به گزارش بولتن نیوز، در آستانۀ فرارسیدن این روز فرخنده برای جامعۀ ادبی و شعرای کشور و البته دیگر اهالی فرهنگ و هنر، قصدداریم یادی بکنیم از شاعری انقلابی و دوست داشتنی که این روزها چندان حال و روز خوشی ندارد و از ۱۵ اسفند ۱۳۸۶ تاکنون بر اثر اختلالات كليوی در حالت اغما بستری است و
اکنون در بیمارستان امام رضای کرمانشاه، در بخش آی.سی.یو بستری است.
ازقضا عزیزی از شاعران مورد علاقۀ رهبر ادیب و شعردوست انقلاب نیز هست و ایشان در ۲۸مهرماه ۱۳۹۰، طی سفرش به کرمانشاه از او در بیمارستان دیدار کرد و با تاکید مقام معظم رهبری، پس از دیدار با وی، مسئولان بر آن شدهاند که وی را جهت درمان به خارج از کشور اعزام کنند.
گفته می شود حال عمومی
عزیزی پس از ۳سال به حدی رسید که وی نسبت به شادیها و غم ها با اشک و
لبخند پاسخ میداد و میتوانست سخنان اطرافیان را بشنود و عکس العمل نشان
دهد.
هم اکنون عزیزی در بیمارستان کرمانشاه بستری است و طبق نظر پزشکی در آبان ۱۳۹۱ اعلام
شد حال عمومی وی تغییر خاصی نداشته، اما هوشیاری او نسبت به قبل بهتر است
ولی نمیتواند به صورت کامل صحبت کند. وی همچنین می تواند از راه دهان
تغذیه کند.
مصائب یک شاعر احمد عزیزی از شاعران معاصر ایرانی و ارائه دهندۀ سبک جدید مثنوی است که در ۴ دی ماه ۱۳۳۷ در سرپل ذهاب کرمانشاه به دنیا آمد.
او درکودکی با عشایر سیاه چادرنشین حشرونشر فراوان داشت و قبل از رفتن
به دبستان، خواندن و نوشتن را بدون داشتن معلم و تنها از روی کنجکاوی و
تأمل و دقت از نوشتههای روی تابلوها و اسامی خیابان ها و... به خوبی فرا
گرفت.
شاعر عزیز کرمانشاه، قبل از پیروزی انقلاب به دعوت «شمس آل احمد» به تهران رفت و دیداری
نیز با «استاد مرتضی مطهری» داشت. وی با آغاز جنگ به همراه خانواده به تهران نقل
مکان نمود و برای مدتی ساکن شهرستان نور شد و سپس در تهران اقامت گزید و به
همکاری با روزنامه جمهوری اسلامی پرداخت.
عزیزی، شاعری تاریخمند اما پیشروگفته می شود، عزیزی در اشعارش تحت تاثیر شاعران بزرگی همچون مولوی و سهراب سپهری است و از آثار برجستۀ او می توان به کتاب شعرهایی همچون «کفش های مکاشفه»، «یک لیوان شطح داغ»، «باران پروانه»، «روستای فطرت»، «ترانه های ایلیایی» و ...
اشاره کرد.
وی سرودن شعر را از سال های جوانی با مجلۀ جوانان آغاز کرد. از او آثار شعر و نثر ادبی متعددی دارد. عزیزی شاعری با سبک منحصر به فرد است که این سبک به صورت مثنوی در «کفش های مکاشفه» جلوه کردهاست. تمایل سبک وی به معنویت و عرفان اسلامی با فرم جدیدی از مثنوی -ملهم از مثنوی مولوی- در شعر معاصر بینظیر است. این سبک تاثیر بسیار زیادی در شعر معاصر گذاشتهاست. اشعار عزیزی با عرفان اسلامی آمیختگی دارد و تمجید از اهل بیت در بیشتر آثارش موج میزند.
نویسندۀ وبلاگ «کوچه های خیال» در خصوص سبک و سیاق شاعری عزیزی می نویسد: (عزیزی) در ساحت مثنوی تلاش دیگری برای بهره گیری از این قالب کهن آغاز کرد. نوع خیالبندی، زبان شعری خاص و همچنین نوع مضمون پردازی عزیزی برای قالب مثنوی تازه و غریب می نمود. ذهن سیال و خیالبندی پر تب و تاب فارسی جلوه کرد که پیش از این کمتر برای بیان مخیل ظرفیت نشان داده بود.
در گذشته اغلب شاهکارهایی که توسط بزرگان مثنوی سرا در وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن آفریده شده بود. بیشتر بیان محمل بیان حکمت بود و احمدعزیزی اگر نگوییم نخستین دستکم از معدود شاعرانی بود که این مایه از خیال آفرینی و سیلان ذهن مخیل را در این وزن و قالب به کار گرفت.
زبان شعری خاص احمد عزیزی نیز از دیگر وجوه تشخص مثنوی های اوست وی برای حادثه آفرینی در زبان به استفادۀ غیرمعمول و رایج بسنده نکرد و برای بیان درونیات خویش حتی از به کارگیری مصالح زبان روزنامه ای نیز رویگردان نشد.
ترکیب سازی عزیزی از عمده ترین مشخصه های زبانی ای در مثنوی به شمار می رود ترکیب تازه د رشعر او نقش خاصی دارد و بر تحرک و طراوت زبان شعری او افزوده است این ترکیب ها گاه یادآور ترکیباتی ست که در شعر نوپردازان به کار می رود.
حال و هوای شعر عزیزی بیش از هر چیز بر طبیعت گرایی شاعر متمرکز است. موضوع بازگشت به کودکی که عزیزی بسیار به آن پرداخته است پیش از آن که یادآور کودکی های شاعر باشد یادکرد. کودکی های انسان و دوره دوستی بی واسطه او با طبیعت است.
عزیزی همچون بسیاری از شاعران و نویسندگان معاصر، دور افتادن از طبیعت و مچاله شدن او در دست ماشینیزم را خسارتی جبران ناپذیر می داند بیان تازه و تحرک زبان عزیزی باعث شده است تا در پرداختن به موضوع مکرر و دستمالی شده نکوهش ماشینیزم به ورطه ی کلیشه پردازی نغلتد جاری و ساری بودن نگرش مذهبی و بینش شیعی از دیگر نکات در خور تامل اشعار عزیزی است آثار که وی در مدح پیامبر ائمه و اولیا پدیدی آورده نمایی نیز در اجتماعیات دارد وی در اغلب این آثار با همان توصیفات طبیعت گرا آغاز کرده و همچون قصیده سرایان با تغزل و تشبیب پیش می رود. یادکرد ممدوح و اشاره به جنبه هایی از زندگی او مقدمه طرح و دیدگاه های اجتماعی شاعر است و سپس با رجعت به ممدوح خاتمه می یابد.
گفتنی است، احمد عزیزی چهره ی به یادماندنی عرصه ی مثنوی در زمینه چهارپاره نیز نوآوری هایی انجام داده است.
عزیزی و ولایتاحمد عزیزی، این شاعر پُرکارِ چیرهدست، شیفته و مجذوب بزرگی و عظمت خورشید انقلاب است. نه حالا، که از سالها قبل هم اینگونه بوده است. تابهحال اشعار متعددی در وصف حضرت آیتالله خامنهای سروده و دفعات متعددی در محضر ایشان به شعرخوانی پرداختهاند.
گفته می شود، در تاریخ هفتم تیرماه 1360 یعنی فردای حادثۀ ترورِ مقام معظم رهبری، شعری از احمد عزیزی در روزنامۀ جمهوری اسلامی چاپ میشود با عنوان «ای غزلخوان بلبل باغ خدا»:
می رسد اين مژده از گلشن به گوش مرغ حق هرگز نخواهدشد خموش
گر به تاراج خزان گلبن رود خون رز خود در قدح آيد به جوش
بار ديگر تازه گردد جان ما ای همه مغبچگان می فروش
ای غزلخوان بلبل باغ خدا ياسمن بيمار گردد رخ مپوش
گوش ما نامحرم اسرار نيست لب گشا از بهر پيغام سروش
ای صبا از كوی جانان نكهتی آور آخر سوی اين دل رفته هوش
گر به جای باده زهرت می دهد يار داند چيست ای عاشق بنوش
بارالها مرغ باغ خويش را در امان دار از خطرهای وحوش
ای عجب گر ديده خون گريد ازين ناله ها كز نای دل آيد به گوش
در غمت ای راحت روح و روان دل به درد آمد -خدا- جان در خروش
نمونه ای دیگر از ارادت قلبی عزیزی به رهبر معظم انقلاب را می توان در مقدمۀ کتاب «رؤیای رؤیت» که دلنوشتههای این شاعر عزیز است، بازیافت. عزیزی در این مقدمه نوشته:
«...امروز عموم ارباب بَصَر و کافۀ اصحاب نظر مستحضرند که جمال سیدعلی را جز به دیدۀ اولیاءِ اِله، نشاید دید و مرتبۀ جنابش را به غیر از ترازوی ولایت نتوان سنجید؛ حضرتش خلفِ صالحِ پیر خمین است و جمالش نور عین و از پنجرۀ باغش رایحۀ اولیاء مطلق درگذر و از شعشعۀ چراغش نور ساداتِ برحق جلوهگر است.
ای آنکه عشق خمینی در سر داری! باید که غاشیۀ خامنهای برداری و گرنه از مذهب و ملت گمراهی و در نظر فقیهان ولایت بیجایگاه؛ حقا هر که بر جانشین خمینی کافر است از میان رود و هرکس بر ولایت خامنهای منکر است از کشور اسلامیان.
...ای سوختگان! حال که ما را ملاقاتِ حضرت صاحب میسّر نیست و از منزل آن آرامِ جان و کعبۀ دلها ما را خبر نَه، بهتر آنکه بر دامن سید علی آویزیم و بهواسطۀ وی عطر گلشنِ ولایت در مشامِ جان بیامیزیم، آری اگر ما را به ابروی صاحب زمان نه سعادت پیوست است باری، خامنهای به دست است.»
به هر تفسیر امیدواریم این شاعران عزیز و دوست داشتنی کشورمان بهبود یافته و انشاءالله سال آینده او نیز در کنار دیگر شاعران عاشق ولایت، در یک چنین روزی به دیدار رهبری عزیز مشرف گردیده و در سلامت کامل بازهم شعر بخواند و شعر بسراید!
به این آرزو سخن را با حسنِ شعری زیبا از او خاتمه می دهیم:
آواز بومی (برگرفته از کتاب یک لیوان شطح داغ)
به نام خدا، به نام خون
به نام آیینه و خورشید
به نام لالایی و لبخند
به نام «بابا آب داد»
به نام او در باران آمد
به نام مدرسه های ویران و دختران قطعه قطعه شده ی خردسال، به نام نماز، به نام روزه های قضا
به نام مسجد سنگر است»
به نام گلدسته های سر نگون و چشم های از حدقه در آمده
به نام لب هایی که تا لحظه ای پیش می گفتند
سَمِعَ الله لِمَن حَمِدَه»
به نام موریه های «میانه، اشک های «ارومیه» بغض های «بروجرد» به نام آه های «اراک»، کاسه های کدر «کوهدشت»، سماورهای ملتمس «تویسرکان»، کاشی های ترک برداشتۀ «اصفهان» شیر فروش های شهید«شیراز» کلیچه پزهای مدفون شدۀ «کاشان» به نام عمامه های خونین «قم»
به نام دیده بان های نا بینا، «آر. پی .جی» زن های بی دست «لودر» چیان تشنه
به نا م شیرخوارگانی که در لالایی آتش به خواب رفتند
به نام پدرانی که با سوغات جسد از سفرِ آوار برگشتند
به نام مادرانی که تنها یادگار کودکشان یک جفت دمپایی است
من این نامه را برای روزها ی آینده ی بشّریت می نویسم
من این نامه را برای همه ی گلّه های بشری می نویسم
من این نامه را برای همه ی آدرس های جهان می نویسم
من از شهر عروسک ها ی سر بریده و اسباب بازی های سرگردان می آیم
من از شهر شیون های پی در پی و صاعقه های متراکم،
از مرز موج ها و انحنا ی انفجارها،
از خاوران خورشید و باخترانِ باران می آیم.
من از شهر ناخن های خونین و گیسوان بی صاحب می آیم،
از مسیر هجرت ها و کرانه ی کوچ ها
از کوچه ی گل های پرپر و پیلۀ پروانه های سوخته
از مجاورت مادران با لالایی های بر لب خوشکیده،
از گور بی نشانان
از گهواره هایی با نوزادان بی سر
من با کامیون هایی پر از میوۀ جراحت،
با نیسان هایی لبریز از کفش های خونین و پیراهن های پاره می آیم.
من از پژمردگی «خرم آباد»، از همهمۀ «همدان» می آیم
آنها در نوش خواب نیمه شب و در نیایش خوش بامداد
آمدند و با خرناسۀ خنجر به خوابمان شبیخون زدند
گندم هایمان را مسلخ بمب های خوشه ای بردند
آیینه هایمان را درآماج موج ها گذاشتند
گل هایمان را به گلوله گرفتند.
گوشوارۀ زنانمان را در آستانۀ غسلخانه ها انداختند
نگذاشتند کودکان کبودمان را کفن کنیم،
نگذاشتند بر جنازه های باد کردۀ آرزویمان اشک بریزیم،
نگذاشتند با انگشت های بریدۀ خود
بر سنگفرش تفتیدۀ باروت بنویسیم که:
اهل کوفه نیستیم.
من با کامیون کمک های مردمی می آیم،
از باجه های وداع، از بانک های خون،
از آوازهای بومی
از نماز در زیر سقف باران
از کوچه های متواضع اسلام،
از ایستگاه های گریان خداحافظی
از آیینه و شمعدان و سکّه و قرآن
از میان مادرانی که پیش از شیر دادن می گویند:
السلام علیک یا ابا عبدالله
به قول دوست صمیمی احمد عزیزی؛ مرحوم کریمیان؛(از همکاران او در روزنامه جمهوری اسلامی) احمد عزیزی خیلی عزیزه...
به لابه گفتمش ای ماه رخ چه باشد اگر
به یک شکر ز تو دلخستهای بیاساید
اللهم ارزقنی مع شفاعه الحسین.. یا حسین یا حسین یا حسین...
بارها منو رو پشتش سوار میکرد و بازی میکردیم.
خدا ب حق عزیزاش و معصومیت ان روزهای بچگیه من و تمام بچه ها زودتر شفای عاجلش بده.
ب حق اقامون امام زمان شفاش بده خدا جون ک دل ی ملت شاد ش.
انشا ا...
تعریف ایشون رو زیاد از دکتر عزیزالله سالاری در دانشکده صدا وسیما شنیدم . بعد خودم دنبالش رفت دیدم اقیانوسی الحق که دکترسالاری درست می گفت . خدا شفاشون بده
عشق ای تنها صدا تنها طنین
ای بت آخر تو مشکن در زمین
بی تو شب بو نیست در نزدیک ما
وای بر سیاره تاریک ما
خدا شفاشون بده... واقعا دردناکه
استادعزیزی یکی از شاعران بااخلاص سرپل ذهاب است
ما ازاو بهره ها بردیم وبهره هاخواهیم برد،
امیدوارم با بهبود حالشون خنده بر لبان خانواده محترم و دوستارانشون نقش بندد