بولتن نیوز : فردای انتخابات هم روز خداست و چه خوب که شنبه به لطف و استعانت خدا؛ مسرور از یک انتخابات باشکوه، خط قرمز پررنگی بکشیم روی این همه دعوا و مناظره و داد و بی داد. اگر قسمی از این بگومگوها را طبیعی ایام انتخابات و بدیهی ایام تبلیغات بدانیم، بعد از جمعه، دیگر وقت «وحدت بر مدار خدمت» است، که دعوا و مرافعه، خواه در «نظام اسلامی»، خواه در «نظام خانواده» عمدتا از بیکاری بلند می شود! اولی را اگر «متعهدین» می توانند شهادت دهند، گرفتن شهادت دومی از «متاهلین» کار راحتی است! این روزها می خواستم در مذمت مناظره ها، مطلبی بنویسم که دیدم، مزه انتخابات، گاهی به همین سر و کله هم پریدن هاست. حتی گاهی به غلبه «شور» بر «شعور». از شنبه اما بی مزه و لوس و بی معنی می شود اگر که ادامه دهیم این منم منم را و کش بدهیم این قیل و قال را. به ویژه منم منم و قیل و قال دوستان عزیز اصول گرا. هر اصول گرایی احتمالا ادعا دارد که ولایت فقیه را بیش از آن دیگری دوست می دارد. اگر من و تو، واقعا «آقا» را دوست می داریم، از یاد نباید ببریم که امسال، سال «جهاد اقتصادی» بود. می خواستم به جای «بود»، بنویسم «است»، که دیدم؛ ای دل غافل! سال «جهاد اقتصادی» تمام شده است. یعنی اگر صرف نظر کنیم از این چند روز باقی مانده تا پایان سال… بله دیگر! می توانیم ادعا کنیم که تمام شده سال «جهاد اقتصادی»، آنهم به سرعت برق و باد! تا این ۲۰ روز آخر سال تمام شود، مگر چقدر وقت باقی مانده برای کار؟! این زمان اندک، بیشتر، وقت ارائه کارنامه است. دولت و مجلس و شورای شهر و شهرداری و کجا و کجا باید ارائه دهند کارنامه شان را و بگویند که کار ویژه شان، متناسب با منزلت نام سال ۹۰ چه بوده؟! شاهکارشان چه بوده؟! قطعا همه این نهادها، چیزی برای ارائه دارند، اما یک سئوال: اگر وقتی که صرف دعوای این و آن شد، متمرکز روی کار و خدمت می شد، آیا باز هم این بود کارنامه مسئولین در سال «جهاد اقتصادی»؟! گمانم باز هم زود، دیر شد و داد و بی داد، بسی افزود به «سرعت برق و باد». خوب یا بد، بخش مهمی از مدیریت کشور، به خصوص در حوزه خدمت رسانی، دست نیروهای محترم اصول گراست. اصول گرایان چه با هم وحدت داشته باشند، چه نه، مردم، جدا جدا نمی سنجند کارنامه شان را.
تجربه عصر بعد
از دوم خرداد، نشان داده که مردم، این گونه مواقع می گویند؛ «اصلاح طلبان خوب کار
کردند» یا «اصلاح طلبان بد کار
کردند» و زیاد درگیر این مسئله نیستند که این وسط، چه کسی «اصلاح طلب خوب» بوده و
چه کسی «اصلاح طلب بد». بگذریم که در مجموعه های سیاسی، اگر جمع، «تقوای جمعی»
نداشته باشد، همه با هم، اما به درجات مختلف، «بد» می شوند، و مع الاسف، در این
داوری، حق با مردم می شود! چنین قضاوتی حتما دامن اصول گرایان را هم خواهد گرفت.
آن روز، بیش از آنکه ناظر بر انتخابات روز جمعه باشد، ناظر بر انتخابات ریاست
جمهوری آتی، بلکه امتحانات متعدد پیش روست که البته خیلی دور نیست. اینجاست که
«دغدغه وحدت»، برای جریان اصول گرایی، اهمیت مضاعف پیدا
می کند. مرادم از «وحدت»، حتما آنی نیست که مثلا آقای هاشمی هر از گاه تذکرش را می
دهد! منظورم از «وحدت»، حتی چیزی فراتر از آن وحدتی است که این
روزها و به تناسب فضای روز، توسط عقلای قوم اصول گرایی، بر آن تاکید می شود. اینکه
طبعا دعوت عاقلانه ای است، اما گذشته از این همه جبهه یک شبه و یک روزه، نیم نگاهی
اگر به جبهه دوست و دشمن، یعنی «جبهه جمهوری اسلامی» و «جبهه نظام سلطه»
بیاندازیم، می بینیم که مهم تر از «انتخابات»، «امتحانات» است. در این «پیچ مهم
تاریخ»، اصول گرا اگر حرف اصول گرا را نفهمد و اصول
گرا اگر با اصول گرا وحدت نداشته باشد، باید دید کدام جبهه تضعیف می شود؛ جبهه
دوست یا جبهه دشمن؟! گمان نکنم واضح تر از
این مسئله ای باشد! که خنده دار است اگر دم از وحدت شیعه و سنی بزنیم، اما نتوانیم
زیر یک خیمه، «اصول گرایی» کنیم!! به تذکر یا تنبه، وقت اشاره به نکاتی است:
یک: چه قبل و چه حین و چه بعد از انتخابات، بخشی از دعوای
گروه های اصول گرا، چیزی از جنس اختلاف سلیقه بر سر خدمت است. اینجا باید مراقب
«رسانه های زنجیره ای» بود که بی خود و بی جهت، بر این «اختلاف سلیقه طبیعی»، نام «دعوای بر سر قدرت» ننهند. هواداران گروه
های اصول گرا نیز در این مقوله، نباید آتش بیار معرکه شوند. این هر ۲ را باید کنترل و مراقبت
ویژه کنند، بزرگانی که دل شان برای آینده جریان اصول گرایی می سوزد. در این باب،
به خاطر جیره و مواجب، خطر «زنجیره هواداران» را حتی از خطر «زنجیره ای ها» بیشتر می دانم!
دو: بالطبع، طبیعی و ناشی از اختلاف سلیقه نیست، بخشی از
دعوای اصول گرایان با هم، مثل همین بگومگوی این روزها. با این همه، فرض، حتی فریضه
است که از روز شنبه، نه فقط شاهد دور جدید منازعات گروه های اصول گرا نباشیم، بلکه
بالکل متوقف شود این روند. قطار اصول گرایی از روز شنبه، دوباره باید برگردد روی
ریل خدمت و دگر بار، «حمالی» جایگزین «حرافی» شود. تا روز جمعه اگر بنا به دلایلی
می شود به پاره ای از این کشمکش ها حق بدهیم، از روز شنبه اما، کار و خدمت، آنقدر
باید از اصول گرایان وقت بگیرد، که اصلا مجال و نایی برای دعوا نداشته باشند. از
شنبه به بعد، هر اصول گرایی اگر بی دلیل، بر تنور دعوا بدمد، حتما و قطعا و طبعا و
بی برو برگرد، «نفوذی» است، نه «اصول گرا». چنین شخصی
را می توانیم و باید «مردود خدمت»، از این هم مهم تر، «مردود پیچ مهم تاریخ»
بخوانیم، گیرم که در فتنه هشتاد و اشک، نمره فوق بیست گرفته باشد!
سه: حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ و جلوگیری از تکرار آن با
عبرت گیری از گذشته، بیش از پیش، لزوم توجه به نکته دوم همین یادداشت را به همگان
گوشزد می کند. روز بعد از انتخابات، «روز فرصت» است. هر اختلاف بی خودی میان دست اندرکاران
کشور، به ویژه حضرات اصول گرا، همین روز فرصت را، تبدیل می کند به «روز تهدید».
