ایام عزاداری سالار شهیدان، امام حسین(ع) دوباره به کوی و برزن ما سر زده است. با آمدنش، زمین و زمان سیاه پوش شده است. گویی همهی عالم، تحت تأثیر این واقعهی عظماست. و مگر میشود در این بین، ما عزادار و سیاهپوش نباشیم. از همین رو، دردهۀ اول محرم، درحسینیۀ «بولتن نیوز» میزبان شماییم. حسینیهی ما دو بخش دارد.
گروه مذهبی، ایام عزاداری سالار شهیدان، امام حسین(ع) دوباره به کوی و برزن ما سر زده است. با آمدنش، زمین و زمان سیاه پوش شده است. گویی همهی عالم، تحت تأثیر این واقعهی عظماست. و مگر میشود در این بین، ما عزادار و سیاهپوش نباشیم. از همین رو، دردهۀ اول محرم، درحسینیۀ
«بولتن نیوز» میزبان شماییم. حسینیهی ما دو بخش دارد.
به گزارش بولتن نیوز، در این بخش که با عنوان "شور حسینی" برجسته میشود، سعی میکنیم تا بهترین بحر طویلهای عاشورایی را به خدمتتان عرضه کنیم. باشد که مورد عنایت کشتی نجات عالمیان قرار گرفته و ذخیرهای باشد برای روزهای نداری ما در یومالحسره.
شب سوم چو رسید از مه شعبان،
مه عترت، مه قرآن،
چه مبارک سحری بود که خورشیدِ جمال پسرِ فاطمه یکباره درخشید،
ادب بین که شب چارم شعبان، پی آن ماهِ فروزنده عیان گشت ز بـرج شـرف و غیـرت و ایثار،
بـه بیت علـی آن حجت دادار،
مهِ امِبنین، حضرت عبـاس علمـدار،
قضـا گفت که ایـن است همـان شیـر خروشانِ علی حیدر کرار،
قدر گفت که این است به خیل شهدا سرور و سالار،
فلک گفت بشر یا ملک است این؟ زهی از این گل رخسار
که بخشید صفا چشم و دل اهل صفا را.
هله ای فاطمه دوم مولا!
صدف بحر تولا!
گهرت باد مبارک!
تویی آن نخل ولایت،
که بود میوه نابت قمر برج هدایت،
دُر دریای عنـایت،
ثمرت بـاد مبارک،
قمـرت بـاد مبـارک!
گـلِ رخسـارِ گرامی پسرت باد مبارک!
ز عـلی بـاد سلامی به بلندای تجلّای ولایت
به تو و لاله یاس تو و مـاه رخ عباس که سرمست حسین است،
که پابست حسین است،
همه هست حسین است،
بگو دست حسین است،
ببین در رخ نورانی او هیبت و اِجلال علی شیر خدا را.
الا حور و ملک!
جن و بشر!
خلق سماوات و زمین!
جشن بگیرید که امشب علی و فاطمه و فاطمه امبنین و حسن و شخصِ حسینبنعلی جشن گرفتند
و همه وصف ابوالفضل علمدار سرودند،
همه چشم به عباس گشودنـد
و همه حمد خـداونـد نمودنـد که در باغ ولا،
دسته گلِ یاس خوش آمد پسر شیر خدا حضرت عباس خوش آمد!
صلوات علی و فاطمه بـر ماه جمالش، بـه جلالش، به کمالش، به خصالش، به دو ابروی هلالش،
ز رسول الله و آلش بفشانید به پایش گهر مدح و ثنا را.
نشنیدید که قنداقه آن ماه جبین در بغلِ امبنین بود؟
چو خورشید که بر بام زمین بود،
تو گویی که مگر در بغل فاطمه بنت اسد، حیدر کرار، علی شیر خداوند مبین بود،
که آن مادر فرخنده چو یک اختر تابنده که دور سر خورشید بگردد،
به ادب آمد و گرداند بـه دور سر ریحانه زهرا قمرش را و نـدا داد
که ای نـور دل فـاطمه عبـاس عزیزم
به فدایت نگهش کن که بـوَد یارِ تو و سرور و سالار، تمام شهدا را.
همه دیدند که قنداقه عباس بود بر سر دست اسدالله چو خورشید
که گیرد به بغل ماه و زند بوسه بـه پیشانی و دستش،
پس از آن یاد کند در شب میـلاد وی از صبح الستش
که فـدای پسر فاطمه گردد سر و جان و تن و دستش،
و کند یـاد علمـداری و سقائی و فرماندهی کل قـوایش، ادب و عشـق و وفـایش، شـرف و صـدق و صفایش،
بـه زمین آمـدن از عـرش خدا، قـامت رعنا و رسایش،
عجبا دید در آن چهره همه واقعه کرب و بلا را.
ای نبی خوی و علی صولت و زهرا صفت!
حلم حسن و دیده بیدار حسینی!
تویی آن ماه که خود غرق در انوار حسینی،
نه فقط در شب عاشور و صف کرب و بلا، کز شب میلاد گرفتار حسینی،
همه جا یار حسینی
پسر شیر خدایی و علمـدار حسینی،
تـو ابـوفاضل و فرمانده انصار حسینی،
ز خداوند و ملایک ز رسولان و امامان و شهیدان الهی،
همه دم باد درودت،
همه جا باد سلامت که رساندی به کمال از ادب و غیرت و جانبازی خود دوستی و عشق و وفا را.
تو یم غیرت و ایثار و وفایی که پیمبر به تو نازد،
تو به بی دَستی خود دست خدایی که علی ساقی کوثر بـه تـو نازد،
تـویی عباس که صدیقه اطهر به تو نازد،
حسن آن حجت داور به تـو نازد،
تو همان یار حسینی که حسین ابن علی در صف محشر به تو نازد،
تو همان میر سپاهی که همانا علی اکبر بـه تـو نـازد،
تـویی آن سـاقی بی آب که حتی علی اصغر به تو نازد،
پسر امبنین استی و بیش از همه مادر به تو نازد،
که تو کردی به صف کرب و بلا یاری مصباح هدا را.
تو همان ماه بنی هاشم و شمع شهدایی
تو به دریای عطش با جگر تشنه خود آب بقایی،
تو کنار حرم خون خدا صاحب ایوان طلایی،
تو به بیدستی خود از همگان عقده گشایی،
تو فراتر ز تمام شهدا روز جزایی،
حرمت علقمه، خود کعبه ارباب دعایی،
تو حسینِ دگرِ فاطمه، تـو خون خدایی،
بـه خدا صاحب لطف و کرم و جود و سخایی،
تـو همان باب حوائج، تو همان بحر عطایی،
تو امید همه عالم تو چراغ ره مایی،
تو علمداری و فرمانده کل شهدایی،
چه شود دست بگیری ز کرم "میثم" افتاده ز پا را؟
غلامرضا سازگار