تفکرات امام، البته ثبت و ضبط شده است، اما نکته مهمی که در این میان وجود دارد، تفسیر و برداشتی است که از این تفکرات بیان می شود. این اتفاق، دقیقاً اتفاقی است که برای دنیای حدیث و تفسیر هم افتاده است. راه حل چیست؟ مراجعه نظام مند به دنیای حدیث و تفسیر؛ و نه مراجعه ای که مورد محور و مصادر به مطلوب باشد.
به گزارش بولتن نیوز، در مورد تفکرات روح الله نیز، چنین اتفاقی باید بیفتد؛ مراجعه نظام مند و تاریخی به گفته ها و اندیشه های آن بزرگوار. متأسفانه در حال حاضر، گروهی از سیاسیون و خاصه، اصلاح طلبان، برداشت هایی خاص و البته، مناسب با نیات خودشان ارائه می کنند. در این رابطه، با سئوالهای بالا، مصاحبهای با دکتر محمدحسین رجبی دوانی داشتهایم که در ادامه میخوانیم.
سیاسیون چه بعدی از امام خمینی را سانسور میکنند و علت این تحریفها چیست؟
در سالهای اخیر ما شاهدیم که جریانات و یا چهرههای سیاسی بنابر منافع شخصی و یا گروهی، علیرغم تظاهر به قبول داشتن امام و راه ایشان، دست به تحریف یا سانسور دیدگاههای امام (رض) میزنند. البته که این بیتقوایی سیاسی و اخلاقی و دینی است که کسی بخواهد از بزرگانی همچون حضرت امام (ره)، آنچه که به نفع جریان و امیال خود باشد را بپذیرد و آن مواردی که خلاف امیال خود است را نادیده گرفته و یا تحریف کند.
بنده معتقدم تحریف و سانسور نظرات حضرت امام (ره) به معنای دشمنی با امام و راه این بزرگوار است. در حقیقت وقتی بخشی از دیدگاههای امام حذف یا تحریف شود، به این معناست که آن احزاب و افراد، چنین مواضعی را از حضرت امام قبول ندارند. چرا که اگر قبول داشتند، دیگر نیازی به تحریف و سانسور نبود.
ما شاهد این بودیم که چنین منحرفانی از یک سو برخی شاخصهای برجسته و اساسی شخصیت امام را حذف و تحریف میکنند و از دیگر سو مواردی را که مطابق میل خودشان است را مطرح کرده و برجسته مینمایانند؛ و خطر بزرگتر هم تفسیرهای مغرضانهای است که از نظرات آن بزرگوار ارائه میکنند.
مصداقی سراغ دارید که بحث ما، کاربردی تر شود؟
از جملهٔ این موارد همین مسئله است که حضرت امام به صراحت و به عنوان اصول فکریشان، آمریکا را دشمن اصلی و شیطان بزرگ میدانند و نسبت آمریکا در مقابل ایران و سایر ملتهای به پا خاسته را به نسبت گرگ و میش تعبیر میکنند؛ و هنگامی که روابط ایران و آمریکا قطع میشود، در پاسخ به تهدید غربیها مبنی بر «به خطر افتادن روابط» ایشان با عبارت «ای الهی که به خطر بیافتد» ابراز خرسندی کردند. اما از یک سو، میبینیم که چگونه افرادی که سابقهای هم در این انقلاب داشتند و به امام هم بسیار نزدیک بودند، در سالهای اخیر نسبت به ایجاد رابطهٔ با آمریکا ذوقزده میشوند و یک تماس تلفنی رئیس جمهور با اوباما را چنان پوشش میدهند و از آن به عظمت یاد میکنند، گویی که اصلاً ما با چنین دشمنی روبرو نیستیم و اصلاً امام در این رابطه رهنمودی به ما اعلام نکردهاند.
یا اینکه، مثلاً حضرت امام به صراحت چندین شخصیت و جریان فاسد و منحرف سیاسی را معرفی و تخطئه کردند؛ مثلاً در مورد مصدق ایشان با عبارت «او مسلم نبود» صراحتاً او را رد کردند. همچنین ایشان بازرگان را پدر معنوی منافقین میدانستند و در این مورد، اشاره کردند که منافقین، فرزندان خلف مهندس بازرگاناند؛ جبهه ملی را مرتد اعلام کردند و نهضت آزادی را جریان فاسد وابستهای که میخواهد کشور را تقدیم بیگانگان کند اعلام کردند. حال آنکه میبینیم این گروههای فاسد به اصطلاح اصلاحطلب، درست در نقطهٔ فرمایشات حضرت امام، در سالمرگ مصدق و بازرگان عکسهای بزرگی از این دو را پخش میکنند و در دانشگاهها از طریق عملههای میدانی خود آنها را ترویج و تبلیغ میکنند. جبهه مرتد ملی را سعی میکنند نبش قبر کنند و مقابل راه راستین امام قرار بدهند؛ نهضت آزادی بیآبرو را دوباره مطرح میکنند که این هم نوع دیگری از دشمنی و مقابله و تحریف خط امام است.
