کد خبر: ۲۳۴۴۶۸
تاریخ انتشار:
با توفیق سبحانی، مولانا پژوه و معاون علمی ـ پژوهشی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛

خانه‌تکانی دورریختن گذشته نیست

سرپل امیربهادر زمانی برای خودش ابهتی داشته است؛ محلی که خانه صدراعظم مظفرالدین‌شاه، حسین پاشاخان که امیربهادر لقب داشت، در آن واقع بود. از آنجا که خیابان یکطرفه است، مجبورم خیابان سرگرد بشیری را پیاده طی کنم.
خانه‌تکانی دورریختن گذشته نیست

گروه میراث فرهنگی، سرپل امیربهادر زمانی برای خودش ابهتی داشته است؛ محلی که خانه صدراعظم مظفرالدین‌شاه، حسین پاشاخان که امیربهادر لقب داشت، در آن واقع بود. از آنجا که خیابان یکطرفه است، مجبورم خیابان سرگرد بشیری را پیاده طی کنم.

به گزارش بولتن نیوز، البته توفیق اجباری است؛ این خیابان آنقدر خلوت و زیباست که باورت نمی شود در یکی از خیابان های مرکز شهر قدم می زنی. مقصدم خانه صدراعظم است که حالا تبدیل شده به مکان «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی». قرار است با یکی از استادان صاحب نام که مسئولیت معاونت علمی و پژوهشی انجمن را هم بر عهده دارد، گفت وگو کنم. دکتر توفیق سبحانی در جلسه است. فرصت می کنم نیم ساعتی در ساختمان انجمن چرخی بزنم و از دیدن معماری اصیل ایرانی شگفت زده شوم.

توفیق هاشم پور سبحانی از استادان معاصر زبان و ادبیات فارسی است که سال 1317 در تبریز به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه و کارشناسی در تبریز به تهران آمد و دوره کارشناسی ارشد دبیری را در دانشگاه تهران به اتمام رساند. پس از آن به ترکیه سفر کرد و با شرکت در امتحان ورودی دوره دکتری دانشگاه استانبول در رشته عربی و فارسی آن دانشگاه پذیرفته شد و سال 1974 به دریافت درجه دکتری نایل آمد. پس از آن به دانشگاه تبریز رفت و به تدریس مشغول شد. مدتی را برای پژوهش و تدریس در دانشگاه دهلی گذراند. از آثار او می توان به «فهرست های تجارب السلف هندوشاه نخجوانی»، «فهرست کتب خطی فارسی دانشگاه دهلی»، «حارث بن اسد محاسبی و کتاب القصد او»، «نگاهی به تاریخ ادب فارسی در هند»، «ترجمه شرح مثنوی شریف» و... اشاره کرد. کتاب «مولانا جلال الدین، زندگانی، فلسفه، آثار گزیده ای از آنها» به ترجمه او در دوره سوم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان کتاب سال برگزیده شد.

اواخر دهه 70 به انجمن آثار و مفاخر فرهنگی آمد و در کنار مهدی محقق، برنامه های متعددی را برای بزرگداشت مفاخر فرهنگی این سرزمین برگزار کرد. با وجود این سال 88 مهدی محقق از ریاست انجمن کنار گذاشته شد و سبحانی نیز ترجیح داد انجمن را ترک کند. پس از آمدن دولت یازدهم، مهدی محقق که دوباره به ریاست این انجمن انتخاب شد، از سبحانی برای همکاری دعوت کرد. با او درباره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و جایگاه بزرگان فرهنگی و اندیشه کشور به گفت وگو نشستیم که در ادامه می خوانید.

شاید بسیاری از مردم ندانند کار انجمن آثار و مفاخر فرهنگی دقیقا چیست یا حتی چه زمانی تأسیس شده است. توضیح مختصری در این خصوص می دهید؟

انجمن آثار ملی سال 1301 تأسیس شد. آن زمان رجال علمی مملکت چون محمدعلی فروغی و جلال همایی برای حفظ میراث فرهنگی و تاریخی این کشور چنین انجمنی را تأسیس کردند.

