کد خبر: ۱۱۵۶۵۳
تاریخ انتشار:
مهاجر:

آموزش بهداشت با توسل به چاه مبال!

به گزارش گروه خاکریز سایبری بولتن نیوز؛ نویسنده وبلاگ «مهاجر» در آخرین مطلب وبلاگش نوشت:

فرض کنید معلم بهداشتی برای آموزش اهمیت تمیزی، دست ببرد داخل گلاب به رویتان چاه مبال و چیزهایی بیرون بکشد و بمالد روی صورت دانش آموزش تا ارزش پاکی را به وی بفهماند. اگر فرض کنیم نیت خیری در بین بوده، این تمام کارکرد مثبتی است که فیلم "من مادر هستم" دارد!
می خواستم در جلسه نقد لانه جاسوسی این موضع را طرح کنم و توضیح بدهم و نکات مغفول مانده ای که زیر سایه سنگین هیاهوهای نابخردانه برخی مخالفان فیلم نامکشوف می ماند را عیان کنم اما حیف که لیدر همین گروه بدون دعوت و با اصرار به مقامات بالادست خودش را میهمان ناخوانده نشست کرد تا با حضور وی و البته دو نفر نویسنده فیلمنامه که ایشان هم جزو مدعوین نبودند، آنقدر تعداد سخنرانان زیاد شود که فرصت حتی به پرسش های حضار نرسد چه برسد به ما!

آقای فهیم به درستی اشاره کرد که این فیلم یک فیلمفارسی بیش نیست هرچند که فیلمفارسی یکی از مهمترین مولفه هایش پایان خوش است و خب نمونه حاضر ظاهرن ساختارشکنی کرده و خلاقیت به خرج داده! فیلمفارسی است چون رویدادها محصول کنش علی و معلولی کاراکترها نیست! اراده خدایگونه فیلمساز است تا قصه را به سرمنزل مقصود و منظور برساند!

پدری که هم همسر سبک مغزش را همچنان دوست دارد، هم به دخترش عشق می ورزد و هم رفیقش را تا این حد در متن خانواده خود پناه داده و هم از قضا اهل مال مردم خوری نیست! و همکارش را به دلیل تبانی های مالی اخراج می کند. تنها نقطه ضعفش آن است که وقتی زندگی به وی فشار می آورد و مورد بی مهری مثلن همسرش قرار می گیرد به مشروب پناه می برد و اتفاقن در این حالت رقیق القلب تر هم می شود و برای سایرین خطری ندارد! آنچه زندگی او را از هم می پاشد جبر زمانه و تقدیر است! زمانی در اثر شور جوانی، رابطه نامشروعی داشته و دوست دختر حامله اش را به حال خود رها کرده و بعدها متوجه شده که دختر مذکور یا همان سیمین، بر اثر سقط، قدرت مادرانگیش را از دست داده. با این وجود برای ازدواج سیمین و سعید و رهایی این دو از تنهایی کمکشان هم کرده است. تا اینجای کار چرتکه هم که بندازیم با توجه به سبک زندگی این قشر قضاوت چندان سنگینی از او نخواهیم داشت. لااقل برخلاف گفته جناب فراستی یارو جانور نیست! یعنی خبیث نییت! بی دین است. بخصوص که با بازی خوب فرهاد اصلانی حس همذات پنداری تماشاگر نسبت به این پدر گناهکار اما پشیمان، دلسوز و عاشق برانگیخته می شود و راضی به محنت وی نخواهد بود.
مادر آوا، که ظاهرن زن معقولی است و از شدت عقلانیت و سخت گیری دخترش را از خودش رانده معلوم نیست چطور این همه سال شوهری دائم الخمر را تحمل کرده و حالا که نوبت سر و سامان گرفتن فرزندش شده، فیلش یاد هندوستان کرده و قصد طلاق دارد! 
آوا دختری به شدت احساسی، لطیف، عاشق پیشه و مهربان و البته بی قید است. درست در اوج روابط احساسی و عشق و عاشقی با دوست پسرش، در خلوت دوست پدرش عشوه گری می کند، مشروب می خورد و به آغوش او می رود! بعد که به خود می آید طبیعی ست که خودکشی کند اما آیا کشیدن نقشه قتل و شجاعت بازگشتن به خانه سعید و کشتن وی از چنین موجود نحیف و ظریفی برمی آمد؟! با منطق شخصیت پردازی، جور در میاید ؟! دختری که اینقدر ساده دل و شکننده و البته بی قید است چطور ناگهان تا حد یک قاتل، مقتدر می شود و شرف و غیرت و غیره برایش مهم؟! حیرت انگیز است. چنین دختر لطیفی اگر در اثر تجاوز دچار بحران روحی شده و مثلن بیمار روانی می شد شاید منطقی بود اما اینکه در کمال صلابت متجاوز را تنبیه می کند، آن هم مجازات مرگ، حیرت انگیز است!

فیلمفارسی ترین کاراکتر قصه پسری شهرستانی است که از قضا طبق قاعده، یکلاقباست و ساز می زند. کلیشه ترین شکل ممکن! تا دیروز عاشق دختر ملوس سالمی بوده اما ظرف مدت چند ساعت، معشوقش به یک دختر فاسد، ناپاک، قاتل و دروغ گو تبدیل می شود. جوانک برگ چغندر انگار نه انگار ! حیرت انگیز نیست؟!

سعید، مهربان است، تنهایی او را مجبور به ازدواج با زنی کرده که حالا مدت ها ست ازو دور است، طبیعی ست که چنین مردی که البته دلبسته شب های شیراز است سر و گوشش بجنبد و چه کسی بهتر از دخترک ملوسی که خودش بزرگ کرده! اما نکته مهم آنجاست که مسئله سعید تنها کامجویی از آوا نیست! سعید واقعن عاشق آوا شده! خمر او را وادار به تجاوز نکرده، به ادعای فیلم، عشق چنین فاجعه ای را رقم زده! دیدید که چطور سعید شجاعانه قضیه را با مادر مطرح کرد و بعد از بازگشت آوا به پای او افتاد، سخت گریه کرد و خواست که جبران کند! سعید قربانی بی مهری همسر، تنهایی و عاشق پیشگی خویش شد.
سیمین هم یک قربانی است. لاقید و عاشق بوده و تاوانش، تنهایی و بی مهری و از دست دادن امکان مادر شدن است!

همه این کاراکترهای مظلوم مثلن قرار است دور هم جمع شوند تا داستان زردی را بسازند که در نهایت پیام بهداشتیش از زبان پدر پشت تریبون دادگاه بیان شود که مکافات عمل در این دنیاست! معلوم نیست فیلمساز محترم از کجای دانش دینی اش چنین حکم جبرآلودی را استخراج کرده ! آیا سنت های الهی نعوذبالله به همین سادگی و بلاهت جاری می شوند! این منطق مضحک و دین مغشوش امثال سریال ترکیه ای " کلید اسرار " چطور در سینمای ما رسوخ کرده است؟

مهم نیست! بگذارید ببینیم داستان چه می شود.
سعید که کشته عشق می شود. سیمین هم که آنقدر با تقوا ! نیست از خیر ظلمی که به وی رفته بگذرد و حلاوت بخشش را بچشد و گذشت کند پس تکلیف این دو معلوم است. پدر پس از تنبه، عمل قهرمانانه ای می کند، در دادگاه به تقصیر خودش اعتراف می کند و حتی حاضر است جای فرزندش اعدام شود و خودش با دست خودش طناب دار را گردن بگیرد. با وجود بی اعتقادی و دائم الخمری کوچکترین ترسی هم از مرگ ندارد و مثل یک پدر وظیفه شناس گناه دختر را به گردن می گیرد! مادر هم شجاعت یه خرج می دهد و جای دختر خودش را قاتل معرفی می کند و حتی در دعوای پس از آزادی از همسرش می خواهد که : تحملم کن! قبول دارم مقصرم! حتی آوای معصوم! و مظلوم نیز برای خلاصی همان مادری که از او متنفر بود در عملی قهرمانانه خودش را لو می دهد تا مادرش را نجات بدهد! داماد عاشق پیشه هم با وجود دیدن ناگهانی این همه ناپاکی یکجا در عشقش، عاشقانه پایمردی کرده و حتی در دادگاه برای آوا میمیک عشقولانه هم حواله می کند. خب. حالا که این خانواده از هم پاشیده اینگونه دوباره عاشقانه دور هم جمع شده اند و به اشتباهاتشان پی برده اند نوبت به دادگاهی خشک و رسمی می رسد که در آن صدای خشک و رسمی و عصاقورت داده و بی حس قاضی که ما حتی اجازه نداریم چهره او را ببینیم، تعیین کننده است. فارغ از بحث های حقوقی مطرح شده برخی منتقدین آنچه بطور حسی از این دادگاه اسلامی القا می شود خشکی و عدم انعطاف است. چرا ؟ مگر واقعیت قانونی جز این نیست ؟ به زعم نویسنده همین است اما این خشکی دادگاه زمانی تشدید می شود و به چشم می آید که در مقابل انبوه احساسات متراکم شده کاراکترهایی که شرحشان رفت چنین برخورد خشکی قرار می گیرد. لاجرم قانون قصاص که قرار است مکمل حیات باشد، بازیچه دست یک زن روانپریش قرار می گیرد تا آوای معصوم و مهربان و مظلوم را که جبر زمانه، مرگ دردناک او را مکافات عمل پدرش می داند از ادامه زندگی با معشوقش معذور بدارد. تا برسیم به لحظات فاجعه بار اعدام تا روحانی خشک و بی احساس بدون ذره ای حس در صورتش برای دخترک از توبه بگوید و دخترک مات و مبهوت به او خیره شود و مامانش را بخواهد! بعد بابا و مامان و معشوق بیایند و مثل بید بلرزند و مثل ابر بهار مویه کنند و آوا روضه طناب دار بخواند و از درد طناب بگوید که شنیده است رگ پشت گردنش را قطع می کند و مادر عاجزانه وعده بدهد که می برمت خونه...
قرار بود همه عاشق پیشه ها و مهربان ها اعم از کاراکترها و تماشاگرهای خوب برای این فینال رقت انگیز گرد هم جمع شوند و شاهد به مسلخ رفتن نوگل نوشکفته ای باشند که خزان قوانین بی احساس الهی امانش نخواهد داد.. از شرمندگی بمیریم رواست!

***

هشدار جدی به موافقان فیلم: صبر کنید! خوب صبر کنید تا روزی را ببینیم که دختر و پسر های نوجوانی که امروز تجربه کابوس وار مرگ آوا به حکم قرآن آن هم در یک فیلم به شدت احساسی در ذهنشان حک شده چطور در سال های نچندان دور آتی نسبت به هرگونه تشکیک نخبگان سیاسی و اجتماعی وقت در باب حکم قصاص سمپات می شوند و اگر در مجلس قانون گذاری آن دوران بحث های انحرافی به رای گذاشته شد نسبت به آن همدلی پیدا خواهند کرد! مگر اینکه خدا به داد برسد و جلوی تولید چنین آثار مخربی همین امروز به نحوی منطقی گرفته شود و ..

***

مشروح خبر مرکز اسناد انقلاب اسلامی

مشروح سایت پرده سینما

گزارش تسنیم

حاشیه نگاری فارس

حاشیه نگاری مهر

گزارش تصویری مهر

گزارش تصویری ایسنا

گزارش تصویری مشرق


***

پی نوشت ها:

یکم: سایت مشرق به نقل از من نوشته که آقای الله کرم توسط میزبان دو ساعت قبل از برنامه دعوت شد که من همچین حرفی نزدم! در ابتدای پست هم توضیح دادم قصه از چه قراره.

دوم: همین سایت در جایی اینجوری نوشته:

مجری برنامه پس از پایان صحبت های فراستی، بر خلاف عرف مجری گری و رعایت بی طرفی به فراستی طعنه زد و گفت: حیوان هایی که شما از آنها نام می برید، در فیلم بی گناه به نظر می رسند و آدم از آنها خوشش می آید.

فریدون جیرانی به عنوان یکی از عوامل سازنده فیلم وارد بحث شد و اظهار داشت: مجری برنامه حق ندارد در مباحث جبهه گیری کند. این ایرادی بود که در برنامه هفت به من می گرفتند.

توضیح بنده:

اولن من نگفتم حیوان ! جناب فراستی آدم های فیلم را جانور خطاب کرد و گفت فیلم در تقبیح زندگی چنین جانورانی است. من هم گفتم جانورانی که شما می گویید در فیلم مظلوم و قابل ترحم به نظر می رسند و ...

در ثانی جواب جناب جیرانی:

 رطب خورده منع رطب کی کند؟ اولن!

 میزبان منو به عنوان مجری و کارشناس دعوت کرد و من حق بحث داشتم و اصلن با همین شرط هم اومده بودم. دومن!

ابتدای برنامه هم به صراحت گفتم بنده تایمر نیستم و مجری مناظرات انتخابات هم نیستم و موضعم نسبت به فیلم شفافه و لازم بدونم به بحث ورود می کنم. آقایان اگر تایمر می خواستن خودشون نیرو داشتن. سومن!

تازه مدافعین 4 نفر بودن و مخالفین بدون من 2 نفر. من موندم مدافعین از چی می ترسیدن! چارمن!

مشکل از اونجایی ناشی شد که

وقتی من در تبیین سوال دانشجوها چندتا سوال چالشی از جناب سیفی آزاد کردم و تاثیرگذاری منفی فیلم رو به چالش کشیدم و ایشون از جواب دادن درست عاجز موند، اخماش تو هم رفت و به حرف زدن من معترض شد و بعد جیرانی هم.

همچنین

برخلاف اطلاع رسانی اولیه دو نفر نویسنده و جناب الله کرم بدون دعوت اومدن! حالا نویسنده ها رو با اغماض اشکال نداره چون یه پای ماجران اما آقای الله کرم هم از وقت سوال دانشجوها زد هم نقد درست درمونی نکرد و کم آورد تا آخرش مجبور بشه با لحن عجیبی اعتراف کنه که فراستی یک ملت است! متاسفم.

در ثالث علت واقعی ناراحتی جناب جیرانی سوالاتی بود که من از جناب سیفی آزاد پرسیدم و ایشون جواب های مغشوش داد و عصبی شد و اینجوری شد که دوستان مجری رو تختئه کردن! 

متاسفانه تنها سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی به این سوال و جواب اشاره کرده! :

نویسنده فیلمنامه «من مادر هستم» در ادامه با این درخواست كه درباره‌ی مشكلات فیلم مصداقی صحبت شود‌، خاطرنشان كرد: دوستان به جای اینكه بگویند فیلم‌ به كل جامعه كنایه می‌زند لطفا در این زمینه مصداق بیاورند، چون ما معتقدیم داستان را در دل خانواده‌ای نشان داده‌ایم كه یك مصداق عینی از آن زندگی مشكل‌دار را در مقابل چشم تماشاگر می‌گذارد. در واقع ما در این فیلم به نوعی مسائل را نمایش داده‌ایم و نتیجه گیری كرده‌ایم كه هر كس آن زندگی متعفن را می‌بیند، حالش به هم بخورد.

 
سیفی‌آزاد: مخاطب برای «آوا» كه در آن زندگی بزرگ شده دلسوزی می‌كند
 
در ادامه مجری برنامه، این سوال را از سیفی‌آزاد مطرح كرد كه «چرا مخاطب برای این زندگی متعفن‌، دلسوزی می‌كند؟»‌، و سیفی‌آزاد در این زمینه پاسخ داد: مخاطب در كجای فیلم برای آن زندگی دلسوزی می‌كند؟ تاكید می‌كنم كه فیلم مطلقا احساس ترحم مخاطب را درباره وضعیت آن خانواده بر نمی‌انگیزد. مخاطب تنها دلش برای «آوا» می‌سوزد چون در چنبره و سبك زندگی قرار گرفته است كه این مشكلات را برایش به وجود آورده است. در واقع ما این دلسوزی را در فیلم به عنوان یك هشدار قرار داده‌ایم كه هر كس در آن شكل زندگی قرار گرفته، بداند كه فرجام بی‌اعتنایی به دین و عرف جامعه چیست.
 
مجری باز هم از سیفی‌آزاد پرسید كه «چرا فرجام این زندگی متعفن را دین تعیین نمی‌كند؟» كه وی پاسخ داد: دین و حاكم شرع در فیلم تمام تلاشش را می‌كند كه از قصاص جلوگیری كند و «آوا» بخشیده شود. اما یك نكته را فراموش نكنید كه مساله ما مساله قصاص نیست بلكه در تمام فیلم بحث فرجام انتقام‌جویی مطرح می‌شود.

سوم: نوقع نداشتم جناب الله کرم اینقدر نسبت به همگان بدبین باشه! اون از برخوردی که با آقای فهیم کرد و حمایت اونو انتقاد فرض کرد و گله کرد و این هم از من که با وجود ریسک بالا به صراحت اعلام موضع مخالف کردم و ایشون به جای توجه به این قضیه من رو هم جزو ایادی استکبار حساب کرد و از اینکه "دکتر" خطابش نکردم گله کرد، از زمانبندی هم مدام گله کرد، از اینکه اجازه نمی دادم بیشتر از این حق صحبت دانشجوها رو بخوره هم گله کرد! تازه یه جایی اومدیم احترام بذاریم گفتیم ایشون با وجود این که یه طومار نوشته دارن که می خوان بگن اما شرمنده بیشتر از 7 دقیقه نمی تونم وقت بدم، آقا طومار رو تفسیر سیاسی کرد و از این کلمه هم گله کرد! بعدشم حین صحبت یکی دیگه، بیخ گوش من سر کلمه طومار لغز خوند و با لحن ناشایستی گله کرد که البته اینبار همونجور بیخ گوشی از خجالتشون دراومدم!

چهارم: جناب فراستی فکر می کرد همه اومدن که ایشون و جیرانی و باقی مهمونا افاضه فضل کنن و بقیه کسب فیض بنابراین وقتی من خواستم فرصت رو در اختیار دانشجوها قرار بدم همینو مطرح کرد و منم مخالفت کردم و خوشبختانه حضار تایید!

پنجم: تو اتاق انتظار نشسته بودیم که ناظر پخش فیلم اومد و با هیجان گفت که همه برا فیلم دست زدن. جیرانی با تعجب گفت جدی؟! و طرف دوباره تکرار کرد و جیرانی کلی خوشحال شد. خانم لاریجانی ( یکی از نویسنده ها) هم با لحن حق به جانب گفت: گفتم خوششون میاد!

منتظر شدم ناظر مربوطه به لحظاتی از فیلم هم که در اوج احساس و اشک و آه و جدیت صحنه، خنده حضار رو در پی داشت و موجبات تفنن تماشاگرا رو فراهم کرد، اشاره کنه که نکرد! دلم به حال جیرانی سوخت.

ششم: در مجموع علی رغم اینکه فیلم متاسفانه نقد درست و حسابی نشد و گروه فیلمساز خوب به چالش کشیده نشدن و حتی برخی از حضار با وقت قبلی، نقدهای جدی و مستدل داشتن و البته پرگویی و حاشیه رفتن مهمونا فرصت حرف زدن رو از اونا گرفت، همین که جلسه بدون تشنج اجرا شد جای شکر داره!

هفتم: می دونید جناب رحمان سیفی آزاد _ نویسنده فیلمنامه _ مدیر گروه مجموعه‌های تلویزیونی شبکه یک و مدير گروه نمايش و فيلم شبكه چهار تشریف دارند ؟ راستی نظرتون درباره صدا و سیمای جمهوری اسلامی و موسسات اقماریش مثل سیما فیلم که آتیش "یک خانواده محترم" از گور اونا بلند شد چیه ؟

***

توجه دوستان را به این دو بخش از صحبت های حضرت آقا (حفظه الله ) در خصوص سینما جلب می کنم. می خواستم دیروز در جلسه بخوانم.. امان از دست جناب برادر الله کرم!


می فرمایند:

... ممكن است ما نسبت به برخى از فيلمها معترض باشيم - خود من در آن حدى كه حالا مى‌فهمم و از تماشاى فيلم لذت مى‌برم، ممكن است ايرادى به يك فيلم داشته باشم؛ چه آن فيلمى كه در تلويزيون پخش مى‌شود، چه آنچه كه در سينماست كه گاهى براى ما مى‌آورند و ما بعضى از فيلمها را مى‌بينيم - ليكن من كارگردان را متهم نمى‌كنم. عوامل گوناگونى براى خطا در جهتگيرى يك فيلم هست؛ يكى‌اش هم ممكن است نقش كارگردان باشد - كه حالا من بعداً راجع به مسئله‌ى كارگردان، يك مقدارى بيشتر عرض خواهم كرد - ليكن عوامل گوناگونى هست. ما اگر احساس مى‌كنيم كه به‌وسيله‌ى يك كارگردان يك معرفت عميق صحيحى در يك فيلم منعكس نمى‌شود، بايد ببينيم اين معرفت عميق، چگونه مى‌توانست به دل اين كارگردان القاء شود تا او بتواند معرفت درونى خودش را منعكس كند. هر كسى بايد آنچه را كه خودش مى‌فهمد، خودش ادراك مى‌كند و خودش احساس مى‌كند، آن را در هنرش بگنجاند؛ والّا هنر يك چيز مصنوعى خواهد شد. طبيعت قضيه هم همين است كه آن سازنده‌ى فيلم و عنصر كارگردان، بالخصوص در اين ميان، يك معرفت درونى را منعكس مى‌كند. چگونه مى‌شد اين معرفت درونى، آن‌چنانى كه منِ بيننده مى‌پسندم، به اين كارگردان منعكس بشود و چرا نشده؟ اين جاى سؤال دارد...

... آيا در زمينه‌ى انعكاس آن معارف ارزشىِ اسلامى - كه من معتقدم در سينماى ما نشان زيادى از آنها وجود ندارد - به آن سازنده‌ى فيلم، به آن كارگردان و حتّى به آن بازيگر، كارى انجام گرفته و منعكس نشده است؟! من به خودم نگاه مى‌كنم، به حوزه‌ى علميه‌مان نگاه مى‌كنم و به دستگاههاى مديريت فرهنگى‌مان نگاه مى‌كنم، مى‌بينم نه، ما در اين زمينه كم‌كارى داشته‌ايم...

... نمى‌شود رفت سراغ كارگردان و يقه‌ى او را گرفت كه شما چرا؟ خوب، من يك مقدار وزارت ارشاد را، يك مقدار سازمان تبليغات را، يك مقدار حوزه‌ى علميه را، يك مقدار آن كسانى كه صاحبان انديشه‌ى دينى هستند، همين انديشه‌هاى عرفانى، حكمت متعاليه و اين چيزهايى كه آقايان گفتيد، اينها را مخاطب قرار مى‌دهم و مى‌گويم شما براى برخوردارى كشور از اين هنر فاخر - كه در اين جمع هست - چه كرده‌ايد؟ «شما» چه كرده‌ايد؟ چنانچه در آن زمينه كارى انجام نگرفته باشد، من از يك كارگردان خيلى توقع نمى‌كنم. هنرمند بااستعدادِ ما كه اثرش يا خالى است يا حداقل نسبت به اين ارزشهاى مورد نظر ما خيلى پُربار نيست، از او توقع نمى‌كنم كه چرا اين اثر آن‌چنانى كه من مى‌پسندم، نيست. بنابراين من نمى‌توانم قبول كنم كه آماج اين ناامنى، كارگردانهاى ما باشند و اگر چنين واقعيتى وجود داشته باشد، واقعيت نابحق و نابجايى است...

و بعد خطاب به فیلمسازها: ...
اهميت اين هنر، مسئوليت شما را هم بالا مى‌برد. من اين را مى‌خواهم عرض بكنم؛ يعنى شماها يك مسئوليت سنگينى داريد. همان‌طور كه دوستان گفتند، هيچ‌كس به شماها دستور نداده كه برويد كارگردان يا سينماگر بشويد، اين ميل، استعداد و شوق شما بوده كه وارد اين ميدان شده‌ايد؛ اما حالا كه وارد شده‌ايد، اين مسئوليت را بپذيريد. شما مى‌توانيد خيلى اثر بگذاريد. ببينيد! من وقتى به يك واعظ، يك روحانى و يك نويسنده‌ى كتاب دينى - كه او هم يك روايتگر حقايق و معارف محسوب مى‌شود - خطاب مى‌كنم و مى‌گويم آقا شما مواظب حرف زدنت، مواظب لغتى كه به كار مى‌برى و مطلبى كه متناسب با زمان انتخاب مى‌كنى، باش؛ اگر حرفى را كه اينجا نبايد بزنى، زدى، يا بايد بزنى، نزدى، و به خاطر حرف تو يك جوانى به دين بى‌اعتقاد شد يا يك حقيقتى از حقايق دينى را به خاطر گفتار تو كج فهميد؛ تو پيش خداى متعال مسئولى؛ من مى‌خواهم به شما بگويم، اين تذكر به شما كه برادر و خواهر عزيز ما هستيد و اين ابزار هنرى بسيار كارآمد در اختيار شماست، طبعاً با يك ضريب خيلى بالايى مضاعف مى‌شود؛ بگويم ده برابر؛ يقيناً بيشتر؛ يعنى شما ببينيد تأثير يك فيلم هنرىِ كارآمد در مقايسه‌ى با يك منبر چقدر فاصله دارد!

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین