«هولوکاست»، «مقالههای بیمتن» و «جنبش سبز مخملی»، از عناوین مجموعه کاریکاتورهای اوست که در قالب کتاب منتشر شده است
به گزارش بولتن نیوز ، مازیار بیژنی فرزند ارشد استاد منصور بیژنی (مدرس برجسته زبان انگلیسی) در سال ۱۳۵۱ در بابل متولد شد و کاریکاتور را به طور حرفهای از سال ۱۳۷۴ با روزنامه کیهان آغاز کرد. وی تاکنون با نشریات و سایتهایی چون: کیهان، جوان، فارس، مشرق، برهان، راه و… همکاری کرده و بیش از شش مجموعه کتاب از آثار وی منتشر شده است و به تازگی از اولین مجموعه انیمیشن وی تحت عنوان «هولوکاست» رونمایی شد. وی همچنین پرانرژی و فعال به کار خود ادامه میدهد و شاید بتوان او را فعالترین کاریکاتوریست مطبوعاتی ایران در دهه اخیر دانست.
نام؟
مازیار.
نام خانوادگی؟
بیژنی.
تحصیلات؟
در دانشگاه امام صادق علوم سیاسی میخواندم، که نیمهکاره رها کردم. مدرک درجه دو هنری هم دارم که فوقلیسانس حساب میشود. البته ارزش علمی ندارد و تنها ارزش اداری دارد.
مهمترین ارزش مدرک همین است دیگر!
پس اصلاح میکنم: ارزش علمی ندارد و ارزش واقعی دارد!
شغل؟
اگر کاریکاتور کشیدن برای مطبوعات را شغل حساب کنیم، کاریکاتوریست مطبوعاتی.
شغل پدر؟
دبیر بازنشسته زبان.
همه مشاغلی که تا امروز داشتهاید؟
غیر کاریکاتور کشیدن شغلی نداشتهام.
دورترین خاطره که از کودکی در ذهن دارید؟
بازی کردن با همسالان در کوچههای بابل.
شغل مورد علاقه در کودکی؟
در کودکی که هیچ، در جوانی و حتی در دانشگاه هم هیچوقت فکر نمیکردم به اینکه چهکاره میخواهم بشوم!
آخرین بار که کسی را کتک زدید؟
اگر بگویم که بیشتر از این به خشونتطلبی متهم میشوم! فکر بد نکنید طرف مزاحم ناموسی بود!
اولینبار که کاریکاتور کشیدید؟
از شش هفت سالگی نقاشی دوست داشتم و یک چیزهایی میکشیدم. در بحبوحه انقلاب که کاریکاتور سیاسی باب شده بود، به تقلید از کاریکاتورهایی که میدیدم، طرحهایی میکشیدم که چیزی بود بین نقاشی و کاریکاتور. درباره اتفاقات سیاسی روز، مثل دستگیری نصیری و فرار بختیار و...
این طرحها جایی هم عرضه میشدند؟
در مسجد و مدرسه و جاهای عمومی آویزانشان میکردم.
اولین نمایشگاه کاریکاتور که برگزار کردید؟
بعد از پیروزی انقلاب، محل آموزشگاه مانندی را که پدر آنجا تدریس میکرد، تبدیل کردیم به نمایشگاه و در محل اعلامیه زدیم: نمایشگاه نقاشیهای انقلابی. مثل یک نمایشگاه واقعی شیرینی هم دادیم و از بازدیدکنندگان استقبال هم کردیم. بچههای محل از یک ساعت زودتر در خانهمان را میزدند که پس این نمایشگاه کی شروع میشود؟!
اولین کاریکاتوری که از شما منتشر شد؟
سال 58، در صفحه آثار رسیده نشریه «کودک مسلمان» که در قم چاپ میشد و فکر میکنم آقای راستگو مدیرش بود. چیزی بود شبیه کیهانبچهها، البته با محتوایی کوبندهتر! طرحی کشیده بودم از امام خمینی که با مشت کردن دستش شاه را مچاله کرده بود.
