کد خبر: ۸۶۴۱۹۰
تاریخ انتشار:
نگاهی به سینمای ایستا و زمان‌گریز در فیلمی با دوربین ساکن در فیلم لولی

«دوربین ساکن، زمان ایستاده»: روایتی از زندگی در مکث و تکرار

سینما به عنوان هنری پویا، همواره در تلاش است تا حرکت، تغییر و گذر زمان را به تصویر بکشد.
«دوربین ساکن، زمان ایستاده»: روایتی از زندگی در مکث و تکرار

گروه فرهنگی: سینما به عنوان هنری پویا، همواره در تلاش است تا حرکت، تغییر و گذر زمان را به تصویر بکشد. اما گاهی برخی فیلم‌ها با شکستن این قاعده، به سراغ ایستایی و زمان‌گریزی می‌روند و جهانی خلق می‌کنند که در آن، همه چیز در حال حرکت است، اما هیچ چیز تغییر نمی‌کند. فیلمی با دوربین ساکن و نگاهی سوم‌شخص، زندگی شخصیت‌هایی را به تصویر می‌کشد که در چرخه‌ای بی‌پایان از تکرار و انتظار گرفتار شده‌اند. این اثر، با بهره‌گیری از نمادها و تصاویر شاعرانه، مخاطب را به دنیایی می‌برد که در آن زمان متوقف شده و فردایی وجود ندارد. در این مقاله، به بررسی این فیلم و مفاهیم عمیق پنهان در پسِ ظاهر ساده و ایستای آن می‌پردازیم.  

به گزارش بولتن نیوز، دوربین ساکن است و بی‌حرکت، سوم شخص نگاه می‌کند و هر جان‌دار و بی‌جانی که از مقابلش رد می‌شود را ضبط می‌کند؛ موسی و همسرش صفورا که متولیان امام‌زاده‌اند، یک زن افغانی و بچه‌اش که گویا کارگرند، منصوری که حبس شده تا به چیزی که نمی‌دانیم اعتراف کند، دختری افغان که منتظر آمدن نامزدش خسروست، جماعتی که تنها صدایشان از بیرون می‌آید که در حال بدوبیراه گفتن‌ به موسی و منصور و یکی دو جین آدم دیگرند، و مسجدی با گنبدی مخروطی فیروزه‌ای که خراب است و سوراخ و از همه جایش آب می‌چکد.  

دوربینِ ساکن، لازمان است، همه چیز پیش چشم در حرکت است اما حرکتی وجود ندارد. از همین هم روزها می‌گذرد و هم‌چنان فردا نمی‌رسد. فردایی که بناست خسرو بیاید تا با گلنسا ازدواج کند، فردایی که بناست موسی امتحان بدهد. امتحان چه؟ نمی‌دانیم. مهم هم نیست لابد. موسی لکنت دارد و نمی‌تواند حرف بزند، تخم کفتر خام می‌خورد تا زبانش باز شود، مدام «دورِمی‌سُل‌لاسی»وار، لغات را بخش بخش و هجا هجا، بلن بلند تکرار می‌کند تا آن زبان باز شود و گره از مشکلات رعیت نیز. صفورا هم فرهنگ لغت زیر بغل، کلمه است که همه جا نوشته تا زبان همسرش را باز کند. آن وسط منصورِ در بند که ظاهراً قالتاق است، کرامتی نشان می‌دهد و لکنت موسی خوب می‌شود، البته تنها در همین سکانس. کات که می‌خورد، لکنت باز می‌گردد، کات که می‌خورد، لکنت خوب می‌شود، کات که می‌خورد، لکنت باز می‌گردد و … .  

دوربینِ ساکن، لازمان است و همه چیز در تسلسل. رفت‌وبرگشت و دیروز و فردایی وجود ندارد که بخواهد اهمیت داشته باشد. خسرو همیشه در حال آمدن است و همیشه بناست فردا برسد، «فردا» اما کجاست؟ چرا نمی‌رسد؟ لکنت موسی هم بازی‌اش گرفته، سکانسی هست و سکانسی نیست. عدل میّت را در سکانسی می‌آورند که لکنت موسی بازگشته. لاجرم صفورا می‌ایستد به نماز میت و زنان سیاه‌پوش به او اقتدا می‌کنند _  این مهم‌ترین پلان فیلم است _  میّت اما کیست؟ مهم نیست، دوربینِ ساکن لازمان است و هر چیزی ممکن است. چنان‌که در سکانس آخر صفورا قصهٔ موسی نبی را برای موسی می‌خواند. آیا این موسی و صفورا، همان موسی و صفوراست؟ ممکن است. موسی اما گویی چیزی در دوردست می‌بیند و همسرش را رها می‌کند و از گنبد پایین می‌آید. آیا نور و آتشی دیده؟ ممکن است! موسی از کادر خارج می‌شود و «ای لولیان ای لولیان یک لولی‌ای دیوانه شد/تشتش فتاد از بام ما‌، نک سوی مجنون‌خانه شد» بر پرده ظاهر می‌شود. دوربینِ ساکن لازمان است و هر چیزی ممکن است، حتی تماشای چنین فیلمی در جشنوارهٔ فیلم فجر.  

این فیلم با دوربین ساکن و نگاهی لازمان، جهانی خلق می‌کند که در آن، همه چیز در حال حرکت است، اما هیچ چیز تغییر نمی‌کند. شخصیت‌ها در چرخه‌ای بی‌پایان از تکرار و انتظار گرفتار شده‌اند و فردایی وجود ندارد. این اثر، با بهره‌گیری از نمادها و تصاویر شاعرانه، مخاطب را به تأمل درباره مفهوم زمان، تغییر و زندگی دعوت می‌کند. شاید پیام اصلی فیلم این باشد که گاهی زندگی در ایستایی و تکرار، عمیق‌ترین مفاهیم را به ما می‌آموزد؛ مفاهیمی که در هیاهوی حرکت و تغییر، نادیده گرفته می‌شوند.

برچسب ها: سینما ، دوربین

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین