گروه بین الملل _ گروه دفاعی: صدای گریه کودک که در خانه طنین انداخت شور و نشاط را برای اهل خانه به ارمغان آورد، سیدمنصور بیاتیان در سال 1327 در روستای دارغیاث خسروآباد شهرستان بیجار دیده به جهان گشود در میان یک جمع صمیمی پرورش یافت و در سال 1334 به شوق آموختن به مدرسه رفت، اما به علت فقر مالی خانواده در کلاس چهارم ابتدایی درس را رها کرد و مشغول به کار شد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از فارس، نوجوانی بیش نبود که از وجود پدر محروم شد و به علت فوت پدرش نانآور خانواده شد و سرپرستی خانواده را بر عهده گرفت و چند سال بعد ازدواج کرد که ثمره آن دو فرزند پسر و یک فرزند دختر است.
سال 1347 به خدمت سربازی رفت، وقتی که نهضت اسلامی حضرت امام(ره) اوج گرفت، منصور بیاتیان نیز به جرگه حامیان این نهضت پیوست و ضمن شرکت در فعالیتهای سیاسی، علیه رژیم منفور پهلوی به آگاهسازی مردم میپرداخت.
پس از آنکه این نهضت بزرگ به پیروزی رسید به عضویت کمیته انقلاب اسلامی شهرستان بیجار درآمد و در سال 1358 با همکاری چند نفر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در بیجار بنیان نهاد و خود نیز به جمع نیروهای آن پیوست.
بعد از مدتی فرمانده عملیات سپاه بیجار شد و در سال 1361 به سپاه سردشت رفت و چند ماه در آنجا منشأ خدمات ارزشمندی شد، بعد از آن فرماندهی اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان سقز را پذیرفت و نزدیک به سه سال در آن سمت به فعالیت پرداخت.
بیاتیان سرانجام در چهارم شهریورماه سال 63 در درگیری با نیروهای ضد انقلاب در روستای «آیچی» سقز از ناحیه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید و در گلزار شهدای شهرستان بیجار به خاک سپرده شد.
حضور رهبر معظم انقلاب بر سر مزار شهید
رهبر معظم انقلاب در سفر سال 88 به استان کردستان و با حضور در گلزار شهدای شهرستان بیجار بر سر مزار شهید بیاتیان حضور یافت و با قرائت فاتحه یاد آن شهید را گرامی داشت.
آیتالله خامنهای در این سفر و در جمع مردم عنوان کردند: کردستان در تاریخ انقلاب اسلامی، نشان افتخاری را با خود حمل میکند که در کمتر استانی نظیر آن را میشود دید، البته آوازهی مقاومت مردم استان شما - در دورانهای مختلف، چه در آغاز انقلاب، چه در دوران جنگ تحمیلی - به گوش همهی ملت ایران رسیده است.
ایشان همچنین کردستان را سرزمین مجاهدتهای خاموش و فداکاریهای بزرگ خواندند و با اشاره به مظلومیت شهدای این خطه، عنوان کردند: شهدای کردستان در حالی که مظلومانه به شهادت رسیدند، مظلوم هم ماندهاند.
پاسخ جالب شهید به یک سوال
همزمانش چنین روایت میکنند که، متانت در وجودش موج میزد بیش از اندازه خوشصورت و نورانی بود و در خوشزبانی مشهور بود. سخنان شیرین و سرشار از مهربانی او تلخی غربت را بر همرزمانش میزدود، سادگی و متانت در وجودش موج میزد.
هنگامی که در جمع مردم یا نیروهای تحت امرش حاضر میشد در پایینترین جای مجلس مینشست، تواضع عجیبی داشت، هیچگاه سمت فرماندهی خود را وسیلهای برای ترقی مادی و غرور دنیایی قرار نمیداد، قلبی رئوف داشت و به محرومان و تهیدستان عشق میورزید و در کمال مهربانی و عطوفت به درد دل آنان گوش میداد.
در برابر دشمنان اسلام و قرآن قاطعانه و با صلابت به پا میخواست، نیروها و همرزمانش به وجود او افتخار میکردند، انس و عاطفه عمیقی با مردم داشت. وقتی مردم روستا در مورد ظلم و شکنجههایی که گروهکهای ضد انقلاب بر آنها اعمال کرده بودند، سخن میگفتند؛ او با عنایت به دلسوزی و مهربانی سرشاری که داشت به گریه میافتاد و اشک میریخت.
توان کاری و رزمی فراوانی داشت و با کمترین نیرو بیشترین فعالیت را انجام میداد و به بزرگترین پیروزیها نایل میشد، علاقه و ارادت بسیاری به سالار شهیدان، حضرت امام حسین(ع) داشت.
وقتی از او سوال میکردند، چرا تا این اندازه به امام حسین(ع) علاقه نشان میدهد؛ در جواب میگفت: برای اینکه امام حسین (ع) در صحرای کربلا یاوری نداشت.
احتیاجی به هلیکوپتر نیست ما میرویم
محمدرضا قاسمی درباره شهید بیاتیان میگوید: قبل از انقلاب من با سید آشنایی کامل داشتم وقتی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرمان امام خمینی(ره) تشکیل شد، سعادت بزرگی نصیب بنده شد که در کنار این شهید خدمت کنم.
شهامت و شجاعت ایشان را آنطور که شایسته این شهید گرانقدر است نمیتوانم بازگو کنم. این سردار رشید اسلام زمانیکه به عملیات میرفتیم قبل از عملیات سخنرانی میکرد.
