سرویس سیاسی
بی باک - رضا حیدری: در مقاله پیشین به علل شکل گیری حزب مشارکت به صورت گذار اشاره شد و هم چنین بیان گردید که هدف از ایجاد این حزب دولت ساخته پیگری رفروم در نظام بر اساس تئوری «فتح سنگر به سنگر» بوده است.
در این نوشتار سعی بر این شده است تا بخشی از نحوه مدیریت این جریان بر فضای عمومی کشور مورد ارزیابی قرار گیرد و به اهداف کلی آن اشاره شود.
جریان اصلاح طلب در سال 76 با شعار های آزادی، جامعه مدنی و دموکراسی و با اتکا به رای 20 میلیونی در انتخابات ریاست جمهوری به راس کار آمد.
توجه به شعارهای داده شده از سوی این جریان تا حدودی نشان از نحوه فکر حاکم بر این جناح و چرخش فکری آنان به سوی نحله های فکری غرب خبر می دهد چرا که سر دادن این شعارها نشان از عدم درک درست از جامعه ایران است.
ایران در آن زمان بیش از هر امر دیگری به ثبات و امنیت و پویایی اقتصادی نیاز داشت که با روی کار آمدن دوم خردادی ها عملاً این مقوله ها محقق نشد.
این جریان بعد از به دست گیری زمام کشور برخلاف شعار های آزادی،دموکراسی و... کوچکترین انتقاد از روند مدیریتی کشور را با تخریب، برچسب زنی، شانتاژ و فرافکنی جواب می دادند و عملاً اجازه صحبت کردن را به جریان مخالف خود نداده و برای این کار نیز با به کار گیری بیش از 10روزنامه، چندین مجله و ماه نامه و هم چنین سایت ها و خبرگزاری های سایبری اجازه نفس کشیدن را به کسی نمی دادند در واقع از شیوه «استبداد مدرن» برای بایکوت کردن رقیب خود استفاده می کردند.
از این رو است که جریان اصلاح طلب با استفاده و به کارگیری «دیکتاتوری مدرن» که به خوبی نیز به فنون آن اشنا بودند استبدادی را پیاده کردند که اجازه کوچکترین انتقادی را به کسی نمی داد.
از این رو است که این حزب و جریان سیاسی با استفاده از روش های جنگ روانی آن چنان در عرصه افکار عمومی جولان می دادند که هر راستی را دروغ و هر دروغی را راست جلوگر می ساختند
به صورت کلی دوم خردادی ها از سه آیتم کلی برای مدیریت افکار عمومی استفاده می کردند
*تاکتیک القای یاس و ناامیدی در مردم و ایجاد احساس غم پایدار
*تاکتیک ایجاد رعب و وحشت و ناامنی پایدار
*تاکتیک اطمینان بخشی،امیدواری و قهرمان سازیدر اولین روش برای مدیریت فکری با استفاده از تریبون های مطبوعاتی و شبکه های اجتماعی انسانی موجود در جامعه از قبیل دانشگاه ها، مشکلات اجتماعی مانند تورم،گرانی،بیکاری و... به بهانه های مختلف دستاویز سیاه نمایی صورت می گیرد و سعی می شود که مردم این احساس را داشته باشند که امکان درست شدن و بهبود اوضاع وجود ندارد.
برای این کار نیز کافی بود که یک مطلب به صورت های گوناگون و سریالی تکرار شود. به مثال زیر دقت کنید:
تریبون یک: گرانی در ایران بیداد می کند
تریبون دو: تورم در ایران دو برابر اروپا 5 برابر امریکا
تریبون سه: توان خرید مردم در چند سال گذشته کاهش یافته است
تریبون چهار: مسئولین میران تورم را اعلام کنند/وضعیت اقتصادی ایران نگران کننده است
به این صورت مطلب مورد نظر به دغدغه های اصلی مردم تبدیل می شود و بعد از مدتی که کارکلیشه سازی بر روی آن صورت گرفت (برای مثال تورم) به مرور مردم را برای اصلاح ان نامید می کند.(در صورتی که تورمی وجود داشته باشد و امکان کنترل آن وجود نداشته باشد)
اصلاح طلبان به صورت های مختلف و در دوران مدیریت هشت خود بر کشور از این شیوه استفاده کرده اند.
برای مثال مصطفی تاج زاده از عناصر اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در جهت القای چهره ای سیاه از مسئولین نظام عنوان کرده بود:«
مولفه اصلی اقتدار گراها عبارت است از:فساد وسیع اقتصادی،تنگ نظری غیرقابل تحمل فرهنگی،تحجر دینی،بی کفایتی اداری،اختناق سیاسی و ماجرا جویی و فرصت سوزی بین المللی»
در روش دوم نیز شیوه کار به همین صورت است ولی سعی برآن است که افکار عمومی در حوزه اجتماعی احساس ناامنی کند و برای این امر می توان فضای واهی از خشونت ها ترورها،قتل و... را به سطح جامعه منعکس کرد.
از این روش اصلاح طلبان در خصوص حمله نظامی به کشور به کررات استفاده کردند و درخصوص قتل های زنجیره ای نیز از آیتم های اصلی رسانهی آنان بود.
احساس عدم امنیت را باید به عنوان یکی از بدترین مسائل اجتماعی دانست چرا که مردم را در حالت سردرگمی و انتظار برای خروج از بحران نگه می دارد و حال اگر فضای به گونه ای ترسیم شود که مردم به دنبال مقصر بگردند اوضاع پیچیده تر می شود.
در این خصوص آقای «تانکارد» در کتاب «نظریه های ارتباطات» اشاره می کند که در دوران ریاست جمهوری کارتر که شانش انتخاب مجدد وی وجود نداشت با ارسال حجم گسترده ای از اخبار،داستان و گزارش ها در خصوص قتل و تجاوز در امریکا موضوعات مورد اهمیت در ذهن امریکایی ها را دستخوش تغییر قرار دادند تا رای کارتر بالا بیاید.
در آن سال موضوع گروگان های امریکایی در ایران از اولویت های اصلی و دغدغه های فکری مردم امریکا محسوب می شد که این امر موجب می گشته کارتر از شانس پایینی برای احراز مجدد ریاست جمهوری برخوردار باشد که با انجام کارهای رسانه ای انجام شده ماجرای گروگان ها به اولویت چندم می رسد.
نکته ای که در پس این جریان های نهفته است زمینه سازی برای تاکتیک امیدبخشی و قهرمان سازی است.
این روش با بزرگ نمایی قهرمانی،کوچک کردن دشمن،خاطرات شکست حریف و داستان های پیروزی و همگانی بودن و سهیم کردن دیگران در پیروزی استفاده می گردد
اشاره شد که در دو مرحله«القای یاس و ناامیدی»و«القای رعب و وحشت» جامعه به سمت یک حالت سرخورده پیش می رود و مقصر اصلی در واقع جناح رقیب معرفی می شود در این حالت این مطلب به مردم خورانده می شود که به حضور اصلاح طلبان امکان مدیریت کشور وجود دارد چرا که جریان اصلاحات به دنبال القای این مطلب بود که «یا اصلاحات جواب می دهد و یا انقلاب رخ خواهد داد»
«قبل از دوم خرداد خطری خطری اساسی تر می دیدیم و آن این بود که اگر حاکمیت یکدست در دست جناح راست بیفتد،حرکت بعدی اصلاحی نخواهد بود انقلابی خواهد بود»
و در آخر آن چیزی که اصلاح طلبان در دوره هشت ساله خود به دنبال آن بودند این بود که:
«
اگر ته دل ما را بخواهید،تصورمان این است که نظام یعنی ما»
پی نوشت ها:
[1] تعریف جنگ روانی بر اساس نظریه جزوف نای:استفاده طراحي شده از تبليغات و ابزارهاي مربوط به آن، براي نفوذ در مختصات فكري دشمن با توسل به شيوه هايي كه موجب پيشرفت مقاصد امنيت ملي مجري مي شود
[2] مصطفی تاج زاده،سیاست ورزی اصلاح طلبانه در ایران،تهران،قلم،1386،285
[3] عبدالله رفیعی،دولت ها و افکار عمومی،تهران،نشر پژوهش دادار،1382،ص118
[4] سلمان علوی نیک،هشت سال بحران آفرینی،مرکز اسناد انقلاب اسلامی،تهران،ص 202
[5] حسین سلیمی،کالبد شکافی ذهنیت اصلاح گرایانفتهران،گام نو،1384،ص 120
[6] همان،ص105