واکنشتان؟
یک بچه شش هفت ساله، جز اینکه ذوق کند چه واکنشی میتواند نسبت به چاپ شدن کارش داشته باشد؟!
شروع کار حرفهای؟
سال 74، در نشریه صبح آقای نصیری.
اولین دستمزدی که بابت کاریکاتور گرفتید؟
فکر میکنم 30هزار تومان بود، از نشریه صبح.
و در این 15 سال، کاریکاتور کجای زندگیتان بود؟
یک گوشهای بود برای خودش! دنبال کاریکاتوریست شدن نبودم. نقاشی و طراحی میکردم، اما کاریکاتور نه.
کوتاه، درباره قلم راپید؟
از اقلام مصرفی روزمره کاریکاتوریستها.
فتوشاپ؟
میانهای ندارم.
قلم نوری؟
ابزار کارساز، و عالی برای کاریکاتور مطبوعاتی. در این یکی دو ساله بیشترین استفاده را از قلم نوری داشتهام.
دانشگاه امام صادق؟
در ظاهر تنها یک دانشگاه و در واقع یک جریان فکری و سیاسی در 20 ساله اخیر کشور.
هاشور؟
خیلی هاشوری نیستم. اعصاب و حوصله میخواهد. سرعت کار مطبوعاتی ریزهکاریهایی مثل هاشور را برنمیتابد.
کاریکاتوریست مطبوعاتی؟
مرغِ تخمی، که باید روزی اقلا یک تخم بگذارد!
خط معلا؟
دوستش دارم. و خیلی خوب است که بعد از قرنها بالأخره یک خط ابداع شده است.
احمدینژاد؟
قرار نبود سؤال سیاسی بپرسی!
بابل؟
سبز. اگرچه الان دیگر مثل قدیم نیست. بیش از حد شلوغ و پرجمعیت شده است، در حالیکه گنجایش این حجم از آدمها و ماشینها را ندارد. من ترجیح میدهم ترافیک تهران را تحمل کنم تا اینکه در بابل یک مسیر کوتاه را که میشود 10 دقیقهای طی کرد، در ترافیک گیر کنم. نوسازیهای کلیشهای و آبکی، در کنار بنرهای تبلیغاتی باسمهای در همین چند ساله یک شهر قدیمی را شبیه یک سوپرمارکت بزرگ و البته مصنوعی کرده است.
راست است که بابلیها معتقدند بابل مرکز مازندران است؟
یک چیزهایی شنیدهام! از سالها قبل سر مسائلی مثل مرکز استان شدن ساری و انتقال دانشگاه بابل به ساری و… اختلافاتی بین بابلیها و سارویها بوده. اخیرا هم سر یک مسئله ساده داشت جنجال درست میشد. حتی خودم هم در فیسبوک رفتم چیزی بگویم، که بابلیها ریختند سرم که «کو غیرتت؟!»
بزرگترین اشتباه جوانی؟
نوجوانی و جوانی همهاش دوره نوشتن و خط زدن است.
بارزترین صفت فرهنگ ایرانی؟
از چیزهایی که از بین نرفته ولی کمرنگ شده، احترام به سالخوردگان و صله رحم؛ البته در حد اینکه همدیگر را گم نکنیم! جوانمردی و مشدیگری و اینطور چیزها که دیگر تمام شده و رفته!
رؤیای معهود؟
رؤیاهایم دورهایاند.
آخرینش؟
پرواز کردن. گاهی هم از دیوار رد شدن!
کابوس مرسوم؟
در تمام عمرم شاید به تعداد انگشتان دست هم کابوس ندیدهام؟
آخرینش؟
آقای مشایی را دیدم که با تحکم گفت «از من کاریکاتور نکشی ها.» از ترس از خواب پریدم!
عیبی که در شما نیست، اما به آن متهمتان میکنند؟
خشونتطلبی!