اصولا و اساسا آنچه بیدار می کند مار خفته دشمن را، حتی پایش را به کف خیابان
انقلاب اسلامی باز می کند، تشدید اختلافات داخلی است. بگذارید
از همان فتنه ۸۸
مثالی بزنم. چرا ما معتقدیم فتنه ۸۸
را «نامه سرگشاده» کلید زد؟! دلیلش روشن است. نویسنده آن نامه، از طرفی رئیس مجلس خبرگان
رهبری بود و از طرفی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام. امام و «حضرت آقا» هم که زیاد با ایشان عکس داشتند!! مخلص
کلام این است: وقتی کسی در این سمت های حساس و خطیر، آنهم از داخل بدنه مهم ترین
ارکان نظام، در آن واحد، هم علیه ولایت و هم علیه ۴۰ میلیون رای ملت، «نامه
سرگشاده» می نویسد، و کیلومترها جلوتر از اختلاف، صحه بر عداوت و صفحه علیه
دموکراسی و ولایت می گذارد، چنین کاری باز می کند پای آشوب گران را به صحنه ها و
دشمن را به چیزهایی امیدوار می کند. القصه! دامن زدن به اختلاف، هنوز هم یعنی
خواسته یا ناخواسته، ستون پنجم دشمن شدن و گرای آشوب، فتنه و انحراف دادن. کدام ستون
پنجمی، شاخ و دم داشته؟!
چهار: این سکه اما روی دیگرش، بسی زیباست، اگر که فردای
انتخابات، «فردای خدمت» باشد. باز هم باید «گفتمان خدمت» سایه قشنگ خودش را بر سر
جریان اصول گرایی بیاندازد؛ سایه سنگین! که بس است صفرا فزودن سرکنگبین! مردم از
این جریان، اگر تا امروز استقبال کرده اند، ناشی از همین «گفتمان خدمت» بوده است و
الا حتی اصحاب فتنه هم، همچنان گاهی دم از خط امام و اسلام و ولایت مداری و خون
شهدا و قانون و شعارهای قشنگ می زنند. به شعار اگر باشد، اصلاح طلبان حاضر در
انتخابات هم، کم و بیش، همین چیزها را دارند می گویند. خیال اصول گرایان جمع، که
هیچ کس شعار بد نمی دهد! اما وجه ممیزه جریان اصول گرایی از جریان اصلاح طلبی،
«شعار» نیست؛ «کار» است. جریان اصول گرا اگر می خواهد به «آقا» بهترین کمک ها را
حتی در زمینه عبور فاتحانه از «پیچ مهم تاریخ» بکند، باید در وهله اول، آمار
بیکاری را کاهش دهد. گرانی را مهار کند. ارزش پول ملی را فزونی دهد. فاصله طبقاتی
را از اینی که الان هست، کمتر کند و از همین چیزها! که راه «عرش» از «فرش» می
گذرد. به یقین بهترین میدان جنگ «خیبر و بدر»، «جهاد اقتصادی» است.
پنج: اگر راه آسمان، از زمین می گذرد، پس کلید قفل خدمت،
وحدت است و بالعکس. نه خدمت، بی وحدت ممکن است و نه وحدت، بدون خدمت. خدمت و وحدت،
لازم و ملزوم هم اند. از کنده بدخیم تفرقه، جز دود سیاه منیت بلند نمی شود. منیت در هر شکل و شمایلی بد است. خواه
رفتار خاندان اشراف باشد و خواه آفت بصیرت! حتی در مقولات خدمت و وحدت هم، منیت بد
است. اسم مستعار ولایت مداری ما اگر منیت باشد، بدترین چیزهاست. تصویر مغرورانه از
«عمار» ارائه دادن، بدترین ظلم هاست. منیت، نه فقط به وحدت، بلکه به خدمت و بصیرت
و ولایت و درد ملت و پیچ مهم تاریخ و اصل انقلاب اسلامی آسیب می زند. منیت به جریان
اصول گرایی آسیب می زند. منیت آنقدر آفت بزرگی است که گاهی به چهره ولایت مداران
واقعی آسیب می زند. ولایت مدار واقعی اهل اخلاص است، اما با «پروژه
مخلص سازی»، دست به اختلاس در سبد رای جریان اصول گرایی نمی برد و توهم نمی زند که
«۹
دی» را فقط و فقط گروه خودش آفریده. یوم الله ۹ دی، آنقدر بزرگ است، که
کلیت جریان اصول گرا نیز حق ندارد سندش را به نام خود بزند، وای به حال این و آن!
در یوم الله ۹
دی، جا نه فقط برای اصلاح طلبان، بلکه حتی برای مردم معترض روز ۲۵ خرداد هم هست و ایشان نیز
می توانند عضوی از اعضای «باشگاه سراسری چهارشنبه» باشند، که دیدیم بودند! یوم
الله ۹
دی، خانه قشنگ و دنج و کوچک و بزرگ و باصفایی است، به نام ملت ایران و مولای حیدری
اش. اصول گرا و اصلاح طلب و عمار و مالک و فلانی و بهمانی هم این وسط البته حق
پلکیدن دارند، اما حق مصادره ندارند. این حرف ها را ما امروز می زنیم که ان شاء
الله شنبه لازم نباشد بزنیم!
شنبه حتی وقت زدن این حرف ها هم نیست؛ وقت آن است که
همدیگر را هل بدهیم در میدان کار و سر عرق بیشتر ریختن برای آلام و آمال این ملت،
صلح کنیم با هم، و الا اگر، کمی بیش از حد، دیگران را با چماق ساکت و مردود فتنه
برانیم، این وسط چیزی که زیاد است، چماق است! چماق کاسب فتنه، چماق مردود انحراف،
چماق ساکت اختلاس، چماق رفوزه پیچ مهم تاریخ، چماق تک ماده وحدت، چماق کوفت و چماق
زهرمار!! کدام عقل سلیم، شک دارد که برای جریان اصول گرایی، «گفتمان خدمت» از
«گفتمان چماق» بهتر است؟! از حد که بگذرد گفتمان چماق، و بوی قدرت اگر بگیرد دعوای
اصول گرایان، مردم، متاسفانه یا خوشبختانه، آنقدر بیکار و علاف و معطل نیستند که
ببینند در این «کُشتی سر گردنه» احیانا حق با کیست! پس سوراخ نکنیم بخشی از آن
کِشتی را که خود، در زمره مسافرانش نشسته ایم. این کشتی اگر غرق شود، اصول گرا با
اصول گرا، با هم، و در اوج وحدت(!) غرق خواهند شد! دیر است اگر هنگام هلاکت، پی به
رمز و راز وحدت ببریم!
شش: نه دوست عزیز! چون منی، حتی اگر هم بخواهم، نمی توانم
ماله بر ماست مالی کنندگان فتنه ۸۸
بکشم! که در قلمم، جز جوهر جوشش و جوانی و تعصب و غیرت و ولایت مداری و مبارزه و
خون و انتقام نیست. حتی کتمان نمی کنم که مزاجم بیشتر با «جنگ» می سازد تا «صلح» و
باز هم اگر لازم باشد پرده برمی دارم از «پرسه در مه» و «ولایت مترو»، اما راه
انتقاد، انشعاب نیست و راه مرزبندی، تخریب وحدت نیست. این مهم را من با این خصوصیات
فهمیده ام؛ در عجبم از عقل جماعتی!! نکته باریک تر از مو اینجاست که دست بر قضا،
ازدیاد «دعواهای بی خود بر سر
قدرت»، مجال به «دعواهای لازم بر سر ولایت» نمی دهد!! و اگر این دومی، گاهی لازم
باشد -که هست!- آن اولی، به این دعوا آسیب می زند!! آیا آن روز که محکم و جانانه و
انقلابی و البته به جا، نقد می کردیم آنان را که باید، حتی اصول گرایانی که باید،
لزوما این همه جبهه و این همه بروبیا داشتیم؟! آیا برای دفاع از اصل انقلاب
اسلامی، راحت تر نبودیم؟! و آیا ممکن نیست اصول گرایانی را که مثل ما فکر نمی
کنند، حتی گاهی مردود و ساکت فتنه می شوند، بی آنکه حکم به اصول گرا نبودن شان
دهیم، نقدشان کنیم؟! آیا در این «پیچ بزرگ تاریخ»، بیش از آمریکا و اسرائیل، باید ایشان
را زد؟! آیا خط کش را کجا باید گذاشت؛ میان عمل بد فلان اصول گرا، یا حیثیتش؟! آیا
دود این همه اختلاف، یکی هم در چشم من افسر جنگ نرم نمی رود، که به جای «خون
نویسی» مجبورم به «خون دل نویسی»؟! مگر ملاک، حال فعلی افراد نیست؟! مردود وحدت
امروز شدن، بدتر است، یا مردود فتنه دیروز بودن؟! مردود
پیچ امروز شدن، خطرش بیشتر است، یا مردود پیچ و مهره و میخ و چکش ۸۸ بودن؟!
از تاریخ باید عبرت گرفت، یا آن را نبش قبر کرد؟! به راستی اگر همه گروه های عزیز
و محترم اصول گرا در نفی دیگری با چماق مردود و ساکت و کاسب، دارند راست می گویند،
و اگر فرض کنیم که اصول گرا دروغ نمی گوید؛ می دانید بدیهی ترین نتیجه این مسئله،
منجر به بروز چه فاجعه ای خواهد شد؟! من می گویم: مردود بودن کلیت جریان اصول
گرایی به عنوان بخش مهمی از بدنه اجرایی نظام، نه بنا بر اراجیف دشمنان، که به
اعتراف خودشان!! این فاجعه، برای هر گروه اصول گرا بد است، اما برای کلیت جریان
اصول گرایی، بدتر، و به همین سیاق، برای خود نظام، بسی بدتر!! و عجبا! که به
اعتبار آمار، نه اعتراف خود اصول گرایان(!) حتما قابل دفاع است کارنامه خدماتی
جریان اصول گرا!! نه ایران امروز با ایران اعصار سازندگی و اصلاحات قابل مقایسه
است، نه تهران بزرگ. جریان اصول گرایی، از دل تحریم، یارانه ها را هدفمند کرد و سفره
مردم را بیش از گذشته، وارد چرخه سود حاصل از فروش نفت کرد و اصول گرا از این حرف
نمی زند!
جریان اصول گرایی، به صندلی قدرت، اعم از مجلس و دولت، رنگ و بوی خدمت
داد و اصول گرا از این حرف نمی زند! جریان اصول گرایی، میز کار قوه مجریه را تا
دوردست ترین روستای مرزی کشور توسعه داد و اصول گرا از این حرف نمی زند! جریان
اصول گرایی، انرژی هسته ای را بدل به انرژی مثبت و ملی همه ایرانیان کرد و اصول
گرا از این حرف نمی زند! جریان اصول گرایی، در اوج تحریم هوشمند، کشتی غول پیکر
متقاضی نفت را دست از پا درازتر، راهی «قاره سرد» کرد و اصول گرا از این حرف نمی
زند! جریان اصول گرایی، در عرصه های مختلف تولید علم بومی، تا مرز اعجاز رفت و
اصول گرا از این حرف نمی زند! جریان اصول گرایی، در شرایط بدخیم اقتصاد ریاضتی
دنیا، موجبات رضایت مردم از شرایط اقتصادی جامعه، لااقل به نسبت ادوار سازندگی و اصلاحات
را فراهم کرد و اصول گرا از این حرف نمی زند! چرا که اصول گرا مشغول دعوا با اصول
گراست و یادش رفته که «گوشت قربانی»، خود اصول گرایی است! یادش رفته که محصول گفت
و گوی تمدن ها، غصه «محور شرارت» شد، اما محصول مقاومت، قصه محشر «بیداری اسلامی».
یادش رفته که خاورمیانه در عصر حاکمیت کدام جریان سیاسی بر کشور، دارد روی انگشت
سپاه قدس می درخشد! یادش رفته که محبوب ترین فرد جهان عرب و سمبل ایستادگی در
برابر غاصبین قدس، ملل مظلوم بیداری اسلامی از شیعه گرفته تا سنی، و از حزب الله
تا اخوان المسلمین، کودکان آواره قبه الصخره، مردم معترض افغانستان، ملت همسایه غربی،
جوانان دیوار به دیوار خلیج فارس، آیات القرمزی، حاملین تصویر «مصطفای شهید» در قلب آمریکا، اهالی شرق
عربستان، جبهه دوست، جبهه دشمن، خانواده شهدای هسته ای، مادر شهید دهه ۶۰ و جانباز ویلچری، حتی فرزند
شریف شهید قشقایی، همه و همه دارند ما را نگاه می کنند!! قرار نیست بس کنیم؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
«جمعه» روز «انتخابات» است، اما «شنبه» روز «امتحانات» است.
خیالم از حماسه سازی مکرر ملت، راحت است. ندید می گویم و به فضل خدای بزرگ اعتقاد
راسخ دارم که جمعه را این ملت، بدل به «یوم الله» می کند، اما به شکرانه حضور باشکوه
ملت، «شنبه» باید فقط و فقط روز کار باشد. شنبه باید آشتی کند گفتمان خدمت با
جریان اصول گرایی، هر چند که قهر هم نبوده! شنبه باید بهترین شنبه سال مظلوم و
مهجور «جهاد اقتصادی» باشد. راستی! گفتم سال «جهاد اقتصادی»… کم کم داشت یادمان می
رفت نام امسال چه بود!! گفت: «ای که پنجاه رفت و در خوابی، مگر این پنج روزه
دریابی؛ تا کی این باد کبر و آتش خشم، شرم بادت که قطره آبی؛ کهل گشتی و همچنان
طفلی، شیخ بودی و همچنان شابی؛ تو به بازی نشسته و چپ و راست، میرود تیر چرخ
پرتابی؛ تا درین گله گوسفندی هست، ننشیند فلک ز قصابی؛ تو چراغی نهاده بر ره باد،
خانهای در ممر سیلابی؛ گر به رفعت سپهر و کیوانی، ور به حسن آفتاب و مهتابی؛ ور
به مشرق روی به سیاحی، ور به مغرب رسی به جلابی؛ ور به مردی ز باد درگذری، ور به
شوخی چو برف بشتابی؛ ور به نعمت شریک قارونی، ور به قوت عدیل سهرابی؛ ور میسر شود
که سنگ سیاه، زر صامت کنی به قلابی؛ ملک الموت را به حیله و زور، نتوانی که دست
برتابی؛ منتهای کمال، نقصان است، گل بریزد به وقت سیرابی؛ تو که مبدا و مرجعت این
است، نه سزاوار کبر و اعجابی؛ خشت بالین گور یاد آور، ای که سر بر کنار احبابی؛
خفتنت زیر خاک خواهد بود، ای که در خوابگاه سنجابی؛ بانگ طبلت نمیکند بیدار، تو
مگر مردهای نه در خوابی؛ بس خلایق فریفت است این سیم، که تو لرزان برو چو سیمایی؛
بس جهان دیده این درخت قدیم، که تو پیچان برو چو لبلابی؛ بس بگردید و بس بخواهد
گشت، بر سر ما سپهر دولابی؛ تو ممیز به عقل و ادراکی، نه مکرم به جاه و انسابی؛ تو
به دین ارجمند و نیکونام، نه به دنیا و ملک و اسبابی؛ ابلهی صد عتابی خارا، گر بپوشد
خری است عتابی؛ نقش دیوار خانه تو هنوز، گر همین صورتی و القابی؛ ای مرید هوای
نفس حریص، تشنه بر زهر همچو جلابی؛ قیمت خویشتن خسیس مکن، که تو در اصل جوهری
نابی؛ دست و پایی بزن به چاره و جهد، که عجب در میان غرقابی؛ عهدهای شکسته را چه
طریق، چاره هم توبه است و شعابی؛ به در بینیاز نتوان رفت، جز به مستغفری و اوابی؛
تو در خلق میزنی شب و روز، لاجرم بینصیب ازین بابی؛ کی دعای تو مستجاب کند، که
به یک روح در دو محرابی؛ یارب از جنس ما چه خیر آید، تو کرم کن که رب اربابی؛ غیب
دان و لطیف و بیچونی، سترپوش و کریم و توابی؛ سعدیا راستی ز خلق مجوی، چون تو در
نفس خود نمییابی؛ جای گریه است بر مصیبت پیر، تو چو کودک هنوز لعابی؛ با همه عیب
خویشتن شب و روز، در تکاپوی عیب اصحابی؛ گر همه علم عالمت باشد، بیعمل مدعی و
کذابی؛ پیش مردان آفتاب صفت، به اضافت چو کرم شب تابی؛ پیر بودی و ره ندانستی، تو
نه پیری که طفل کتابی».
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com