از بین ابعاد گسترده شخصیت امام-اعم از روابط شخصی و خانوادگی، عبادت، رابطه با مردم و... - کدام یک توسط گروههای مختلف – چه سیاسی و چه غیره- تحریف و یا گزینش میشود؟
در مورد ابعاد شخصیتی امام، میبینیم که تعبیر قرآنی «محمد رسولالله والذین معه اشداء علیالکفار رحماء بینهم» را سرلوحه برخوردهایشان قرار داده بودند؛ «لاتتخذوا الیهود و النصارا اولیاء» در رفتار ایشان به وضوح مشخص است. لذا منش ایشان، مطابق روش قرآن و سیره ائمه معصومین (ع) بود.
اما گروهی آمدند و آن جنبههای استکبارستیزی و ظلمستیزی و دفاع از محرومان را که از اساسیترین افکار امام بود را تحریف کردند؛ آن هم با این بهانه که «آن گروهی که میخواهند تصویر تند و خشنی از امام نشان بدهند، این مواضع دفاع از محرومین و استکبارستیزی را برجسته میکنند در حالی که امام اینگونه نبودهاند و بسیار مهربان و خانوادهدوست بودهاند»؛ خب این مسئله چه ارتباطی دارد با سایر مواضع امام؟ بله، امام در برخورد با خانواده و نزدیکان بسیار مهربان و با محبت بودند؛ ایشان در آن مسئله بسیار با نرمی و محبت برخورد میکردند اما در جای دیگر بسیار سرسخت بودند، در برخورد با دشمنان و استکبار و منافقین و خائنین داخلی. اینطور نیست که فقط بخواهیم بعد رحمانی امام را مطرح کنیم و سایر ابعاد دیگر شخصیت امام را که برگرفته از تعالیم الهی است – یعنی همان مقابله با ظلم و استکبار و نفاق و خیانت و حمایت از مظلومین و... – بخواهیم نادیده بگیریم؛ این کار در حقیقت مصادره به مطلوبکردن امام است.
روشی که برای مقابله با خط امام در پیش گرفتهاند، امروز چه روشی است؟ تحریف؟ حذف؟ و یا...؟
اعتقاد بنده این است که افرادی در دولتهایی که بعد از رحلت امام بر سر کار آمدند- چه دولت سازندگی، چه دولت مثلاً اصلاحطلب، دولت مدعی مهرورزی و چه دولت مدعی تدبیر و امید- اگر هر یک از اینها به حال خود رها بودند، نه از باب بیاعتقادی بلکه از روی مصلحتاندیشیهای شخصی برای نظام، امام را در قالب یک رهبری که حرکت بزرگی انجام داد اما متعلق به دوره خودش است و افکارش برای زمانهای بعد از ایشان موضوعیت ندارد، کنار میگذاشتند.
چرا این اتفاق توسط این جریانات می افتد؟
به هر ترتیب آنچه امروز مشاهده میکنیم این است که این گروهها، امروز توان حذف علنی امام را ندارند که بخواهند این کار را کنند؛ لذا همانطور که پیشتر اشاره کردیم، سعی دارند از امام تنها یک شخصیت ظاهری و دکوری بسازند و در عوض تمامی اصول و آرمانها و مرام امام را در عمل تخطئه کرده و از بین ببرند که هم به شکل تحریف و هم حذف و همچنین با تفسیر و تأویل و نسبتهای دروغ این روند را دنبال میکنند.
آیا حضرت روح الله، پیش بینی و تمهیدی برای این سوء برداشت ها اندیشیده بودند؟
امام این مسئله تحریف و نسبتهای دروغ را پیشبینی میکردند و میدانستند که برخی به سبب موقعیت سیاسی که داشتند و یا فعالیتهای مبارزاتی که قبل از انقلاب داشتند که حتی از نزدیکترین افراد به ایشان بودند، ممکن است در آینده به دلیل حسادت، خودخواهی و قدرتطلبی اینها از مسیر انقلاب فاصله بگیرند و دست به کارهای غیراخلاقی بزنند؛ لذا در وصیتنامهشان به خوبی راه را بر روی این چنین اقدامات تحریفی بستند، چنانکه اعلام کردند «من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسی و اسلامنمایی بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نمودهام، که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شدهام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار مینمایاندند و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود. و میزان در هرکس حال فعلی او است.»
و همچنین فرمودند «اکنون که من حاضرم، بعض نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود، مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.» و اتفاقاً امروز ما شاهد برخی نسبتدادنهای اینچنینی هستیم و شگفتآور این است که این وصیتنامه در زمانی نگارش یافته است که انقلاب در زمان یکپارچهبودن و دلبستهبودن گروههای مختلف به اصل نظام بوده است. گویی امام امروز را میدید که برخی از اطرفیان و همان یاران دیروز ایشان که از چهرههای ردهٔ اول نظام بودند و در آن زمان در خدمت نظام و انقلاب بودند، از مسیر خارج میشوند و برای جلوگیری از سوءاستفاده آنها و تحریف و تخریبهایی که خواهند کرد این سطرها را در وصیتنامهشان نگاشتهاند.
آیا در صدر اسلام و مشخصاً پس از شهادت پیامبر گرامی اسلام، موارد مشابهی برای این جریان تحریف وجود دارد؟
ظاهراً بسیاری از مواردی که در صدر اسلام برای صاحب شریعت رخ داد، برای این نظام الهی و مقدس هم پدید آمد اما به لطف خداوند و به برکت بصیرت و هوشمندی و حضور به موقع مردم در صحنه، اجازه ندادند که نتیجه این وقایع مشابه، همان شود که در صدر اسلام رخ داد و به اسلام لطمههای جبرانناپذیری وارد کرد.
همانطور که در مورد امام شاهد آن عبارات در مورد نسبتهای دروغی که در آینده به ایشان داده خواهد شد بودیم، در مورد نبی اکرم (ص) هم این مسئله پیش آمده بود. چنانکه در نهجالبلاغه از حضرت امیرالمؤمنین این مسئله اشاره شده است که آن چنان برخی اصحاب پیامبر به رسول اعظم (س) نسبتهای دروغ میدادند، که آن حضرت به خطبهای ایستادند و از چنین کسانی که به ایشان نسبتهای ناروا دادهاند اظهار برائت کرد و امام راحل نیز همین نکته را در مورد پیامبر (ص) در وصیتنامه اشاره فرمودهاند که «آنقدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل، در منبر به آنان نفرین فرمودند.»
پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام، این دروغها و تحریفها به صور مختلف اتفاق افتاد؛ بعد از غصب خلافت، مهمترین سفارش پیامبر که ولایت امیرالمؤمنین و حدیث عظیم غدیر بود را چگونه اصحاب آن حضرت نادیده گرفتند و پس از غصب خلافت، غاصبان به بهانه وجود کتاب خدا و شعار «حسبنا کتاب الله» مانع ثبت و ضبط احادیث پیامبر شدند تا سخنان پیامبر در اذهان مردم باقی نماند و آن خیانتهایی که صورت گرفت و ولایت از جایگاهش فاصله گرفت، به مرور فراموش شود. بهانه اینها هم همین بود که کتاب خدا در اختیار ماست و نیازی به احادیث نبوی نیست؛ حال آنکه قصدشان حذف راه و خط اصلی حرکت پیامبر بود و تا حدودی به این کار موفق هم شدند و اگر نبود تلاشهای ائمه معصومین (ع)، چیزی از اسلام باقی نمیماند.
به ظاهر این اصحاب به پیامبر به عنوان رسول خدا و نجاتدهنده خود افتخار میکردند اما از طرف دیگر به خصوص در زمان جانیان اموی که حاکم شدند با جعل احادیث فراوان و نسبتدادن آنها به پیامبر، چنان رفتار کردند که گستاخی شان به آنجا رسید که با صرف پولهای فراوان، حدیث جعل کردند و آیهای که در شأن امیرالمؤمنین در مورد خوابیدن ایشان در بستر پیامبر در لیله المبیت بود را نسبت دادند به ابن ملجم لعنت الله علیه که پیامبر او را کسی معرفی کرده است که برای جلب رضایت خدا، جان خود را –در ماجرای ترور امیرالمؤمنین- به خطر انداخته است. یعنی تا این حد دروغپردازی و تحریف رخ داده بود که یک جنایتکار را به جای امیرالمؤمنین به عنوان مصداق یک آیه معرفی میکردند.
گروه منحرف دیگری هم بودند که در برخی از پیروان اهلبیت پدید آمدند که اهلبیت بر آنها خشم گرفتند به واسطه انحرافی که داشتند و آنها هم با بافتن احادیثی و نسبتدادن آنها به اهلبیت، سعی در انحراف جامعه داشتند که با برخورد تند و لعن و نفرین اهلبیت مواجه شد این حرکت.
ما در تاریخ شاهد این مسئله هستیم که حتی برخی زنان پیامبر از زندگی شخصی پیامبر مواردی را جعل کردند و همین موارد جعلی را امثال سلمان رشدی ملعون در کتابهایشان مورد استناد قرار دادهاند و سند هم ارائه میکنند.
لذا این حرکت سابقه تاریخی مشخصی دارد که افرادی برای نیل به اهداف پست مادی خود حاضر بودند دروغهایی به پیامبر نسبت بدهند و یا با بهانه ظاهری مراجعه به کتاب خدا، راه پیامبر را منحرف کردند.
منبع: هفته نامه افق آینده استان قزوین