اکران فیلم «مرد ایرلندی» اثر جدید مارتین اسکورسیزی در جشنواره فیلم نیویورک، شور و شوق فراوانی را بین منتقدان و مخاطبان به وجود آورده است.
گروه فرهنگ و هنر: اکران فیلم «مرد ایرلندی» اثر جدید مارتین اسکورسیزی در جشنواره فیلم نیویورک، شور و شوق فراوانی را بین منتقدان و مخاطبان به وجود آورده است. اکثر منتقدان فیلم را شاهکار دانستهاند و ستایشهای فراوانی را نسبت به کارگردانی اسکورسیزی و ایفای نقش بزرگانی چون دنیرو و پاچینو داشتهاند. اما از لحظهای که اخبار پیرامون ساخت این فیلم بالا گرفت و رابرت دنیرو به عنوان نقش اصلی فیلم معرفی شد، ذهنها ناخودآگاه به سمت زوج اسکورسیزی و دنیرو و شاهکارهای پیشین این دو غول کارگردانی و بازیگری رفت. از سوی دیگر از تریلر اخیر فیلم چنین برمیآید که فیلم در زیر شاخه گانگستری جای میگیرد و نزدیکیهای شدیدی به همکاریهای شاهکار اسکورسیزی و دنیرو در این گونه، از جمله «رفقای خوب» و «خیابانهای پایینشهر» دارد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از دیجی کالا مگ، زوجهای
بازیگر-فیلمساز در تاریخ سینما همیشه وجود داشتهاند. بسیاری از فیلمسازان بزرگ همواره یک یا چند بازیگر محبوب داشتهاند که اکثر آثار شاهکار خود را با یکدیگر کار کردهاند. از زوجهایی مثل
بیلی وایلدر و
جک لمون،
جان فورد و
جان وین،
کورساوا و
توشیرو میفونه گرفته تا زوجهای اروپایی مانند
اینگمار برگمان و
لیو اولمان،
ژان لوک گدار و
آناکارینا و حتی
آنتونیونی و
مونیکا ویتی همه و همه سالیان طولانی با یکدیگر همکاری داشته و آثار پر تعدادی خلق کردهاند.
این زوجها کنار یکدیگر به یک شیمی خاص دست پیدا میکنند که سبب میشود تا بدون تلاشی مضاعف حرف یکدیگر را بفهمند. همین
“درک متقابل” است که باعث میشود تا بسیاری از فیلمسازان همواره از بازیگر محبوب خود استفاده کنند و ریسک استفاده از بازیگر جدید را به جان نخرند. این فیلمسازان به نقاط قوت و محدودیتهای بازیگر خود آگاهند و همواره از آنها در مسیری خاص بهره میبرند. یکی از جذابترین این زوجها که از دهه هفتاد تا به امروز با یکدیگر همکاری داشتهاند و آثار درخشانی را خلق کردهاند، زوج
مارتین اسکورسیزی و
رابرت دنیرو است.
مارتین اسکورسیزی به عنوان یکی از کارگردانهای صاحب سبک که تسلط عجیبی به تاریخ سینما دارد و شاید بیش از آنکه فیلمساز باشد
سینهفیلی تمام عیار است، برای سینما دوستان همواره شخصیت هیجان انگیزی بوده است. او طی سالها فعالیت آثاری در ژانرهای مختلف از جمله گانگستری، کمدی، فانتزی و حتی موزیکال ساخته و هر بار نیز با خلاقیتهای خود چه در روایت و چه در وجوه بصری همگان را شگفتزده کرده است. از سوی دیگر رابرت دنیرو به عنوان یکی از بهترین بازیگران تاریخ شناخته میشود و او را در کنار بازیگرانی مانند
مارلون براندو،
جیمز دین،
آل پاچینو و
داستین هافمن از استثناییترین بازیگران سبک
متد اکتینگ میدانند. همکاری این دو اعجوبه با یکدیگر بدون احتساب
«مرد ایرلندی» هشت فیلم بلند سینمایی را شامل میشود که فارغ از خوب یا بد بودن، همگی بلا استثنا آثاری مهم و قابل بحث بودهاند.
اکران فیلم «مرد ایرلندی» بهانهای حوب برای بررسی کارنامه مشترک و پربار اسکورسیزی و دنیرو است. بررسیای که شاید باعث
بازبینی این فیلمها شود تا روزهای انتظار برای دیدن «مرد ایرلندی» راحتتر سپری شود.
۱. خیابانهای پایین شهر
عنوان اصلی:
Mean Streetsمحصول: ۱۹۷۳
بازیگران:
رابرت دنیرو،
هاروی کیتل،
امی رابینسونشروع همکاری دنیرو و اسکورسیزی به سال ۱۹۷۳ و ساخت فیلم
«خیابانهای پایین شهر» بازمیگردد. پیش از آن دنیرو در چند فیلم از
برایان دیپالما،
مارسل کارنه و
راجر کورمن به ایفای نقش پرداخته بود که هیچکدام عیار بازیگریاش را مشخص نکرده بود. «خیابانهای پایین شهر» که میتوان آن را نخستین فیلم مهم اسکورسیزی نیز به حساب آورد، فیلمی کم خرج بود که نشانههایی از ظهور یک فیلمساز توانمند را میداد.
فیلم تقریبا تمام مولفههای سینمای اسکورسیزی را داشت. خشونت فراوان، زندگی گانگسترها،رگههای کمدی در عین جدی بودن و فضایی وهمآلود از محلههایی که زندگی در آنها قوانین خاص خود را میطلبد، از جمله ویژگیهای این فیلم است. دنیرو نقش انسانی دمدمی مزاج، غیر قابل اعتماد و پر دردسری را بازی میکند که روابط دو سویهای با همتای دیگرش
هاروی کیتل دارد و مدام بین رفاقت و خیانت نسبت به او در حال نوسان است.
اسکورسیزی از همین نخستین فیلم دست به ساخت شخصیتها و روابطی میزند که به نظر میرسد تا فیلم اخیرش نیز دغدغه اصلی او بوده باشد. «خیابانهای پایین شهر» علاوه بر اهمیتش به عنوان سنگبنای یک همکاری طولانی مدت، فیلمی دیدنی است که
رگههای خلاقیت در آن فراوان دیده میشود.
۲. راننده تاکسی
عنوان اصلی:
Taxi Driverمحصول: ۱۹۷۶
بازیگران:
رابرت دنیرو،
هاروی کیتل،
جودی فاسترشاید بتوان
«راننده تاکسی» را مطرحترین فیلم مارتین اسکورسیزی قلمداد کرد. اثری
کالت که امروز پس از گذشت بیش از چهل سال از زمان اکرانش هنوز دستمایه مقالات و نقدهای فراوانی است. «راننده تاکسی» از مطرحترین آثار
سینمای مدرن است که تمرکز خود را بر شخصیتپردازی میگذارد و محرک اصلی پیشبرد فیلم نه طرح و توطئه بلکه شخصیتپردازی آن است. فیلم درباره یک راننده به نام
تراویس بیکل است که به دلیل مشکلات بیخوابی و افسردگی بیشتر شبها مشغول به کار میشود. او از خیابانهای تاریک و فاسد و پر از جنایت نیویورک منزجر است اما هر شب تا سپیده دم در آنها پرسه میزند و مسافر جابجا میکند. در این میان انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است و تراویس عاشق کارمند ستاد یکی از نامزدهای انتخابات میشود.
پل شریدر که فیلمنامه «راننده تاکسی» را به رشته تحریر در آورده است، با پرورش شخصیت تراویس بیکل یکی از شمایلهای مهم سینمای دهه هفتاد را به علاقهمندان سینما معرفی میکند؛ شمایلی که به بهترین شکل ممکن توسط رابرت دنیرو اجرا شده است. شریدر تحت تاثیر تفکرات
اگزیستانسیالیستی و رمانهایی مانند
تهوع از
سارتر و
بیگانه آلبر کامو فیلمنامه «راننده تاکسی» را مینویسد. او به گفته خودش سعی کرده تا شخصیتهای آن رمانها را آمریکایی کند.
برنارد هرمان، موسیقیدان و آهنگساز بزرگ هالیوود نیز، در آخرین کار سینمایی خود موسیقی مطرح فیلم را میسازد.
دنیرو که دیگر به عنوان یک بازیگر برنده اسکار (برای فیلم
پدرخوانده ۲) شناخته میشد، در «راننده تاکسی» یکی از درونگرایانهترین بازیهای کارنامه هنری خود را به معرض نمایش میگذارد. او به خوبی موفق میشود تنهایی و افسردگی تراویس را از یک سو و دیوانگیهای خاص وی را از سوی دیگر در شخصیت بسازد. یکی از درخشانترین سکانسهای فیلم سکانسی است که دنیرو در آینه مشغول حرف زدن با خود و تمرین ترور کردن است. این سکانس را کنار سکانس ماشین فیلم
در بارانداز الیا کازان که توسط
مارلون براندو اجرا شده است، از قلههای بازیگری به روش متد اکتینگ میدانند.
از طرفی اسکورسیزی در این فیلم یکی از خاصترین پایانها را بین فیلمهای کارنامه کاریاش میسازد. پایانی که رویا یا حقیقی بودن آن مشخص نیست و خود اسکورسیزی نیز در مصاحبههایش هیچگاه به طور شفاف آن را اعلام نکرده است. تفسیرهای متفاوتی که درباره خیالی بودن و یا واقعیت سکانس پایانی – که تراویس را در شمایل یک قهرمان نشان میدهد – بیان میشود، سبب شده تا فیلم
پایانی بسیار بدیع را نسبت به پایان بسته دیگر آثار اسکورسیزی داشته باشد.
«راننده تاکسی» یکی از جنجالیترین و بحث برانگیزترین آثار اسکورسیزی نیز به حساب میآید.
جودی فاستر ۱۲ ساله در نقش یک فاحشه در فیلم ایفای نقش میکند که در زمان خود حرف و حدیثهای بسیاری را به بار آورد. یکی از معروفترین جنجالهای فیلم ماجرای ترور
رونالد ریگان، رییس جمهور آمریکا توسط جوانی به نام
جان هینکلی جونیور بود که پس از دستگیری در اظهار نظری اعلام کرده بود که پس از دیدن فیلم و با هدف تحت تاثیر قرار دادن جودی فاستر دست به این کار زده است. فیلم موفق شد در سال اکرانش
نخل طلای کن را برای عواملش به ارمغان بیاورد.
۳. نیویورک، نیویورک
عنوان اصلی:
New York, New Yorkمحصول: ۱۹۷۷
بازیگران:
رابرت دنیرو،
لیزا مینهلی،
لیونل استندرشکستخوردهترین فیلم مارتین اسکورسیزی بین همکاریهای او با دنیرو. فیلمی که قرار بود تا یک ادای دین تمام عیار به
موزیکالهای کلاسیک هالیوود باشد و در نتیجه به صورت استودیویی ساخته شد اما حواشی بیشمار و ضعف خود فیلم آن را تبدیل به فیلمی شکست خورده کرد.
اسکورسیزی که همواره به تاریخ سینما عشق شدیدی میورزد تصمیم گرفته بود تا فیلمی با نگاه نوستالژیک نسبت به موزیکالهای قدیمی بسازد. او حتی برای بازیگر نقش اول زن نیز
لیزا مینهلی را انتخاب کرد که دختر
وینسنت مینهلی، فیلمساز بزرگ ژانر موزیکال هالیوود بود. اما همین انتخاب سبب حواشی بسیار زیادی شد. اسکورسیزی که ازدواج کرده بود با لیزا مینهلی وارد رابطه شد و در همین اوضاع بود که به اعتیاد روی آورد. اعتیادی که هم فیلم و هم خود او را به ورطه نابودی کشاند.
«نیویورک، نیویورک» فیلمی پر خرج برای زمان خود بود که دکورهای پر زرق و برق آن نیز نتوانست فروش خوبی را برایش تضمین کند. رابرت دنیرو اما طبق معمول استاندارد بازی خود را حفظ کرده و نشان داده که یک بازیگر خوب حتی در فیلمی از هم گسیخته و نامنسجم نیز میتواند بازی خوبی داشته باشد.
۴. گاو خشمگین
عنوان اصلی:
Raging Bullمحصول: ۱۹۸۰
بازیگران:
رابرت دنیرو،
جو پشی،
کتی موریارتیاسکورسیزی پس از شکست
«نیویورک، نیویورک» و حواشی بیشمار آن در شرایط خوبی به سر نمیبرد و افسردگی و اعتیاد شدید او را از پا انداخته بود.
«گاو خشمگین» تولدی دوباره برای او به حساب میآید که از این نظر یکی از حیاتیترین آثاری است که تاکنون روی پرده برده است. دنیرو که از کتاب داستان زندگی
جیک لاموتا، مشت زن معروف خوشش آمده بود، اسکورسیزی را تشویق به ساخت فیلمی بر اساس آن کرد و او نیز نوشتن فیلمنامه را بار دیگر به
پل شریدر سپرد. در نتیجه تثلیث دوباره اسکورسیزی، شریدر، دنیرو پس از
«راننده تاکسی» بار دیگر یک شاهکار را برای تاریخ سینما به یادگار گذاشت.
«گاو خشمگین» فیلم تلخی است. تلخی گزنده آن سبب میشود تا در بسیاری از لحظات آن را دوست نداشته باشیم اما فارغ از تمام این احساساتِ لحظهای فیلمی درخشان در کارنامه اسکورسیزی است. او ترجیح داد که به شکل
سیاه و سفید فیلمش را بسازد تا هم با حال و هوای سرنوشت قهرمان فیلمش قرابت داشته باشد و هم ادای دینی به سینماگران بزرگ کلاسیک کرده باشد.
اسکورسیزی و دنیرو موفق میشوند تا در یکی از بهترین فیلمهای بیوگرافیک سینمای دهه هشتاد زندگی جیک لاموتا را بی کم و کاست و به شکلی واقعگرایانه به تصویر بکشند. داستان تبدیل شدن جیک به یک
مشتزن افسانهای و سپس افول او تا حد یک
دلقک به خودی خود داستان جذابی است و ترجمان بصری آن نیز به بهترین شکل ممکن انجام شده است. سکانسهای بوکس هنوز هم بینظیر جلوه میکنند و بهترین سکانسها از یک اتفاق ورزشی هستند که تاکنون ساخته شدهاند.
دنیرو این بار طوری در نقش خود فرو رفته است که گویا بعد از پایان این فیلم نمیتوان او را خارج از شخصیت لاموتا تصور کرد. شخصیت خشن او و بلندپروازیهایش در نهایت او را به زمین میزند تا جایی که در یکی از سکانسهای درخشان فیلم در زندان با زدن مشتهای متوالی به دیوار اظهار ندامت میکند اما سرنوشت محتومش طوری رقم خورده که دیگر هیچگاه به زندگی پیشینش باز نخواهد گشت. بازی او به قدر تحسین برانگیز بود که جایزه
اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای او به ارمغان آورد.
جو پشی نیز در اولین نقش آفرینی خود برای اسکورسیزی در نقش برادر جیک لاموتا بسیار خوش درخشید و نامزد اسکار شد.