پس از انقلاب، نام انجمن به «آثار و مفاخر فرهنگی» تغییر کرد. این انجمن در حال حاضر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. سابق بر این، میراث فرهنگی هم جزو این انجمن بود و آرامگاه فردوسی، حافظ، خیام و... با نظارت این انجمن و مرد بزرگی چون فروغی ساخته شد، ولی کم کم این حوزه به میراث فرهنگی واگذار و وظیفه انجمن به آثار مکتوب محدود شد. بخشی از کار انجمن به چاپ آثار فاخری اختصاص دارد که معمولا ناشران دیگر منتشر نمی کنند، چراکه خریدار این آثار افراد فرهیخته جامعه یا کتابخانه ها هستند و هیچ ناشری حاضر نیست چنین کتاب هایی را برای سال ها در انبار خود نگه دارد. به هر حال انجمن، هیأت مدیره و هیأت علمی ای دارد برای انتخاب کتاب که درباره چاپ و انتشار کتاب تصمیم گیری می کنند.

از سال 78 که آقای دکتر محقق به انجمن آمد تاکنون، این انجمن 138 مرتبه برای افراد بزرگ فرهنگ ما بزرگداشت برگزار کرده است.

افزون بر این، دکتر محقق مجموعه برنامه هایی را در نظر گرفته اند که در ساختمان شماره 2 انجمن به نام ساختمان فروردین برگزار می شود و طی این برنامه ها برخی مناسبت های ثبت شده در تقویم وزارت ارشاد مانند تولد ابن سینا، ابوریحان و ... گرامی داشته می شود. نهم آذر هم برنامه ای برگزار شد که به بزرگداشت امام موسی کاظم(ع) اختصاص داشت.

به حمایت از چاپ آثار و پژوهش های قابل توجه اشاره کردید. آیا انجمن از طرح های پژوهشی هم حمایت می کند؟

ما معمولا پژوهش هایی را که به سرانجام رسیده منتشر می کنیم و همچنین کتابی که نیمی از آن نوشته شده و نویسنده برای مثال متعهد می شود تا شش ماه بقیه آن را تکمیل کند.

اکنون چه اثری را برای انتشار در دستور کار دارید؟

بتازگی کتابی را در نظر داریم که اطلاعیه ای نیز برای همکاری در نشر آن فراخوان داده ایم. فریتز ولف آلمانی فهرست لغات شاهنامه را به زبان آلمانی تهیه کرده که در آن تمام کلمات شاهنامه را با دقتی مثال زدنی جدا کرده است. او این اثر را در سال 1313 به مردم ایران تقدیم کرد.

20 سال پیش شنیدم آستان قدس رضوی این اثر را به کوشش مرحوم علی اکبر شهابی در دست ترجمه دارد. ما تاکنون منتظر بودیم که این ترجمه منتشر شود. ما اعلام کردیم اگر کسی به حوصله ولف یا مرحوم شهابی توانایی ترجمه این اثر را دارد، انجمن از آن حمایت خواهد کرد.

یعنی این کتاب تاکنون ترجمه نشده است؟ جالب تر این که یک آلمانی برای شاهنامه چنین لغتنامه ای فراهم می کند آن هم در سال 1313، اما ما ایرانی ها چنین کاری نکرده ایم.

سال 1355 در بنیاد شاهنامه با مرحوم دکتر محمدعلی ریاحی کار می کردم. آن زمان قرار بود کتابخانه مرحوم مینوی ارزیابی شود. در آنجا کتاب لغتی دیدم از شاهنامه اثر عبدالقادر بغدادی که مرحوم مینوی نسخه کپی از آن را داشت. آن زمان گفتند فردی در حال آماده سازی این لغتنامه برای انتشار است، اما خبری از آن نشد. این کتاب را با همکاری دکتر علی رواقی که از شاهنامه پژوهان نامی ایران است، آماده و آن را توسط انجمن منتشر کردیم.

این اثر حدود 2700 مدخل دارد، در حالی که کار ولف مفردات شاهنامه بجز حرف است؛ یعنی تمام افعال ازجمله افعال مرکب، اسم، صفت، قید و... همه را ولف جدا کرده است که همان نسخه اصلی به زبان آلمانی را سال ها پیش انتشارات اساطیر افست کرد.

اثر عبدالقادر بغدادی در چه قرنی نوشته شده است؟

بغدادی در قرن یازدهم قمری کتابش را نوشت. او در اصل عرب است که در ترکیه زندگی می کرد. دنبال شاهنامه رفته و فرهنگ لغات آن را به زبان ترکی نوشته است تا جایی که مرحوم اقبال و علامه قزوینی که با شاهنامه سروکار داشتند، گفته اند از این اثر نباید غافل شد.