عادات هنری؟ جای خاصی یا وقت خاصی یا حال خاصی لازم است برای اینکه کاریکاتور بکشید؟
هیچ. آن روزها که کیهان روزنامه عصر بود و تا پیش از ظهر باید بسته میشد، از 10 صبح به بعد فکر کردنم میگرفت. بعد که روزنامه صبح شد، از پنج بعد از ظهر فکرم راه میافتاد. الان که در روزنامه کار نمیکنم، گاهی در خیابان که راه میروم، یا حتی همین که از خواب بیدار میشوم و حتی در خواب در ذهنم کاریکاتور میکشم!
با چند انگشت تایپ میکنید؟
دوتا.
چند وقت یکبار اسم خودتان را در موتورهای جستوجو سرچ میکنید؟
پیشتر هفتهای یکبار. الان شاید ماهی یکی دو بار.
با پول یارانهتان چه میکنید؟
قبض آب و برق و تلفن را میپردازم. کار دیگری هم میشود با این پول کرد؟!
اگر سههزار میلیارد تومان پول داشته باشید با آنچه میکنید؟
میخندم! مدتی پیش همزمان چندتا هرزنامه به ایمیلم رسید از اسپانیا و انگلیس و شرکت کوکاکولا، که میگفتند برنده چندصدهزار دلار شدهام! حساب که کردیم، سرجمع یکی دو میلیارد تومانی میشد. با همسرم نشستیم و به پولدار شدن فکر کردیم و خندیدیم!
سوژه کاریکاتور از کجا میآید؟
در پاسخ این سؤال حکمای عالم هم در ماندهاند، از من حقیر چی برمیآید؟!
یعنی مبدأ سوژه نامعلوم است؟
مهم این است که میآید. مبدأش مهم نیست، مقصدش مهم است. اما تناقضات و ناساز بودنها شاید مهمترین منبع سوژه باشند. کنار هم قرار دادن تناقضات، خودش طنزآفرین است.
نظرتان درباره این گزاره که «کاریکاتور چهره، مصداق هجو و توهین است»؟
لزوما اینطور نیست. و البته به شیوه اجرا بستگی دارد و نیز به طرز تلقی افراد. میشود یک چهره را طوری کشید که تمسخر باشد و طوری کشید که نباشد.
اگر بخواهید کاریکاتور چهره این آدمها را بکشید، در کدام جزء صورتشان اغراق میکنید:
حسین شریعتمداری؟
بینی.
پرویز پرستویی؟
چانه.
علی دایی؟
گردن.
احمدینژاد؟
چشمها.
خاتمی؟
ریش.
مازیار بیژنی؟
اینیکی را نمیگویم!
اگر بخواهید حضور آن دوتا بچه را که در بسیاری از کارهای شما هستند، با یک کلمه توصیف کنید؟
حیرت.
و آن مردِ چاقِ تسبیح به دست با پیشانیِ پینهبسته؟
باز هم سؤال سیاسی؟! این تیپ در دورههای مختلف، تعبیرهای مختلفی داشت. در دوره کارگزاران یکجور، در دوره اصلاحات یکجور و الان یکجور. اصلش برمیگردد به بحث اشرافیت دولتی. من البته مخملبافِ دهه 60 نیستم که همه بازاریها را دشمن اسلام و انقلاب بدانم. اما این هست که کاریکاتور بر پایه نمادها میگردد و در بسیاری از مواقع اگر نمادها آزاد و بدون شرح باشند، مورد سوءبرداشت هم قرار میگیرند. کاریکاتور مطبوعاتی از این جهت بهتر است که چون معمولا متن و شرح دارد و تا حد زیادی جلوی سوءبرداشتها را میگیرد، کمتر دردسرساز است
.
این تیپسازیها چقدر به خلق طنز درست کمک میکند؟
گاهی ناچاریم از ساختن تیپ. اما رویکرد درست نقد رفتار و عملکرد است، نه خلق تیپ. تیپسازی حرکت روی لبه تیغ است. مثلا وقتی میخواهی تحجر را با خلق تیپ نقد کنی، باید به این فکر کنی که نماد یک آدم متحجر چه فرقی باید داشته باشد با نماد یک آدم متدین؟
یک نمونه سوءبرداشت از نماد آدم متحجر؟
یکی از دوستان کاریکاتوریست که مدتی همکار کیهان هم بود، یکسری کاریکاتور کشیده بود با موضوع طالبانیسم، و در سایتش منتشر کرده بود. خودش تعریف کرد که یک صهیونست آمریکایی با او تماس گرفته بود و تشکر کرده بود، از اینکه او چقدر شجاع است که در داخل ایران علیه ملاها کاریکاتور کشیده است!
حستان وقتی کاریکاتورتان رد میشد؟
یکبار در یک سال پنجاهتا طرحم در کیهان رد شد! البته کارهای حذفی را معمولا در نشریات دیگر یا در کتاب منتشر میکردم. اما ناراحتکنندهتر از حذف کاریکاتور، دستکاری در کاریکاتور بود یا تحریف خبر و متن کاریکاتور
.
و واکنشتان به این دستکاری و تحریف؟
اعتراض شدید. اگرچه در کیهان بهجایی نمیرسید!
پاسختان به کسی که میگوید «کاریکاتورهای بیژنی شعارزده است»؟
احتمالا مبنا و تعریفمان تفاوت دارد. باید دید تعریفش از کاریکاتور و اساسا هنر و تعریفش از شعار چیست.
پاسختان به کسی که میگوید «بیژنی فقط چندتا نماد سیاسی ساخته و با بازی با آنها کاریکاتور میکشد»؟
طبیعی است که هر کاریکاتوریستی در جریان کارش به نمادها و فضاهای شخصیاش میرسد و دنیایی میسازد که در آن دغدغههایش را مطرح کند.
دغدغههای شما سیاسی است؟
در ذهن من هم مسائل زیادی مطرح میشود، اما بین همانها هم باید انتخاب کرد. ضمن اینکه مگر چقدر فرصت داریم که به همه موضوعات و دغدغهها بپردازیم؟ ممکن است دغدغه یکی آب شدن یخهای قطب شمال باشد. مسئله بیاهمیتی هم نیست، اما شاید در ذهن من چندان بااهمیت نباشد. من ترجیح میدهم به مسائلی که اولویت بالاتر جامعه امروزمان است بپردازم.
کاریکاتور لزوما باید خندهدار باشد؟
کاریکاتورهایی با طنز سیاه و طنز تلخ و طنز زیرپوستی و طنزی که به زهرخند منجر میشود هم داریم. اما فکر میکنم این جنس طنز به فرهنگ ما نزدیک نیست و با هاضمه بیننده عام کارهای ما مناسبت ندارد. خنده نمک کاریکاتور است و البته این نمک باید با موضوع نیز مناسبت داشته باشد. آشپز ماهر باید بداند برای هر غذا چقدر نمک استفاده کند.
پاسختان به این سؤال که «کاریکاتور به چه درد میخورد»؟
اگر سر خودمان را خیلی شلوغ نکرده باشیم و زندگی را فراتر از عقل معاش و کاسبی و روزمرگی ببینیم، کاریکاتور فضای فکری جدیدی است که بابی به عالم تخیل میگشاید. ضمن اینکه کاریکاتور اجتماعی آینه ایرادات آدمها و مشکلات جامعه است.
اگر ممنوع الفعالیت شوید چه میکنید؟
میکشم و جمع میکنم، تا اوضاع عوض شود!
نظرتان درباره سیدمسعود شجاعی طباطبایی؟
علمدار. کاریکاتوریستهای نسل ما مدیون فعالیتهای ایشان و آقای نیرومندند. هرچند بعضیها از نسل ما نمک خوردند و نمکدان شکستند.
کینو؟
منتقد اجتماعی. با نگاهی تیزبین در کشف روابط انسانی و معضلات فرهنگی.
موردیلو؟
انیمیشن کودکانه در دنیایی فانتزی. خیلی با کارهایش ارتباط برقرار نمیکنم.
کوزوبوکین؟
پرکار و تیزبین. با توجهی ویژه به مسئله فقر، تبعیض و عدالت.
سمپه؟
کمیک استریپ.
شاوال؟
طنز سیاه. صادق هدایتِ کاریکاتوریستها!
کاریکاتورهای مطبوعاتی آمریکایی؟
پر کردنِ خلأ سوژه، با تکنیکِ قوی. طنز آمریکاییپسند، اکتیو و شاد، اما فاقد عمق.
موقعیت کاریکاتور ایران در جهان؟
از نظر تعداد کاریکاتوریست، فکر میکنم بعد از چین رتبه اول را داریم. از نظر ایده و سوژه و محتوا رقیب نداریم. اگرچه ضعفهای تکنیکی زیاد داریم، بخصوص در کاریکاتور مطبوعاتی.
مضحکترین آدم؟
آدمهایی که فکر میکنند وقتی از خودشان تعریف میکنند، دیگران هم مثل خودشان خوششان میآید!
مضحکترین حیوان؟
بعضی از انواع میمون!
شیر، چای یا قهوه؟
شیرقهوه.
کوه، دریا یا کویر؟
کوه.
استقلال یا پرسپولیس؟
به قول علما در این مقوله ورود ندارم!
تأثیرگذارترین کاریکاتوریست در زندگی شما؟
جواد علیزاده؛ که آشناییام با کاریکاتور بهواسطه کارهای ایشان بود.
مهمترین کارِ نکرده؟
کاریکاتورهای نکشیده.
اگر بخواهید از بین کاریکاتوریستها رئیسجمهوری انتخاب کنید؟
هرگز چنین خبطی نمیکنم!
میانهتان با شعر؟
خوب. میخوانم و یادداشت برمیدارم.
بیشتر از کدام شاعر شعر در حافظه دارید؟
خیلی اهل حفظ کردن شعر نیستم. اما از سیدحسن حسینی، قیصر امینپور، سلمان هراتی، علیرضا قزوه و محمدکاظم کاظمی.
دوست دارید چند سال عمر کنید؟
گاهی که پیرمردها و پیرزنهای فامیل را میبینم که با 80 یا 90 سال سن، بهخاطر آلزایمر، مثل یک بچه پنج شش سالهاند، دوست دارم درجا بمیرم.
اگر بدانید 24 ساعت بیشتر زنده نیستید چهکار میکنید؟
زنگ میزنم به طلبکارها و میگویم «آقا ما داریم میمیریم، حلال کنید!» و بعد استغفار.
اگر این امکان را داشته باشید که به گذشته برگردید، کدام دوره تاریخی را انتخاب میکنید؟
خیلی به این موضوع فکر کردهام. شاید عاشورای سال 61. اما ماها که ادعای «یالیتنا کنا معک» داریم، آیا عرضه جنگیدن در رکاب امام حسین(علیهالسلام) را هم داریم؟
بزرگترین آرزویی که بهش رسیدهاید؟
به بزرگها که هنوز نرسیدهام. اما به بعضی از خردهآرزوها چرا. مثلا راه انداختن مجله طنز و سایت کاریکاتور.
اگر مجبور باشید در کشوری غیر از ایران زندگی کنید، کدام کشور را انتخاب میکنید؟
در حال حاضر لبنان.
بهترین شهر ایران برای زندگی؟
از بین شهرهایی که دیدهام، اصفهان و بعد یزد.
بهترین خیابان تهران؟
خیابان قشنگی هم در تهران مانده؟!
برخوردتان با آدم حراف؟
فرار میکنم!
با آدم متملق؟
باید زد توی صورتش!
با آدمی که در برخورد اول، شما را تو خطاب میکند؟
استقبال میکنم! اصولا دنبال احترامات فائقه نیستم. آدمهایی که زیادی احترام میگذارند، لابد یک کاری با آدم دارند!
مازیار بیژنی در یک عبارت؟
آدم نصفهکاره!
حرف آخر؟
انصاف داشته باشید. کاریکاتور بیشتر ببینید!
گفتگو از امید مهدی نژاد -پنجره