انتخابات یازدهم ریاست جمهوری شش ماه دیگر سر میرسد و تا آن زمان گروههای سیاسی خود را برای رقابت در آن آماده خواهند کرد. اصلاحطلبان هم چند ماهی است تحرکات انتخاباتی خود را آغاز کردهاند. در این میان، بررسی وضعیت هر کدام از اضلاع موثر در انتخابات امری ضروری و مفید خواهد بود.
به گزارش "بولتن نیوز" به نقل از برهان؛ تحرکات زودهنگام
انتخاباتی اصلاحطلبان در ماه آبان و آذر به وضوح بیانگر دستپاچگی این
جریان برای به اجماع رساندن همهی گروههای اصلاحطلب و دستیابی به مدلی
مشترک جهت ورود به میدان رقابت انتخابات 92 است.
به
راستی چرا پس از چند ماه گمانهزنی و تئوریپردازی، اصلاحطلبان نتوانستند
حتی بر سر جزئیترین مسائل توافق کنند؟ شواهد حاکی از آن است که عامل اصلی
این مسئله «اختلافنظرهای مبنایی» است که امروز درون این خانواده شکل
گرفته و زمینهی فروپاشی آن را فراهم کرده است.
آنچه
امروز اصلاحات بیش از هر چیز برای پنهان ماندن آن میکوشد، شکاف عمیق
ایجادشده میان «بدنه» و «سر» این جریان است؛ به این معنا که اختلافنظری
جدی میان سران این جریان با بدنهی نخبگانی و اجتماعی آن ایجاد شده است و
اصلاحات از آشکار شدن این موضوع خشنود نیست.
پس
از فتنهی 88 و به هم خوردن مرزها و دستهبندیهای خانوادهی اصلاحات،
این اولین باری است که اصلاحطلبان به فکر صفبندی برای حضور جدی در یک
انتخابات هستند. هرچند این روزها زمزمههایی از عدم شرکت در انتخابات به هر
قیمتی، از اردوگاه اصلاحات به گوش میرسد، اما اصلاحطلبان پس از سلسله
شکستهایشان در 10 سال گذشته، نمیتوانند از خیر رقابتی بگذرند که سرنوشت
حداقل آینده 8 سال کشور را مشخص خواهد کرد.
لذا
با این جمعبندی که اصلاحطلبان انتخابات ریاست جمهوری آتی را سرنوشتساز و
حیثیتی میپندارند و به حضور در آن میاندیشند، ضمن بررسی آخرین مرزبندی
طیفهای مختلف این جریان، محورهای اختلافات آنها را به بحث خواهیم گذاشت.
اپوزیسیون داخلی سابق
بخشی
از بدنهی اصلاحات همواره مخالف حاکمیت بوده و هست. عناصر این طیف که پیش
از فتنهی 88 غالباً داخل کشور فعالیت میکردند، پس از آن، یا به خارج از
کشور کوچ کردهاند یا هماینک در زندان به سر میبرند. اهم خواستهها و
تفکرات این طیف به شرح زیر است:
1. این طیف همواره مناسبترین ابزار برای دشمن جهت براندازی به شیوههای مختلف است.
2. آنها همچنان، ضمن کوبیدن بر طبل تقلب، صراحتاً نظام را به مهندسی انتخابات متهم میکنند.
3.
در شرایط فعلی از هر گونه حرکت افراطی از جانب هر یک از طیفها و چهرههای
این جریان، خواه تهدید به تحریم، خواه خط و نشان کشیدن برای نظام و...
استقبال میکنند.
چپ رادیکال
تحلیل
وضعیت این روزهای اصلاحطلبان حکایت از پیوند مقطعی عبدالله نوری و موسوی
خوئینیها در منتهیالیه چپ این جریان دارد که امروز نزدیکترین طیف به
اپوزیسیون هستند. اهم خواستهها و تفکرات آنها به شرح زیر است:
1. چپ
رادیکال بیشتر تمایلات آرمانگرایانه دارد. این مسئله را به وضوح میتوان
در اظهارنظرهای اخیر موسوی خوئینیها و عبدالله نوری در حمایت از جنبش سبز و
مطرح کردن بحثی با عنوان اصول اصلاحطلبی از سوی آنان دید.
2. این
طیف قائل به حمایت از جنبش سبز، آزادی زندانیهای سیاسی، رفع حصر خانگی
کروبی و موسوی است و انتخاباتی آزاد را مطالبه میکند که میرحسین موسوی نیز
بتواند در آن کاندیدا و البته تأیید صلاحیت شود. همچنین تحریک بدنهی
فتنهگر و خارج کردن آن از حالت رکود از مهمترین دغدغههای عناصر آن است.
چپ رادیکال قرابت بسیاری با اپوزیسیون یادشده در بند فوق و جریان برانداز
دارد که مطالبات مطرحشده در همین بند، موّید این مدعاست.
به
بیان دقیقتر، تفاوت این دو طیف را علیرغم اشتراکات قابل اعتنا در
تمایلات براندازانه، میتوان در این دانست که ظرفیت طیف یادشده به کلی
سوخته و عناصر آن، نظیر تاجزاده، محمدرضا خاتمی، مجتبی واحدی و... به هیچ
روی، داخل نظام تعریف نمیشوند. این در حالی است که چپ رادیکال هماینک
جایگاهی کلیدی دارد، به نحوی که تکلیف مدل حضور اصلاحطلبان در انتخابات تا
حد زیادی به نظر نهایی آنها بستگی دارد.
3. این
طیف شدیداً مخالف مدل حضور حداقلی اصلاحطلبان در انتخابات است و پیش از
این نیز استراتژی پیشنهادی طیفهای معتدلتر، تحت عنوان یار قرضی، را
برنمیتافت.
4. این
طیف مدافع حضور در انتخابات با کاندیدای حداکثری است تا به وسیله آن
بتواند برای نظام هزینهزایی کند. طیف چپ رادیکال امروز این طور میپندارد
که نظام در انتخابات آتی به دنبال مشارکت حداکثری نیست، لذا با این تحلیل
معتقد است باید برای نظام هزینهزایی کرد و این هزینهزایی را از چند راه
زیر پی میگیرد:
4-1. معرفی یک کاندیدای حداکثری که نظام در رد یا تأیید صلاحیت آن دچار مشکل شود. این مسئله از 3 جهت مهم است:
4-1-1. با این کار اصولگرایان را تا دقیقهی نود گیج خواهند کرد.
4-1-2. میتوانند همه چیز را در هالهای از ابهام نگه دارند و پس از رد صلاحیت فرد مذکور، بر طبل تحریم بکوبند.
4-1-3. در صورت تأیید صلاحیت، میتوانند به تمامیتخواهی و آرمانگرایی خود ادامه دهند.
4-2. ضمن
بروز رفتارهای رادیکال، مقصرسازی نمایند و نظام را متهم کنند به اینکه
رفتارهای رادیکال نظام باعث بروز رفتارهای رادیکال متقابل شده است.
4-3. ادعای
انحراف نظام از مسیر اصلی را مطرح نمایند. این طیف به دنبال آن است که با
برشمردن سوابق انقلابی، مدعی شود این نظام بوده که با فتنهانگیزی، از مسیر
اصلی انقلاب منحرف شده است و اصلاحطلبان به دلیل مقاومت در این عرصه، با
ادعای فتنهگری از سوی حاکمیت مورد قلعوقمع قرار گرفتهاند.
5. یکی دیگر از نقاط تمرکز این طیف را میتوان در تأکید بر عدم عذرخواهی از نظام و مردم دانست.
6. چپ
رادیکال تلاشی جدی در نزدیک کردن خاتمی به خود دارد. هرچند خاتمی همچنان
در برزخی میان این طیف و طیفهای منطقیتر مانده است، اما شواهد و قراین
حکایت از آن دارد که مرد عباشکلاتی اصلاحات، نزدیکی به طیفهای محافظهکار
را راهی هموارتر برای نزدیک شدن به قدرت میپندارد.
چپ محافظهکار
در
تحلیل وضعیت اصلاحطلبان طیف دیگری را میتوان متصور شد که نمیتوان عناصر
آن را در زمرهی سران و رهبران برشمرد، بلکه بر آنها باید نام تئوریسین
یا بدنهی نخبگانی گذارد. مهرههایی چون حجاریان، شکوریراد، جلاییپور،
عبدی، علویتبار از این دستهاند. اهم خواستهها و تفکرات این طیف به شرح
زیر است:
1. این
طیف تندروی چپ جدید را عامل اصلی وضعیت نامطلوب فعلی خود میداند و ترجیح
بر جدا کردن راه خود از آنها و معرفی کاندیدایی به طور مستقل، نظیر عارف،
شریعتمداری، مهرعلیزاده و... دارد.
2. مهمترین
اختلاف میان این طیف با طیفهای فوق بر سر نحوهی عمل سیاسی یا به تعبیری
سیاستورزی است؛ به نحوی کهاین طیف عموماً معتقد به واقعگرایی و عمل بر
اساس آن است، ولی رویکرد رادیکالها عموماً آرمانگرایانه است. متعاقباً
این طیف قائل به شرکت در انتخابات به هر قیمتی است، در حالی که رادیکالها
شدیداً با این مسئله مشکل دارند.
3. این
طیف معتقد است عناصر چپ رادیکال مشکلات شخصی خود با نظام را دخیل در
فعالیتهای سیاسی میکنند و رادیکالها را افرادی احساسی و تندرو
میدانند.
4. به
گفتهی عناصر این طیف، تشتّت و اختلاف سلیقههای اصولگرایان مناسبترین
فرصت برای حضور جدی در انتخابات و در قِبَل آن، گرفتن امتیاز از نظام است.
5. آنها
بعضاً حتی تحت عناوینی چون «مشارکت معقول»، معتقدند شاید برای بازگشت به
قدرت لازم باشد در گام اول عقبنشینی و حتی عذرخواهی کنند و به دنبال آن،
برای انتخابات دورههای آینده دورخیز نمایند؛ لکن از فرصت انتخابات پیش رو
برای سازماندهی میتوان به نحو احسن استفاده کرد. در واقع انتخابات برای
این طیف وسیله است، نه هدف. بدین معنا که آنها شرکت و عبور از اولین
انتخابات ریاست جمهوری پس از فتنه را برای خود بسیار مهم میدانند و آن را
وسیلهای میدانند برای بازگشت دوباره به قدرت در آیندهای نه چندان دور.
6. این طیف برنامهای جدی برای سرمایهگذاری بر دورهی چهارم انتخابات شورای شهر دارد تا از این فرصت جهت کادرسازی بهره گیرد.
7. سفیدسازی
جریان اصلاحات یکی دیگر از برنامههای این گروه است. تطهیر عملکرد جریان
اصلاحات در فتنهی 88 امری بسیار مهم است که میتواند منجر به بازگشت
بدنهی ازدسترفتهی آنها شود.
تکنوکراتها
این طیف را میتوان امروز تمامشده تلقی کرد، چرا که:
الف) از لحاظ ظرفیت اجتماعی کمترین پایگاه را در بین کلیهی گروههای سیاسی فعال کشور دارد.
ب) رأی منفی آن فراوان است؛ به طوری که دو رئیسجمهور تا کنون توانستهاند با دوقطبیسازی با این جریان، پیروز رقابت شوند.
ج) این جریان حرف جدیدی برای گفتن ندارد و تئوریهایی تکراری چون وحدت ملی را تکرار میکند.
اهم خواستهها و تفکرات این طیف به شرح زیر است:
1.
این طیف پس از فتنهی 88 و مقصر شناخته شدن برخی اعضای فعال آن و پروندهی
ناتمام برخی دیگر از اعضای آن، برای بازگشت خود به قدرت دچار مشکلاتی شده
است. تکنوکراتها امروز تنها راه برگشت به قدرت را انتخابات میبینند و
اکثر شعارهای خود را بر مسائل اقتصادی متمرکز کردهاند.
2. شکلگیری دولت وحدت ملی با محوریت هاشمی رفسنجانی یا یکی از اطرافیان وی همچون ناطق نوری.
3.
این طیف همواره ترجیح میدهد برای خارج نشدن از دایرهی نظام، مواضع
دوپهلو داشته باشد تا هم بتواند قسمتی از بدنهی اجتماعی مخالف را به سمت
خود بکشد و هم بخشی از بدنهی داخلی را.
4.
تکنوکراتها امروز اثبات خود را در نفی دیگران میجویند؛ به این معنا که
با سیاهنمایی و روانه کردن موج انتقادهای غیرکارشناسی به گفتمانهای رقیب
خود، در صدد مجاب کردن جامعه به پذیرش دوبارهی خودشان هستند.
اصلاحطلبان معتدل
این
طیف شامل دیگر گروههای باقیماندهی اصلاحطلب میشود که به نظام قرابتی
بیشتر دارند و از جمله آنها میتوان به «مناسکیها» یا «حزب اسلامی کار» و
گروههای تازهتأسیس اصلاحطلب اشاره کرد. با توجه به اندیشهی این طیف،
پذیرش مسئلهی عذرخواهی برای آنها اندکی مشکل است و موضعگیری آنها بیشتر
به اصلاحطلبان رادیکال شباهت دارد، اما آنچه واضح است تفاوت فراوان فکری و
عملکردی این دسته با تندروهای اصلاحات است. اهم خواستهها و تفکرات این
طیف به شرح زیر است:
1.
بزرگترین خواستهی این گروه بازیابی انسجام تشکیلاتی ازدسترفتهی اصلاحات
است که در این راستا با اجرایی کردن طرح مناسک، در صدد برآورده کردن این
مهم هستند؛ اما طیف چپ رادیکال نه تنها هیچ اعتقادی به این طرح ندارد، بلکه
در صدد به هم زدن آن برآمده است.
2. دیگر
خواستهی این گروه فاصله گرفتن سران اصلاحات از فتنهی سبز است. این طیف
معتقد است اصلاحات باید در چارچوب قانون اساسی حرکت کند.
اختلافنظرهای مبنایی
اصلاحطلبان
امروز با مشکلاتی جدی دستوپنجه نرم میکنند که به برخی از آنها در بالا
اشاره شد، اما دو نکته وجود دارد که اختلافات مبنایی آنها را مسجّل
میکند:
1. یک مسئلهی
جدی در خصوص بدنهی اجتماعی وجود دارد که مورد اختلاف طیفهای مختلف
اصلاحطلب است. طیف تکنوکرات، به سبب فقدان پایگاه اجتماعی، چندان به این
مقوله اعتنا ندارد. این در حالی است که برای دو طیف «چپ رادیکال» و «چپ
محافظهکار» مسئلهی بدنهی اجتماعی به نحو چشمگیری حائز اهمیت است.
طیف
رادیکال معتقد است باید بدنهی اجتماعی رادیکال را حفظ کرد، در حالی که
طیف محافظهکار حفظ و حمایت از این بدنه را به ضرر جریان اصیل اصلاحطلبی و
موجب سقوط آن میداند و معتقد است باید به صورت موقتی این جریان را فراموش
نمود و طی سالهای آتی دوباره آنها را جذب کرد.
حفظ
و جذب بدنهی نخبگانی و کادرسازی برای چپ محافظهکار از اولویتی بالاتر
برخوردار است و این طیف انجام این مهم را وابسته به حرکت در داخل نظام
میداند که پیششرط آن عذرخواهی است. چپ محافظهکار معتقد است برای رسیدن
به این مهم، باید از این مسیر عبور کرد. این در حالی است که طیف رادیکال،
عدم حمایت از جنبش سبز را عقبنشینی از اصول اصلاحطلبی میداند و معتقد
است با عذرخواهی از نظام چیزی برای اصلاحات نخواهد ماند و اصلاحطلبان باید
کل بدنهی اجتماعی خود را فراموش کنند. به عقیدهی این طیف، امروز اصلاحات
به یک رهبر تندرو و مقتدر نیاز دارد، نه یک رهبر محافظهکار مثل خاتمی.
2.
عدم رفتار جبههای اصلاحات یکی دیگر از مسائلی است که برای اصلاحطلبانی
که پیش از این همواره به نسبت، هماهنگ و زنجیرهای عمل میکردند، گران
تمام شده است. اختلافات فراوان در تعیین جنس کاندیدا کمترین گواه این موضوع
است؛ به گونه ای که در این جریان عدهای معتقد به کاندیدای حداقلیاند و
عدهای دیگر سودای کاندیدای حداکثری را در سر میپرورانند. جالب آنکه هر
کدام از این طیفها همواره تهدید میکنند در صورت نرسیدن به جمعبندی مورد
نظر، به معرفی کاندیدای مستقل روی خواهند آورد.
پایان خاتمی...
در
تحلیل جایگاه خاتمی باید به این نکته توجه کرد که وی در شرایط کنونی نیز
همچون همیشه رویکرد «نه این و نه آن» و «هم این و هم آن» را اتخاذ کرده
است؛ به طوری که نه میتوان او را به چپ رادیکال منتسب نمود و نه به طور
صریح میتوان وی را در حوزهی چپ محافظهکار محدود کرد.
قدر
مسلم آن است که خاتمی دیگر به لحاظ فردی، ظرفیت گردآوری همهی نظرات
پیرامون خود را ندارد. این موضوع به آن معنا نیست که روی کاندیداتوری وی
اجماع کافی وجود ندارد، بلکه مسئلهی مهمتر آن است که خاتمی شخصیت
کاریزماتیک خود را در درون خانوادهی اصلاحات از دست داده است و توانایی
انسجامبخشی و گردآوری همهی ظرفیتها پیرامون یک نگاه واحد را ندارد.
به
هر ترتیب، خاتمی برای نقشآفرینی در انتخابات آتی، بدون شک باید جایگاه
خود را به طور دقیق مشخص نماید؛ درست شبیه کاری که خوئینیها، نوری و دیگر
عناصر این مجموعه انجام دادهاند.
البته
به سبب آنکه خاتمی همواره قاطبهی پایگاه اجتماعی اصلاحات را به یدک
میکشد، هر دو گروه چپ محافظهکار و چپ رادیکال به دنبال جذب وی هستند.
اظهار نظر اخیر خوئینیها، که حرفهای خود را منتسب به خاتمی نیز میداند،
قطعاً در این راستا ارزیابی میشود.
خاتمی در حال حاضر 3 راه پیش روی خود دارد که ناگزیر باید یکی از آنها را انتخاب کند:
1. میتواند همچنان سکوت کند، غرور خود را نشکند و بدنهی اجتماعی همراه خود را روزبهروز از اصلاحات ناامیدتر و دورتر کند.
2. چپ محافظهکار را انتخاب کند و از بدنهی فتنهگر و برانداز برائت جوید.
3. با طیف برانداز دست دوستی دهد و به همهی گمانهها در این خصوص که عامل براندازی جمهوری اسلامی است، مهر تأیید بزند.
به هر روی، مسلم است که خاتمی بیکار نخواهد نشست. لذا باید منتظر بود و دید که آیا او خود را قربانی اصلاحات میکند یا خیر؟ (*)