نکته ای که ذهن مرا مشغول کرده این است که چرا اغلب کارهای پژوهشی قابل توجه پیش از مثلا دهه 20 از سوی غیرایرانی ها انجام شده است؟ چرا خود ما از پژوهش درباره آثار بزرگ فرهنگی مان غافل بودیم؟ برای مثال ولف می آید فرهنگ واژگان شاهنامه را با امکانات آن زمان می نویسد.

خانه‌تکانی دورریختن گذشته نیستآنها کشف کردند فردوسی مرد بزرگی است یا فهمیدند در اشعار حافظ، اندیشه هایی وجود دارد که در بین ابنای بشر مشترک است.

یعنی ما 300 سال پیش، این آگاهی را نسبت به فرهنگ خودمان نداشتیم؟

چرا داشتیم. فردوسی در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم شعر می گفت، اما یکی دو قرن از فردوسی در کتاب های ما اسمی نیست؛ شاید دلیلش سلطان محمود بوده که اجازه شناخته شدن او را در زمان خودش نداده است، اما پس از آن می بینیم احمد غزالی، برادر امام محمد غزالی در قزوین گفته مریدان من آنچه من 40 سال است بر منبر به شما گفته ام ابوالقاسم فردوسی آن را در یک بیت گفته است: «ز روز گذر کردن اندیشه کن/ پرستیدن دادگر پیشه کن» به هر حال اینها نیز بزرگی فردوسی را بر زبان آورده اند و بر بزرگی او واقف بودند، اما متأسفانه ما خصلتی داریم که گذشته را به نوعی فراموش می کنیم یا کنار می گذاریم.

برای مثال، الان رایانه ها و تبلت ها دارند جای کتاب را می گیرند. قدیم پمپ بنزین ها دستی بود، نه اتوماتیک. زمانی که پمپ های اتوماتیک آمد، ما همه را جمع و اتوماتیک ها را جایگزین آنها کردیم. در حالی که در انگلستان چند پمپ قدیمی را نگه داشته اند و هنوز از آن استفاده می کنند. در سنت مری کالج هنوز صندلی های قرن شانزدهم استفاده می کنند، ولی ما که خانه تکانی می کنیم تمام آثار قدیم را دور می اندازیم. در حالی که خانه تکانی به معنی دور ریختن همه گذشتگان نیست.

روزی در انگلستان که برای فرصت مطالعاتی به آنجا رفته بودم، درجمعی صحبت می کردیم. استادی با تبختر از نگهداری نسخ خطی شاهنامه و... در کتابخانه دانشگاه صحبت می کرد. من که دیدم خیلی پرمدعاست رو به او گفتم اینها که می گویید همه مال ماست. برگشت و گفت، درست می گویید، ولی اینها اگر دست شما بود تا حالا آنها را نابود کرده بودید؛ ما حافظ فرهنگ بشری هستیم. در کتابخانه بریتانیا (British library) با دقت زیادی کتاب ها را نگهداری می کنند. در حالی که در هند کتاب را که باز می کنید سه چهار نوع کرم از آن بیرون می آید.

شما تا چه اندازه با این ادعا موافقید که غربی ها حافظ میراث جهانی هستند؟

آنها از کتاب شاهنامه حفاظت می کنند، نه از دین و هنر. اینجا هم افرادی داشته و داریم که نگران فرهنگ و هنر این سرزمین هستند. استادی داشتم که بازاری بود به نام مرحوم جعفر سلطان قرایی که در گلوبندک در پاساژ تقی زاده صاحب حجره ای بود. او کتاب های نفیس خطی زیادی داشت. ولی وقتی می خواستی نسخه ای را ببینی به تو نمی داد. محکم آن را می گرفت و صفحاتی که می خواستی به تو نشان می داد یا مرحوم محمدتقی دانش پژوه به هند که رفته بود از کتابدار کتابخانه ای خواسته بود تکه ای نان به او بدهد و در کتابخانه را ببندد و برود.

کتابی آماده کرده بودم به نام فهرست متون حروفیه، در جلسه ای مرحوم حسن حبیبی را دیدم. رو به من گفت فلانی چرا این کتاب را منتشر نکردید؟ گفتم لازم است؟ گفت واجب است آقا. روزی که کتاب چاپ شد آن را برایش بردم، با آن که بیمار بود با خوشحالی آن را در دست گرفت و اشک شوق ریخت. ما از این آدم ها مانند معین، مینوی، زرین کوب و... کم نداشتیم؛ ولی ما چشم نداریم بالاتر از خودمان را ببینیم.

متأسفانه فضای دانشگاهی ما نیز به همین صورت است. دانشجویان تحصیلات تکمیلی بویژه دانشجویان دکترا و اساتید آنها از پژوهش هایشان کمتر به هم چیزی می گویند و هر فردی برای خودش به صورت جداگانه پژوهش می کند.

تا حدودی حق دارند، چراکه برخی بی معطلی نتایج پژوهش های آنها را به نام خود ثبت می کنند. زمانی من روی کتاب مکتوبات مولانا کار می کردم. شنیدم مرحوم سعیدی سیرجانی می خواهد آن را چاپ کند. با او مطرح کردم گفت شما چه کار کردید؟ آنچه تا آن زمان انجام داده بودم را به او نشان دادم. او گفت تو قدم ها از من جلو هستی. کپی نسخه هایی که گردآوری کرده بود به من داد. ما چنین افرادی را هم داریم.

این مسأله در کشورهای شرقی دیگر هم مرسوم است، برای مثال در ترکیه پژوهشگران نیز برخوردی اینچنین با یکدیگر دارند؟

خانه‌تکانی دورریختن گذشته نیستیکی از فرهیختگان ترکیه، حاج خلیفه کاتب چلپی نام دارد که مولف کشف الظنون است. او 50 سال بیشتر عمر نکرد، اما کتاب مهمی نوشته که اکنون در کتابخانه قونیه نگهداری می شود. او 400 سال پیش در جنگ های سلاطین عثمانی همراه سپاه می رفته و در کتابخانه ها به جستجوی کتاب ها می پرداخت؛ فیش برداری و فهرست برداری می کرد و نتیجه اش شد کشف الظنون. مرحوم ذبیح الله صفا در کتاب تاریخ ادبیات ایران بارها به این کتاب ارجاع داده است. چنین افرادی در فرهنگ ما و همسایه های ما وجود داشته اند.

در کشور ترکیه این افراد گرامی داشته می شوند؟

ببینید متأسفانه در کشور ما برخی فرهیختگان را با چسباندن انگ هایی به حاشیه رانده اند. من بارها به خانه زرین کوب رفته ام. مثل من معلم ادبیات بود و زندگی اش ساده تر از یک خانواده معمولی. اما از هر چه می پرسیدی از زمین تا آسمان، همه را می دانست. شفیعی کدکنی تعریف می کرد که از زرین کوب درباره معنی «رخّ» پرسید که کلمه ای فارسی است، اما در بیتی به صورت مشدد آماده است. می گوید هنوز سوالش تمام نشده زرین کوب پنج شش بیت از سده های مختلف آورد که در آن رخ مشدد بود. می گفت در دلم فحش دادم که چگونه این همه اطلاعات دارد. نظیر چنین افرادی در این مملکت بوده و هستند.

من بارها از قزوین رد شدم و می خواستم مقبره احمد غزالی را ببینم، ولی وقتی مراجعه می کنیم می گویند تعطیل است. مگر می شود مقبره تعطیل باشد؟ ما به این صورت با بزرگان خود رفتار می کنیم. در لندن مکان هایی است که به نام پلاک های آبی (Blue plaques) شناخته می شود. یکی از آنها به کارل مارکس اختصاص دارد، چرا که او کتاب سرمایه اش را در آنجا نوشته است. در ادینبور اسکاتلند دیدم بر مقبره کوچکی شمعی روشن کرده اند. از خودم پرسیدم این اسکاتلندی های خسیس چگونه حاضر شده اند شمع روشن کنند، دیدم مقبره یک فیلسوف است. آنگاه ما در ایران قبر بدیع الزمان فروزانفر از استادان بنام ادبیات فارسی را که در صحن شاه عبدالعظیم به خاک سپرده شد به یک بازاری می فروشیم.

به هر حال، فرزندان اکثر استادان دانشگاه ایران تحصیلات عالیه ندارند، چون نمی خواهند عاقبت پدران خود را داشته باشند. در آلمان در محفلی دیدم ناگهان عده ای از جا برخاستند، پرسیدم چه شده، گفتند آن دو نفری که وارد شدند، استاد دانشگاه هستند. در آنجا این گونه برای علم و دانشگاه احترام قائلند. برخلاف ما که می گوییم دختری شانزده ساله در زیرزمین خانه آزمایش هایی را انجام می دهد و موفق به تولید انرژی هسته ای می شود، آنها در آزمایشگاه و دانشگاه مطالعه می کنند و نتیجه اش ماشین بنز می شود یا پژوهش تئودور نولدکه که کتاب حماسه سرایی در حماسه ملی ایران را می نویسد.

تاریخچه انجمن

پاییز 1301 گروهی از رجال دانشور و علاقه مند به حفظ آثار تاریخی گرد هم آمدند و با هدف «ازدیاد علاقه عامه به آثار قدیم تاریخی و علمی و صنعتی ایران و به منظور نگاهداری صنایع مستظرفه و صنایع دستی و حفظ سبک و شیوه قدیم آنها» انجمنی را به نام «انجمن آثار ملی» با اساسنامه ای در 14 ماده تأسیس کردند. انجمن آثار ملی ابتدای فعالیت خود نخست بنای آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی را در توس ساخت.

همچنین کنگره بین المللی فردوسی را به مناسبت هزارمین سال تولد این حکیم نامدار ایرانی سال 1313 برگزار کرد. پس از برگزاری جشن هزاره فردوسی، انجمن که یک سازمان ملی و فاقد درآمد و اعتبار مخصوص بود تا 1323 از فعالیت بازماند. سال 1323 انجمن که برای مدتی فعالیت نداشت ، به دنبال تصویب اساسنامه ای جدید از نو آغاز به کار کرد و اقدامات مهمی را در این دوره از فعالیت خود انجام داد.

ساخت آرامگاه برای بزرگان نامور ایران چون فردوسی، ابن سینا، سعدی، نادرشاه، خیام، شیخ عطار، کمال الملک، باباطاهر، صائب تبریزی، شیخ روزبهان بقلی، سیبویه، شیخ ابوالحسن خرقانی، شاه شجاع، ابن یمین فریومدی، ابوالحسن بیهقی، اوحدی مراغه ای و بسیاری بزرگان دیگر ازجمله این اقدامات بود.

این انجمن در بدو تأسیس مکان مشخصی نداشت و هر بار در خانه یکی از اعضای موسس تشکیل می شد. سال 1323 با گسترش تدریجی دامنه فعالیت های انجمن ، نیاز به محلی برای استقرار آن ضرورت یافت. از این رو سال 1346 خانه قدیمی و بزرگ حسین پاشا خان ملقب به امیربهادر، وزیر دربار مظفرالدین شاه واقع در سرپل امیربهادر که به حسینیه امیربهادر معروف بود با حدود 3000 مترمربع وسعت، جهت استقرار انجمن آثار ملی خریداری شد. این بنا که سال 1279 ساخته شده تالار بزرگ آیینه کاری زیبایی در طبقه همکف دارد که نشانی از معماری ایرانی در عهد قاجار است. انجمن پس از خریداری بنای مذکور و انجام تعمیرات اساسی و مفصل با رعایت شیوه اصیل و قدیمی بنا، آن را مقر دائمی خود قرار داد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شورای عالی انقلاب فرهنگی، اساسنامه جدیدی برای این انجمن با عنوان «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» سال 66 تصویب کرد و متمم آن را سال 73 از تصویب گذراند و انجمن، دوره جدیدی از فعالیت خود را آغاز کرد. انجمن در طول فعالیت جدید خود از سال 73 تاکنون مبادرت به برگزاری بیش از 130 مراسم بزرگداشت در تهران و 42 مراسم در شهرستان ها و همچنین 12 مراسم نکوداشت برای مفاخر ایران و اسلام کرده است.

جدیدترین برنامه این انجمن نیز اوایل آذر به بزرگداشت دکتر بدرالزمان قریب، زبان شناس و سعدی پژوه اختصاص داشت که بانی نخستین کرسی آموزش زبان سغدی در ایران است. در حال حاضر دکتر مهدی محقق، ریاست این انجمن را به عهده دارد.

منبع: جام جم آنلاین

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین