گروه دین و اندیشه - حجه الاسلام والمسلمين عليرضا توحيدلو در یادداشتی نوشت:جابر بن عبدالله انصارى از صحابه رسول خدا(ص)و یاران با وفاى اهل بیت(علیهم السلام) است. پدرش عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى از پیشگامان دعوت پیامبر براى هجرت به مدینه است. عبدالله بن عمرو در بیعت عقبه (در مکه) حضور داشت. در جنگ بدر و احد نیز در رکاب رسول خدا(ص) شرکت جست و در جنگ احد به شهادت رسید.(۱)
به گزارش بولتن نیوز، جابر خود نیز در بیعت عقبه ثانیه ـ در حالى که کودک بود ـ در کنار پدرش شرکت داشت. وى از یاران برجسته رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود. و در هیجده غزوه همراه پیامبر حضور داشت و در جنگ صفین نیز در رکاب على(علیه السلام) بود. او در اواخر عمر نابینا گردید و در سال ۷۴ یا ۷۷ هجرى در سنّ ۹۴ سالگى وفات یافت(۲)
عطیّه عوفى (۳) مى گوید: همراه با جابربن عبدالله انصارى براى زیارت قبر امام حسین(ع) حرکت کردیم؛ وقتى به کربلا رسیدیم، جابر وارد رودخانه فرات شد و غسل (زیارت) کرد؛ آنگاه لنگى بر کمر بست و حوله اى بر دوش انداخت (همانند لباس مُحْرِم) و سپس خود را خوشبو نمود و به سمت قبر امام حسین(ع) حرکت کرد. به هنگام حرکت همواره ذکر مى گفت، تا آنکه به قبر نزدیک شدیم.
در آن هنگام به من گفت: دستم را روى قبر بگذار. هنگامى که دستش را روى قبر گذاشتم، جابر بیهوش بر روى قبر افتاد.
من آب به صورت جابر پاشیدم تا به هوش آمد. آنگاه سه بار صدا زد «یا حسین» (۴)
و ادامه داد: «حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ»؛ (آیا دوست، پاسخ دوستش را نمى دهد؟!
سپس با خودش گفت: «چگونه (حسین) پاسخت را بدهد، در حالى که میان خون آغشته شده و بین بدن و سرش جدایى افتاده است؟»
سپس افزود: «فَاَشْهَدُ اَنَّکَ ابْنُ خَیْرِ النَّبِیِّینَ، وَابْنُ سَیِّدِ الْمُوْمِنینَ، وَ ابْنُ حَلیفِ التَّقْوى، وَ سَلیلُ الْهُدى، وَ خامِسُ اصْحابِ الْکِساءِ، وَ ابْنُ سَیِّدِ النُّقَباءِ، وَ ابْنُ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ النِّساءِ، وَ ما لَکَ لاتَکُونُ هکَذا وَ قَدْ غَذَّتْکَ کَفُّ سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ، وَ رُبِّیتَ فِی حِجْرِ الْمُتَّقینَ، وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْىِ الاِْیمانِ، وَ فُطِمْتَ بِالاِْسْلامِ، فَطِبْتَ حَیّاً، وَ طِبْتَ مَیِّتاً، غَیْرَ اَنَّ قُلُوبَ الْمُوْمِنینَ غَیْرُ طَیِّبَه لِفِراقِکَ، وَ لا شاکَّه فِی الْخِیَرَهِ لَکَ، فَعَلَیْکَ سَلامُ اللهِ وَ رِضْوانُهُ، وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مَضَیْتَ عَلى ما مَضى عَلَیْهِ اَخُوکَ یَحْیَى بْنُ زَکَرِیّا»؛ (گواهى مى دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند سرور مومنان و فرزند هم پیمان تقوا و از سلاله هدایتى.تو پنجمین فرد از اصحاب کسایى، و فرزند بزرگ نقیبان و فرزند فاطمه اى که بانوى همه زنان است. چرا چنین نباشد! (و این همه شرافت و بزرگى نداشته باشى) در حالى که بزرگ پیامبران با دست خویش به تو غذا داد و در دامن پرهیزکاران پرورش یافتى و از پستان ایمان شیر نوشیدى و با اعتقاد به اسلام از شیر باز گرفته شدى؛ تو پاک زیستى و پاک از دنیا رفتى، جز آنکه دل هاى مومنان از فراقت آسوده نیست در حالى که شک ندارند جایگاه بلندى براى توست؛ پس سلام و رضوان الهى بر تو باد. و (من) گواهى مى دهم که تو بر همان طریقى رفتى که برادرت یحیى بن زکریا رفت و در دفاع از حقّ به شهادت رسید).
آنگاه چشمش را (مانند یک انسان بینا) به اطراف قبر گردانید و (و خطاب به سایر شهیدان) گفت:
«اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیُّهَا الاَْرْواحُ الَّتی حَلَّتْ بِفِناءِ الْحُسَیْنِ، وَ اَناخَتْ بِرَحْلِهِ، اَشْهَدُ اَنَّکُمْ اَقَمْتُمُ الصَّلاهَ، وَ آتَیْتُمُ الزَّکاهَ، وَ اَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ جاهَدْتُمُ الْمُلْحِدینَ، وَ عَبَدْتُمُ اللهَ حَتّى اَتاکُمُ الْیَقینُ»؛ (درود بر شما اى ارواحى که بر آستان حسین فرود آمده، و در کنارش آرام گرفتید؛ گواهى مى دهم که شما نماز را بر پا داشتید و زکات را ادا کردید، امر به معروف و نهى از منکر نمودید و با ملحدان و بى دینان پیکار کردید و تا هنگام مرگ خدا را عبادت نمودید).
آنگاه افزود: «وَ الَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شارَکْناکُمْ فیما دَخَلْتُمْ فیهِ»؛ (سوگند به خدایى که محمد را به حق براى پیامبرى برانگیخت، ما با شما شهیدان در راهى که وارد شده اید، شریکیم!).
«عطیّه» که این سخن را شنید، با شگفتى پرسید: «چگونه ما شریک (رزم و شهادت) آنها هستیم، با آن که (براى یارى حسین(ع) نه فراز و نشیبى را پیمودیم و نه شمشیرى زدیم، درحالى که اینان، میان سرها و بدن هایشان جدایى افتاد (و به شهادت رسیدند) و فرزندانشان یتیم شدند و زنانشان بى شوهر؟»
جابر پاسخ داد: «یا عَطیَّهُ! سَمِعْتُ حَبیبی رَسُولَ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یَقُولُ: «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ، وَ مَنْ اَحَبَّ عَمَلَ قَوْم اُشْرِکَ فی عَمَلِهِمْ»، وَ الَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبیّاً انَّ نِیَّتی وَ نِیَّهَ اَصْحابی عَلى ما مَضَى عَلَیْهِ الْحُسَیْنُ وَ اَصْحابُهُ»؛ (اى عطیّه! از حبیبم رسول خداشنیدم که مى فرمود: «هرکس گروهى را دوست داشته باشد در قیامت با آنان محشور خواهد شد و هر کس عمل گروهى را دوست داشته باشد، در عمل آنها شریک است». سوگند به خدایى که محمّد را به حق براى رسالت برانگیخت، [اگر من بر اثر ناتوانى نتوانستم همراه امام حسین(علیه السلام) باشم]، ولى نیّت و خواسته من و یارانم، بر همان مسیرى است که حسین(علیه السلام) و یارانش پیموده اند). (۵)
ورود جابر صحابى بزرگ پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به کربلا در اربعین حسینى براى زیارت قبر پاک حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و سایر شهداى راه خدا، در واقع این هدف را دنبال مى کرد که سدّ خفقان را بشکند و راه را براى زائران حسینى بگشاید تا با زیارت پرشورشان پرچم عاشورا را در کربلا برافرازند و خاطره شهیدان را همواره زنده نگه دارند و مبارزه دامنه دارى را از این طریق بر ضدّ دشمن آغاز کنند.
اضافه بر این، زیارت این صحابى بزرگ، درسى است براى نابخردانى که از زیارت قبور اولیاءالله به خاطر کج فهمى و عدم درک حقیقت تعلیمات اسلام، ممانعت به عمل مى آورند.
مطابق نقل سید بن طاووس کاروان اهل بیت(علیهم السلام) در کربلا با جابر و یارانش ملاقات کردند و با گریه و ناله و زارى به استقبال یکدیگر شتافتند و چند روزى را در کربلا به اقامه عزا پرداختند.
مقرّم در مقتل خود این واقعه را چنین بیان می کند که: پس از سه روز عزادارى، امام سجّاد(علیه السلام) چاره اى جز این ندید که دستور حرکت از کربلا را به سوى مدینه صادر نماید، چرا که مى دید عمه هایش و زنان و کودکان، شب و روز آرام و قرار ندارند و به نوحه و گریه مى پردازند. از کنار قبرى برمى خیزند و در جوار قبرى دیگر مى نشینند (خوف آن بود که آنجا جان خود را از دست دهند). (۶)
کاروان به سوى مدینه روانه شد در آن حال
امّ کلثوم(علیها السلام) اشعار جانسوزى را خطاب به مدینه خواند (که چند بیت از آن چنین است):
«مَدینَهَ جَدِّنا لاتَقْبَلینا * فَبِالْحَسَراتِ وَالاَْحْزانِ جِیْنا
خَرَجْنا مِنْکِ بِالاَْهْلینَ جَمْعا * رَجَعْنا لارِجـالَ وَلا بَنینا
وَرَهْطُکَ یا رَسُولَ اللهِ اُضْحُوا * عَرایـا بِالطُّفُوفِ مُسَلَّبینا
اَفاطِمُ لَوْ نَظَرْتِ اِلَى السَّبایا * بَناتُکِ فِى الْبِلادِ مُشَتَّتینا
فَلَوْ دامَتْ حَیاتُکِ لَمْ تَزالی * اِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ تَنْدُبینا
اَلا یـا جَدَّنا قَتَلوُا حُسَیْنا * وَلَمْ یَرْعَوْا جِنابَ اللهِ فینا
لَقَدْ هَتَکُوا النِّساءَ وَحَمَّلُوها * عَلَى الاَْقْتابِ قَهْراً اَجْمَعینا»
(اى مدینه جدّ ما، مپذیر ما را، چرا که با حسرت و حزن به سویت آمده ایم!
از نزد تو با همه خویشاوندان بیرون رفتیم، ولى اکنون بدون مردان و فرزندان بازگشتیم!
اى رسول خدا! خاندانت قربانى شدند و بدنهایشان در صحراى گرم کربلا عریان گردید و [اموالشان] غارت شد.
اى فاطمه! اگر به دختران اسیرت که در شهرها پراکنده [و گردانده] شدند نگاه مى کردى؛ و زندگى ات در دنیا جاویدان بود، پیوسته تا قیامت ناله مى کردى!
اى جدّ ما! حسین را کشتند و حرمت الهى را درباره ما رعایت نکردند.
به زنان بى احترامى نمودند و به زور آنها را بر شتران تندخو سوار کردند). (۷)
عنایت امام حسین(ع) به زوار قبرش
بعض از موثقین اهل علم در نجف اشرف نقل کردند از مرحوم عالم زاهد شیخ حسین بن شیخ مشکور که فرمود در عالم رؤیا دیدم در حرم مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السّلام مشرف هستم و یک نفر جوان عرب وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت هم با لبخند جوابش دادند.
فردا شب که شب جمعه بود، به حرم مطهر مشرف شدم و در گوشهاى از حرم توقف کردم ناگاه همان جوان عرب را که در خواب دیده بودم وارد حرم شد و چون مقابل ضریح مقدس رسید با لبخند به آن حضرت سلام کرد ولى حضرت سیدالشهداء علیه السّلام را ندیدم و مراقب آن عرب بودم تا از حرم خارج شد، عقبش رفتم و سبب لبخندش را با امام علیه السّلام پرسیدم وتفصیل خواب خود را برایش نقل کردم و گفتم چه کردهاى که امام علیه السّلام با لبخند به تو جواب مىدهد؟
گفت مرا پدر و مادر پیرى است و در چند فرسخى کربلا ساکنیم و شبهاى جمعه که براى زیارت مىآیم یک هفته پدرم را سوار بر الاغ کرده مىآوردم و هفته دیگر مادرم را مىآوردم تا اینکه شب جمعهاى که نوبت پدرم بود چون او را سوار کردم، مادرم گریه کرد و گفت مرا هم باید ببرى شاید هفته دیگر زنده نباشم.
گفتم باران مىبارد هوا سرد است مشکل است، نپذیرفت ناچار پدر را سوار کردم و مادرم را به دوش کشیدم و با زحمت بسیار آنها را به حرم رسانیدم و چون در آن حالت با پدر و مادر وارد حرم شدم حضرت سیدالشهداء را دیدم و سلام کردم آن بزرگوار به رویم لبخند زد و جوابم را داد و از آن وقت تا به حال هر شب جمعه که مشرف مى شوم حضرت را مى بینم و با تبسم جوابم مىدهد.
از این داستان دانسته مىشود چیزى که شخص را مورد عنایت بزرگان دین قرار مىدهد و رضایت آنها را جلب مىکند صدق و اخلاص و محبت ورزى و خدمتگزارى به اهل ایمان خصوصا والدین و بالاخص زوار قبر حضرت ابى عبداللّه صلوات اللّه علیه است.(٨)
توجه سیدالشهداء به پخت طعام
مرحوم حاج محمد رضا بقال ساكن كوى آستانه هرساله روز اربعین چهل من برنج طبخ كرده و به مردم مى داد، سالى كه كربلا مشرف مى شود همان مقدار چهل من را معین كرده و به فرزندش سفارش مى كند كه روز اربعین طبخ كند و به مردم بدهد، شب بعد از اربعین در كربلا در خواب حضرت سیدالشهداء علیه السّلام را مى بیند مى فرماید محمد رضا امسال كه كربلاآمدى اطعام را نصف كردى چون بیدار مى شود نمى فهمد تا پس از مراجعت به شیراز و گذشتن سه روز از ورودش و اطعام در آن سه روز از فرزندش پرسش مى نماید كه امسال چه كردى ؟ گفت به سفارش روز اربعین شما عمل كردم . بالا خره پس از اصرار اقرار كرد كه بیست من بیشتر طبخ نشده و بیست من را گذاردم براى هنگام مراجعت شما كه این سه روز طبخ شد.(٩)
منابع:
۱- رجوع به: الاصابة فی معرفة الصحابة، ج ۴، ص ۱۶۲ (شرح حال عبدالله بن عمرو بن حرام)
۲- رجوع کنید به: الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۱۹؛ دائرة المعارف الشیعیّة العامة، ج ۷، ص ۷۰؛ معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۱ و اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۴۷
۳- شیخ طوسى در رجال خود عطیه عوفى را از اصحاب امیرمؤمنان على(علیه السلام) شمرده است؛ وى از قبیله هَمْدان و داراى کتابى در تفسیر بوده است. خود او مى گوید: من قرآن را با تفسیرش سه بار بر ابن عباس عرضه کردم، ولى قرائت قرآن را هفتاد بار نزد او خواندم (رجوع کنید به: سفینة البحار، شرح حال عطیه).
۴- در نقلى دیگر آمده که جابر نخست سه بار تکبیر گفت و آنگاه زیارت نامه اى خواند (بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۳۲۹)
۵- بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۱۳۰، ح ۶۲
۶- مقتل الحسین مقرّم، ص ۳۷۳
۷- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۷
٨- داستان های شگفت ص ١٣٧ و ١٣٨
٩- داستان های شگفت ص ٢٠۶ و ٢٠٧
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
اربعین به یاد سیدالشهدا
چه شور و شوقی به پا بود
خونه مادربزرگ
افسوس
چه باید کرد با دوری؟
به جز آهسته باریدن!
نمیفهمد کسـی در دل
چـه غوغایی بپا داری!
.
نگاهَت حرفِ دلتنگیست
جز دیدار راهی نیست!
طبیبی هست تجویزش کند داروی دیداری؟
.
تسلّی میدهی خود را
که شاید قسمَتت دوریست...
ولی گرمـای دلتنگـی
تَبش هرگز نمیمیرد!
.
سلامی تا اَبد حسرت
من العاشق الی المعشوق...!
که در دل سروری شاید
سراغ از بنده میگیرد..
.
اربعین دلتنگی یا_حسین_علیه_السلام
از غيبت بپرهيز، كه آن تو را با خدا و مردم دشمن مى كند و اجر و پاداش كارهاى تو را از بين مى برد.
غررالحكم2: 287،ح 2632
مواظب زبانمان باشيم، اين زبان خيلى خطرناك است.
خطرى كه زبان دارد، هيچ يك از اعضاء و جوارح انسان ندارد
یادی کنیم از آقا صاحب الزمان
تقصیر دلم
چیسٺ اگر روے تو زیباسٺ
حاجٺ بہ بیان
نیسٺ ڪه از روے تو پیداسٺ
من ٺشنه ے یڪ
لحظہ تماشاے تو هسٺم
افسوس ڪه یڪ
لحظہ تماشاے تو رویاسٺ
اللهم عجل لولیک الفرج
11. امام صادق عليه السلام فرمود:
اِنَّ اللّه َ اتَّخَذَ كَرْبَلا حَرَما آمِنا مُبارَكا قَبْـلَ أَنْ يَتـَّخِذَ مَكَّـةَ حَـرَما.
به راستى كه خدا كربلا را حرم امن و با بركت قرار داد پيش از آنكه مكّه را حرم قرار دهـد.
كامل الزيارات، ص267 بحار، ج98، ص
ممنون که حال و هوای ما رو اربعینی و کربلا یی میکنید
ما که ماندیم ، مجنون نبودیم
تو مرکز مفقودین بین الحرمین گفته نمیشه
امسال ایرانی ها تو شهر خودشون گُم شدن..
دارم احرام حریم مظهرِ الله نور
«شنیدستم که مجنون با دل زار
چو شد از مُردن لیلی خبردار»
گریبان چاک زد از بهر دلبر
به قبرستان شدی با دیدۀ تر
به هرکس میرسیدی آن جگرریش
شدی جویای قبر دلبر خویش
یکی گفتا که ای بی صبر و طاقت!
تو را با تربت لیلی چه حاجت؟
بدو گفتا که من مجنون زارم
که عشق روی لیلی کرده خارم
جوابش داد آن دانای هشیار
اگر هستی تو مجنون دلافکار
برو زین خاکها بردار و بو کن
ز عطر و بویش، او را جستوجو کن
که عشق پاکدل، این است حالش
نگردد قطع، سیمِ اتّصالش
چو مجنون این کلام نغز بشْنید
ز خاک قبرها برداشت، بویید
به ناگه زد گریبان را به تن چاک
که بوی لیلیام آید از این خاک
مرا از این سخن آمد به خاطر
ز دشت کربلا و حال جابر
بگفتا با عطیّه با دل زار
ز هر قبری کف خاکی به من آر
چو گل بویید خاک کشتگان را
گلابی ریخت دشت و بوستان را
که ناگه گفت: ای باغ امیدم!
ز گِل بوی گُل رویت شنیدم
حسین! ای لالۀ خونین صحرا!
به آب دیده شویم قبرها را
بگفتا «کربلایی» عاشق این است
که سیم اتّصالش این چنین است
از همه عزیزان التماس دعا دارم
وی ادامه داد: به طور طبیعی بر اساس اعتبارى که این روز میان شیعیان داشته است، از همان آغاز که تاریخش معلوم نیست، شیعیان به حرمت آن، زیارت اربعین خوانده و اگر توانایی داشتند مانند جابر بر مزار امام حسین (ع) گرد آمده و آن امام را زیارت میکردند و این سنت تا به امروز در عراق با قوت برپاست.
هر دم پی حماسه و عزمی جدید باش
حتی اگر تمام جهان غرق تیرگیست
چون ماه در سراسر شب روسفید باش...
یک لحظه از امید دلت را تهی مکن
اما ز هرچه غیر خدا ناامید باش
چون سرو، سرفراز میان ستمگران
در خلوت و نماز ولی مثل بید باش...
بر دست اهل صدق بزن بوسه چون نسیم
بر قامت نفاق چو توفان، شدید باش...
در ماتم حسین علی گریه کن ولی
در فکر محو این همه شمر و یزید باش
التماس دعا
سپاسگزارم
كه كنار اربابمان هستن
مویهکناناند انبیا و ملائک
مهدی صاحبزمان! یگانۀ هستی!
آجَرَکَ الله فِی مُصیبةِ جَدّک
پرچم سرخی به یاد جد تو در باد:
زلف به خون آشنای حضرت یحیی
گریهکنان حسین بوده و هستند:
آدم و موسی و مصطفی و مسیحا
رنج تو دید و ز دست رفت شکیبش
صبر جمیلت کجا و طاقت ایوب؟
داغ تو دید و گذشت از غم یوسف
موج سرشکت کجا و دیدۀ یعقوب؟
دعاي امام حسين بدرقه راه زندگي شما و تمام اعضاي بولتن نيوز
لزوم تسلیت (دلداری)
امام صادق (ع) فرمود:
دلداري لازم، پس از خاکسپاری است.
آداب تسلیت
حضور
امام صادق (ع) فرمود:
برای تسلیت همین بس که مصیبت دیده تو را در مراسم ببیند.
دلداری زبانی
امام صادق (ع) نزد مصیبت دیدگان رفت و فرمود:
«خدا ضعف شما را جبران کند به شما دلداری نیکو دهد و در گذشته شما را رحمت کند» ؛ آنگاه برگشت.
مفاتیح الحیاه ص 378
نمی دونم چند نفر از شما دوستان تا حالا زیارت اربعین امام حسین علیه السلام رو خوندید. ما در این دعا، به امام حسین علیه السلام که در کربلا به شهادت رسید، سلام و درود می فرستیم و از خدا می خواهیم که دشمنان و کسانی که امام سوم ما شیعیان و یارانش رو به شهادت رسوندن، به سزای عملشون برسونه. امیدوارم که همتون بتونید این زیارت زیبا رو در روز اربعین بخونید.
عرب و عجم یادش بخیر
خیر دو دنیا نصیبتان
یا حسین
التماس دعا
پارسال چه غوغايي بود اين موقع
يه سري خودشان را آماده اربعين ميكردند
و يك سري خود را آماده ورود زائران حسيني ميكردند
یا حسین
التماس دعا
التماس دعا
آخر هاي ماه صفر خيلي سخته
الهي فداي اسيران دشت كربلا
منتظر بوده ام یک سال ولی جا ماندم
روزها فکر من این بود و همه شب سخنم
اربعین آید و مهمان شه بی کفنم
عهد کردم که به عشق تو شوم من حیران
و شود قلب من از جذبه ی تو سرگردان
آه وقت سفر عشق شد و جاماندم
اربعین آمد و از قافله من واماندم
این دل تنگم قصه ها دارد گویا میل کربلا دارد
خدا همه اموات رو بیامرزه
مخصوصا اینهایی که خیلی زود ما رو ترک کردن
و عشق امام حسین و کربلا داشتن
ان شاءالله روزی هم ارباب خوبی آقامون سیدالشهدا
جواب سلام ما را از راه دور بدهد
اجر شما با امام حسین
وای از بی کسی زینب
وای از اسیران دشت کربلا
وای از عمه زینب که بی برادر برمیگردد
وای از رباب بی علی اصغر
وای از ام لیلا بی علی اکبر
وای از رقیه سه ساله
جوانیم به فدای حسین
خیلی ها این روزها حال خوبی ندارن
و دلشان به سمت کربلاست
خدایا قسمت میدهم شما رو به خون سیدالشهدا
شر این ویروس از دنیا بره
و همه مریضا شفا پیدا کنن
خدایی این روزا دکترا و پرستارها خسته شدن
الهی به حق پرستار کربلا
خدا حافظ و نگهدار همه پزشکان و پرستارها باشد
و خدا روح شهدای سلامت را با انبیا محشور سازد
ان شاءالله
مُشاوَرَةُ العاقِلِ النّاصِحِ يُمنٌ وَ بَرَكَةٌ وَ رُشدٌ وَ تَوفيقٌ مِنَ اللّه؛
مشورت با عاقلِ خيرخواه ، خجستگى ، بركت ، رشد و توفيقى از سوى خداست.
تحف العقول ص 398
میگفتند :وقتی به خدا بگویی خدایا! من غیر از توکسی را ندارم؛ خدا غیور است وخواستهات را اجابت میکند
خدا
درکارهمه برکت،
درخانه شان آرامش،
دروجودشان نورخودت را قرار بده
بُخل و حسادت تنگ نظری را از همه دور کن. چشم دیدن شادی و موفقیت دیگران را به همه ی ما عطا کن
@bahjatee
ممنون از زحمات بولتن و گروه اندیشه
من یک داستان عرفانی خواندم اگر صلاح دید در نظرات بگذارید
زمانی که فیض کاشانی در قمصر کاشان زندگی می کرد ، پدر خانمش ، ملاصدرا ، چند روزی را به عنوان میهمان نزد او در قمصر به سر می برد .
در همان ایام در قمصر ، جوانی به خواستگاری دختری رفت . والدین دختر پس از قبول خواستگار ، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد برای دیدن عروس به خانه عروس بیاید و نه عروس حق دارد به بیرون خانه برود .
از این رو ، عروس و داماد که عاشق و شیدای همدیگر بودند و می خواستند همدیگر را ببینند ، به فکر چاره ای افتادند که نه با شرط مخالفت بشود و نه والدین عروس متوجه بشوند . لذا عروس حیله ای زد و گفت : من فلان موقع به قصد تکاندن فرش به پشت بام می آیم و تو هم داخل کوچه بیا ، همدیگر را ببینیم .
در آن وقت مقرر ، دختر فرش خانه را به قصد تکاندن به پشت بام برد و فرش را تکان می داد و داماد هم از داخل کوچه نظاره گر جمال دلنشین عروس خانم بود و مدام این جملات را می خواند :
اومدی به پشت بوندی اومدی فرش و تکوندی
اومدی گردی نبوندی اومدی خودت و نشوندی
در این حال ، عارف بزرگوار ، ملاصدرا از کوچه عبور می کرد و این ماجرا را دید و شروع به گریه کردن کرد . او یک شبانه روز بلند گریه می کرد تا این که فیض کاشانی از او پرسید :
چرا این گونه گریه می کنی ؟
ملاصدرا گفت : من امروز پسری را دیدم که با معشوقه خود با خوشحالی سخن می گفت . گریه من از این جهت است که این همه سال درس خوانده ام و فلسفه نوشتم و خود را عاشق خدای متعال می دانم اما هنوز با این حال و صفایی که این پسر با معشوقه خود داشت من نتوانستم با خدای خود چنین سخن بگویم . لذا به حال خود گریه می کنم .
اوایل جنگ بود و مرز ها دست
عراق بود؛ در ارتفاعات گیلان
غرب بودیم ؛ با حسرت به ابراهیم گفتم: یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده عبور و به شهر خودشون برن؟ ابراهیم هادی گفت: چی میگی؟ روزی میاد که از همین جاده مردم ما دسته دسته به کربلا سفر می کنند. منبع : کتاب ( سلام بر ابراهیم ) ص ۱۲۷
صلوات
ز نای نینوایت یا حسین
نغمه های عشق باشد
در نوایت یا حسین
می زند آتش به قلب
دوستانت دم به دم
داستان جانگداز کربلایت یا حسین
فرا رسیدن
اربعین حسینی تسلیت باد
دردمنـدیم و بدون کـر بلا درمانده ایم
یا قدیم الاحسان بحق الحسین
اللهم عجل لولیک الفرج
کربلا را صلوات
سـالارِ قیــامِ
نینــــوا را صلوات
جانها به فدای
نـامِ والای حسین
آن نورِ دو چشمِ
مصطفی را صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
مادرت را فراموش نکن
کسی که گهواره ات را تکان داد؛
میتواند با دعايش
دنیایت را هم تکان بدهد
مراقب گرانبهاترين
المـــــاس زندگيتان باشید
كه براي خوشبختي تان محتاج
دعاي خيرش هستين