خود را برتر میدید؛ و این خودبرتربینیاش را با استدلالی بیان کرد که کاملا کوتهبینی وی را نشان میدهد:
او «از آتش بودنِ» خود، و «از گِل بودنِ» انسان را بهانه کرد؛ در حالی که:
- خدا مادام که انسان هنوز از گل بود، دستور سجده نداد و نفرمود «بر این موجود از گِل درست شده، سجده کنید»؛ بلکه فرمود «این را از گِل درست کردم، اما وقتی از روح خود در او دمیدم بر او سجده کنید» (حجر/29 ؛ ص/72) و ابلیس نورانیت ویژه انسان که او را برتر از نار (آتش) قرار میدهد ندید (حدیث2) و آدمی را فقط در حد «از گِل بودن» دید.
- آتشی که ابلیس از او درست شده، از درختی است که آن هم سابقهای در گِل بودن دارد
- استدلالش، ضعیفترین مدل استدلال است (استدلال تمثیلی که صرفا بر اساس مشابهت ظاهری حکم میکند)
- بیانش حاوی مغالطه «استدلال از طریق منشأ» بود. (منشأ و خاستگاه اولیه چیزی تنها معیار قضاوت درباره آن چیز است. نمونهای از این مغالطه: الف شاگرد ب بوده، ج شاگرد د بوده، ب از د بوده؛ پس الف از ج بالاتر است)
ثمره اخلاقی
خودبزرگبینی چنان رذیلهای است که چشم فرد را نسبت به واقعیت کاملا کور میکند تا حدی که شخص حاضر میشود با سخیفترین استدلالها و مغالطات در مقابل خدا بایستد!
2⃣ «قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ»:
نفرمود «چرا سجده نکردی؟» بلکه فرمود «چه چیزی مانع شد تا سجده نکنی؟» در واقع ریشه سجده نکردن را نشان داد: یعنی اگر کسی به دستورات الهی تن نمیدهد و در مقابل دستورات الهی میایستد، مانعی در او وجود دارد.
قبل از اینکه در معرض امتحان الهی قرار بگیریم، بکوشیم موانع وجودیمان را بشناشیم و رفع کنیم تا شیطان نشویم!
3⃣ «قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ ... خَلَقْتَني ...»:
شیطان در مقابل دستور مستقیم خدا در سجده کردن ایستاد و در مقام چرایی کارش، به خالقیت خدا تمسک جُست: یعنی شیطان خالق بودن خدا را – حتی در مورد خودش - قبول داشت (خَلَقْتَني) و حتی آن را مبنای استدلال خود قرار داد، اما خود را ملزم به اطاعت از دستور خدا نمیدید؛ و خدا او را کافر خواند (بقره/34؛ ص/74). پس مساله اصلی در خداباوری که ایمان و کفر را رقم میزند، اعتقاد به خالقیت خدا نیست؛ بلکه قبول ربوبیت تشریعی خدا و لزوم اطاعت از خداست. یعنی کسانی که خدا را به عنوان خالق قبول دارند، و حتی در بیاناتشان بر آن تاکید میورزند، اما خود را ملزم به پیروی از دستورات خدا نمیدانند و با گمانهزنیهای خود – چهبسا با استدلالهای خداباورانه!- در مقابل دستورات الهی بهانهتراشی میکنند، و تخلف از دستورات خدا را منطقیتر میپندارند، نه فقط کافر، بلکه حقیقتا شیطاناند. باورتان میشود؟
4⃣ «... خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ»:ابلیس، انسان را در حد موجودی ساخته شده از «گِل» دید و به مخالفت با دستورات خدا درباره انسان پرداخت؛ امری که اساس نگرش اومانیستی دوره مدرن را تشکیل میدهد.
نکته تخصصی انسانشناختی
چنانکه قبلا اشاره شد مهمترین اشکال نظریه تطور انواع (تئوری تکامل داروینی)، این نیست که سابقهای خاکی برای انسان نشان میدهد و میکوشد ردپای موجودات را از خاک تا انسان تعقیب کند، بلکه مهمترین اشکالش در این است که این تئوری زیستشناختی به یک ایدئولوژی تبدیل شده به حدی که در مقام انسانشناسی اصرار دارند که انسان را منحصر به این سابقه کنند و بُعد روحی انسان به عنوان یک حقیقت متعالی الهی را انکار کنند. در واقع، ابلیس امروزه توانسته همان دیدگاه خود درباره انسان را در جهان گسترش دهد و نام علم بر آن نهد و هر شناختی که حقیقت ماورایی انسان را جدی بگیرد، با انواع ترفندها و برچسبزنیها از میدان بدر کند و بدین ترتیب، همچون خودش، انسانها را به مخالفت با دستورات الهی بکشاند. تاسفبارتر اینکه این نگاه کاملا ضد انسانی نام «اومانیسم: انسانگرایی» به خود گرفته است و انکار مقام خلیفةاللهی انسان به عنوان احترام و ارزش به انسان معرفی میشود!
5⃣ «ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ؟ ...أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ...»
علامه طباطبایی با استناد به این آیه میفرمایند: ریشه تمام گناهان، که در همین اولین گناهی که در عالم رخ داد نهفته است، همین «منیت» و خودخواهیای است که شخص برای «من» در مقابل خدا جایگاهی قرار دهد. بویژه پاسخ ابلیس بخوبی این غلبه «منیت» را در او نشان میدهد. وقتی سوال میشود «چه چیزی مانع شد تا سجده نکردی» طبیعتا باید چنین پاسخ میداد که «آنچه مانع شد سجده نکنم این بود که من بهتر از اویم»؛ اما به جای این، فقط همین را گفت که «من بهتر از اویم» یعنی فقط به ابراز منیت بسنده کرد و این نشان میدهد که این تکبر او بیش و پیش از آنکه تکبر بر آدم باشد، تکبرورزی در مقابل خود خداوند است.
شاهدش هم اینکه در جای دیگر میفرماید که «او سجده نکرد و از دستور پروردگارش سرپیچی کرد» نه اینکه «او سجده نکرد و از خضوع بر آدم سرپیچی کرد» «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه» (کهف/50) (المیزان، ج8، ص26-27)
چنانکه در همین آیه هم عبارت «إذ أمرتک: هنگامی که به تو امر کردم» نشان میدهد که مخالفت اصلی او در برابر امر خدا بوده تا در برابر آدم. (تفسیر نور، ج4،ص28)
---
آی کاش نویسنده ی محترم این مقاله و مقالات مشابه دیگر که تحت عنوان: «حداقل یک آیه در روز» در سایت وزین بولتن نیوز ارائه می گردد بجای تکرار روش بغرنج تفسیرهای سنتی دراین مقالات ، موضوع هر آیه را با رجوع به آیات هم موضوع خود در قرآن بگونه ای فشرده و همگن با اصول احکام و عقائد قرآنی و بترتیب موارد و نکات هر موضوع به تجزیه و تحلیل علمی هدفمند می گذاشتند و در نهایت نتیجه گیری علمی خود را بند بند و کوتاه بنحوی که برای فرد و جامعه مفید و آموزنده و سازنده باشد به مخاطبان تقدیم می نمودند و مخاطب را برای کسب اطلاعات پیرامونی که خارج از هدف آیه به نظر می رسند به تفاسیر مورد استفاده ی خود رهنمون می ساختند.