«یادم میآید یک روز بعد از اینکه حکم بازنشستگیام را دادند، برای رفتن به سر صحنه تاکسی گیرم نیامد و تصمیم گرفتم به خانه برگردم اما به خودم نهیب زدم اگر برگردم یعنی بازنشسته و خانهنشین هستم! به سر صحنه رفتم و بازی کردم تا نشان دهم که نمیخواهم بمیرم و بازنشستگی آخر زندگی نیست».
به گزارش بولتن نیوز، اینها بخشی از صحبتهای آتش تقیپور بازیگر پیشکسوت تئاتر، تلویزیون و سینماست. بازیگری که چند نسل از او خاطره دارند. صبور و با لهجه شیرین آذری جواب سوالهایم را میدهد، درددلهای زیادی از روزگار دارد، با همه اینها زندگی و حرفه بازیگری را دوست دارد و همچنان به راهش ادامه میدهد. با تقیپور درباره زندگی در دوره سالمندی همصحبت شدیم.
کمپیدا هستید! چه میکنید این روزها؟
خیلیها کمپیدا هستند! تولیدات کم شده و برای بازیگرانی در سن و سال من کمتر نقش نوشته میشود. در زندگی امروزی چنین به نظر میرسد که دایی، عمو، پدربزرگ و… اهمیت چندانی ندارند، زندگیشان را کردهاند و باید صحنه زندگی را ترک کنند. به همین دلیل در آثار نمایشی هم کمرنگ شدهاند. البته سالمندانی که درآمد دارند و از طریق کسب و کارهای دیگری جز بازیگری جیبشان پر از پول است، قرب و ارزش خودشان را دارند. اما قضیه برای ما که جیبمان خالی است، فرق میکند.
اما به نظر میرسد وقتی ارزش سالمندان در جامعه کم میشود، رسانهها بیشتر باید به این گروه توجه کنند تا آنها جایگاه خود را در جامعه و خانواده پیدا کنند.
اینکه شما میگویید به برنامهریزی فرهنگی، هنری، رفاهی و اقتصادی نیاز دارد. در جامعه ما توجه به تجربیات نسلهای گذشته کمرنگ شده و به این گروه سنی توجه نشده و به آنها اهمیت داده نمیشود. در کشور ما وقتی ابلاغ بازنشستگی را به دست کسی میدهند یعنی اینکه تو دیگر به کار ما نمیآیی! و این خیلی روی روحیه آدمها تاثیر منفی میگذارد. من بعد از اینکه از وزارت ارشاد بازنشسته شدم به فعالیت بازیگریم ادامه دادم و سعی کردم نقشهای بهتری را بازی کنم تا ثابت کنم که زندهام! تولیدات تلویزیون کم شده، اما من بیکار ننشستهام. در تئاتری به کارگردانی آقای خلج به نام گلدونه خانوم بازی کردم و در یک نمایش که به زبان آذری در موزه آزادی به روی صحنه بردیم. الان هم در سریال یاسی بازی میکنم که در شهر اراک ساخته میشود و برای بچههاست.
شما ۷۱ ساله هستید، در این سن بازیگر برای رفتن روی صحنه تئاتر باید آمادگی بدنی و فن بیان قدرتمندی داشته باشد، شما چطور این مهارتها را حفظ کردهاید؟
در درون هر آدمی نیروهایی به صورت ذخیره وجود دارد که اگر پای عشق و علاقه وسط باشد آن نیروها آزاد میشود و به او انگیزه میدهد که کارش را انجام دهد.یادم هست چند سال قبل نمایش دایی وانیا را اجرا میکردیم که حال خانم مهری مهرنیا بد شد و اورژانس آمد و به او آمپول زد اما آنقدر حالش بد بود که حتی متوجه آمپول زدن نشد، همه ما نگران بودیم که چه کنیم اما چند دقیقه مانده به آغاز اجرا به او گفتیم: بلند شو باید برویم روی صحنه، میتوانی بیایی؟ فوری بلند شد، مثل آدمهایی که از خواب میپرند و روی صحنه آمد و نقشاش را اجرا کرد. به این میگویند عشق و اعتقاد به حرفهای که داری. من حتی زمانی که کاری ندارم متنهایی را حفظ میکنم، تمرین میکنم تا اصول بازیگری را فراموش نکنم. همیشه خودم را آماده نگه میدارم. هرچند پا به سن گذاشتهام و باید قبول کرد که بدن ضعیف میشود اما تا جایی که امکان دارد باید خودت را قوی نگه داری و به این فکر نکنی که به پایان راه رسیدهای. در خارج از کشور به بازیگران سالمند نقشهای بسیار برجسته میدهند. من بارها آنها را دیدهام و از خودم پرسیدهام چگونه کارگردان جرات کرده و به آنها نقشهای اصلی را داده است؟ اما بعد به این نتیجه رسیدهام که بازیگری به سالمندان انرژی و روحیه زیادی میدهد و آنها نقشهایشان را درخشان بازی میکنند.
برخی بر این باورند که از طریق بازیگری میتوان به شهرت و پول رسید، با تجربهای که دارید با این نگرش موافق هستید؟
به شهرت میتوان رسید اما به پول نه! تعداد افرادی که از طریق بازیگری به پول زیاد رسیدهاند بسیار اندک است. دستمزد بازیگران کم و کار هم کم است مگر به یک بازیگر در سال چند تا نقش میدهند که او بتواند پولدار شود؟
بجز بازیگری، حرفه دیگری هم دارید؟
نه! هیچ کار دیگری ندارم و جالب اینجاست که حتی نمیتوانیم وام هم بگیریم. چند سال است که از صندوق هنرمندان درخواست وام کردهام اما هنوز ندادهاند. اصلا به هنرمندان و اهل فرهنگ توجه نمیکنند. مشکلاتمان را خودمان باید حل کنیم، هیچ کس کمکی به ما نمیکند.
شما سالهاست نقشهای مختلف را بازی میکنید و معمولا در آنها از لهجه شیرین آذری هم استفاده میکنید، این پیشنهاد خود شما بود یا اینکه برای چنین نقشهایی انتخاب شدید؟
متاسفانه بازیگران را بعد از مدتی داخل کلیشه قرار میدهند و مدام نقشهای مشابه به او پیشنهاد میدهند. بازیگران وجوه مختلفی دارند که میتوان از آنها در نقشهای مختلف استفاده کرد اما مثلا به من معمولا نقشهایی پیشنهاد میکنند که در آنها باید با لهجه صحبت کنم. تاکنون در سریالهایی مانند روزی روزگاری، شب دهم، سربداران و… ثابت کردم که توانمندیهای زیادی دارم اما واقعیت این است که کسی این قابلیتها و توانمندیها را ندید و به آنها توجه نکرد.
در کارهایتان طنز شیرین و خوبی دارید. این طنازی در شخصیت خود شماست یا برایتان چنین نقش مینویسند؟
به نظرم در درون جدیترین آدمها هم طنز وجود دارد. آدمها چندبعدی هستند، در درون خوبترین آدم هم میتوان بخش بدی پیدا کرد که نهفته است. بازیگر باید ابعاد مختلف شخصیت و نقش را پیدا کند و آنها را به نمایش بگذارد. در زندگی واقعی هم زیاد جدی نیستم و سعی میکنم به همه اتفاقات بخندم. اگر با عقل دوراندیش به مسائل نگاه کنی، مدام باید غمگین باشی و غصه بخوری اما زندگی پر از لحظات زود گذری است که بهتر است با احساس آنها را درک کنی و از آنها لذت ببری. هر چند تبعیت از احساس بارها باعث شده شکست و آسیب بخورم چون خیلیها از این رفتارم سوءاستفاده کردهاند و ضررهای زیادی به من وارد کردهاند.اما با همه اینها معتقدم در شرایط خیلی خاص است که آدم باید آدمیت خود را ثابت کند. اگر ما از کنار همنوعان آسیب دیده و مشکل دار خود به سادگی عبور کنیم، نباید نام «آدم» برخود بگذاریم.
از مسیری که طی کردهاید، راضی هستید؟
من دو بار از بازیگری نفرت پیدا کردم به دلیل برخوردی که ادارات با من کردند نه مردم. مردم همیشه به من لطف داشتهاند.
قبل انقلاب با مدیران وزارت فرهنگ مشکل پیدا کردم به دلیل نوع نگاهی که به تئاتر داشتند، بازیگری را کنار گذاشتم و گواهینامه پایه یک گرفتم که راننده ماشینهای سنگین شوم. بعد از انقلاب خوشحال شدیم، سالهای اول به هنر و فرهنگ بهای بیشتری میدادند اما به مرور شرایط تغییر کرد و باز هم تصمیم گرفتم که بازیگری را رها کنم اما به من توصیه کردند صبر کنم تا بازنشسته شوم. من هم صبر کردم، بازنشسته شدم و اکنون هم با همه سختیها و مشکلات همچنان بازیگری را ادامه میدهم.
منبع: روزنامه جام جم