همیشه میگفت: برادران عزیز تا زمانی که ضدانقلاب داخل روستاهاست، حق هیچگونه تیراندازی ندارید چراکه خدایی ناکرده زن و بچه بیگناه کشته میشوند و ما در قیامت نمیتوانیم جواب آنها را بدهیم
زمانی که ضدانقلاب از روستا بیرون آمدند، آنها را به درک واصل کنید«أَشَداء عَلیَ آلکُفار»، زمانی که از سپاه بیجار به بوکان اعزام شدیم شهید در آن بحبوحه هیچگونه ترس و رعب و وحشتی در وجودش نبود.
مأموریت ما که به پایان رسید، فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به بوکان آمد و سیدمنصور را خواست و گفت: سید تا زمانی که نیرو از تهران نرسیده است، خواهش میکنم بوکان را ترک نکنید، چراکه به محض رفتن شماها مجدداً بوکان به دست ضدانقلاب میافتد و این ضربهای سخت برای پاسداران خواهد شد.
بعد از بازگشت ما به بیجار ضدانقلاب مجددا بوکان را گرفت و تعدادی از پاسداران تهرانی به شهادت رسیدند.
در یک عملیات دیگر در منطقه تکاب در خدمت این سردار رشید اسلام بودم چند نفر از برادران بسیجی و پاسدار که شهید شده بودند در منطقه مانده بودند و مجدداً ابوشریف به منطقه تکاب آمد و گفت: سید بزرگوار تا زمانی که چند تا هلیکوپتر به منطقه نیاید، شما حرکت نکنید اما گفت، احتیاجی به هلیکوپتر نیست ما میرویم اینها را میآوریم.
هر چه از شهامت و شجاعت شهید بیاتیان بگویم کم گفتهام. این خاطراتی بود که از آن شهید عزیز به یاد داشتم و آن را بیان کردم.
خاطره رهایی از کمین کومله
علیاحمد شریفیان دیگر همرزم شهید نیز درباره شهید بیاتیان میگوید: آشنایی من و سید به سالهای پیش از انقلاب برمیگردد، روحیّه کفرستیزی با وجودش عجین شده بود.
روحی پاک و لطیف داشت در هر شرایطی صبور، شجاع، مهربان و جذاب بود و به خاطر همین ویژگیها و جذابیت ویژهای که داشت مردم به راحتی جذبش میشدند و او را دوست داشتند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و هجوم عوامل ضد انقلاب به منظور براندازی این نظام مقدس به زعم خودشان به امر رهبر کبیر و فرزانه انقلاب لبیک گفتند و وارد خدمت در سپاه بیجار شدند در طول عمر با برکتش حماسهها آفرید به طوری که بردن نام او لرزه بر اندام ضد انقلاب میانداخت.
یک روز در روستای تپه محمدی در 30 کیلومتری بیجار به همراه احمدزاده راننده آمبولانس حامل شهیدانی که دو روز قبل در گروگان دمکرات در روستای حصار سفید به شهادت رسیده بودند عازم بیجار بودیم در بین راه در روستای تپه محمدی به کمین گروهک منحط کومله مواجه شدیم.
محل کمین حدوداً 5 تا 6 کیلومتر با روستای نجفآباد که مرکز عملیات پاکسازی در آنجا واقع بود فاصله داشت، فرماندهی این عملیات سیدمنصور برعهده داشت و ما در کمین نیروهای کومله وضعیت بحرانی داشتیم.
آمبولانس زیر رگبار گلوله از کار افتاد و گروهک منافق کومله ما را به صورت نعل اسبی به محاصره خود در آورده بودند، یک لحظه حسی درونی به من دست داد با خود آرزو کردم و زیر لب زمزمه کردم ای کاش سیّد به کمکمان میآمد.
لحظاتی طول نکشید که شهید بیاتیان به همراه چند نفر همانند معجزهای الهی و امدادی غیبی به کمک ما آمد، چهره شهید بیاتیان نورانی بود باور کنید آنچه که میگویم اغراق نیست، چهره سید به طور عجیبی میدرخشید، قبل از سایر همراهانش در حالی که نوای اللهاکبر را پشت سر هم سرمیداد به صحنه درگیری وارد شد.
به صورت ایستاده حرکت میکرد و به طرف آنها آتش میگشود، دیگر برادران وی را همراهی می کردند و پشت سر وی در حرکت بودند در حالی که به ما نزدیک میشد با صدای رسا فریاد میزد، روحیّه داشته باشید، خدا با ماست.
همین که نیروهای دشمن متوجه روحیه بالا، رشادت، شهامت، شجاعت سیّد شدند با تحمّل تلفات زخمی ناگزیر به فرار شدند.
مرا غسل ندهید
اگر کشته شدم مرا غسل ندهید. چون ننگ است کسی که معلمش حسین(ع) را غسل ندادهاند خودش را غسل دهند. آمدم در کربلای ایران کاروانی از خون بسازم.
مادر به تو گفته بودم که عاشق خدا هستم و اینک آمدهام تا در صحرای کربلای ایران در کنار کاروان حسین زمان، خمینی بتشکن کاروانی از خون بسازم، آمدهام تا کالای ناقابل خود را تقدیم به مولایم کنم. به مردم بگویید ای یاران شما را به خدا سوگند، امام خمینی(ره) را تنها نگذارید.
قلب خود را پاک کنید و همچنان محکم و استوار بر عقیده و ایمان خود باشید و زمان را برای ظهور حضرتش آماده و مهیا سازید و دست از یاری امام امت برندارید که زمان، زمان امتحان و آزمایش است.
خداوند بزرگ را شکر میکنم که چنین سعادتی را نصیبم کرد و چنین رهبری را جلوی راهم قرار داد.
انتهای پیام
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
با بچهها دعوا میکردیم که نقش شهید بیاتیان من باشم
روحش شاد ویادش گرامی باد