گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب امروز به آیه 36 سوره احزاب پرداخته شده و در آن آمده است:
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً
سوره احزاب (33) آیه 36
ترجمه
و برای هیچ مرد مومن و زن مومنی سزاوار نیست هنگامی که خدا و رسولش کاری را مقرر دارند، برای آنان اختیاری [= گزینش دیگری] در کارشان باشد؛ و کسی که خدا و رسولش را عصیان کند، مسلّماً به گمراهی آشکاری درافتاده است.
شأن نزول
در بحث آیه 4 سوره احزاب، حکایت زید بن حارثه گذشت که پیامبر ص او را آزاد کرد اما وی ماندن با پیامبر ص را برگزید و چون پدرش او را طرد کرد پیامبر ص او را پسرخوانده خود دانست.
در شان نزول آیه حاضر گفتهاند که ایشان برای زینب بنت حجش، دختر عموی خود را برای زید بن حارثه خواستگاری کرد. زینب که ابتدا گمان کرده بود که پیامبر ص برای خودش میخواهد قبول کرد و وقتی فهمید که برای زید بوده، خودش و برادرش برآشفتند و گفتند ما از بزرگان قریشیم و او غلامی بیش نیست؛ و از ایشان مهلتی خواستند که بازنگری کنند و این آیه نازل شد و آنها نظر موافق خود را اعلام کردند. البته به خاطر اخلاق تند زینب، این ازدواج موفقیتآمیز نبود که در آیات بعد به این مطلب خواهیم پرداخت. مجمع البيان، ج8، ص563 تفسير القمي، ج2، ص194
حدیث
1) از امام صادق ع روایت شده است: خداوند قضا و قدری را برای مومن مقدر نکرده است که مومن بدان راضی شود مگر اینکه خداوند برایش خیر را در آنچه مقدر کرده قرار داد. التمحيص (اسکافی)، ص59
2) از امام رضا ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند: خداوند جل جلاله میفرماید: کسی که به قضای من راضی نشود و به قَدَرِ من ایمان نیاورد، دنبال خدایی غیر از من برود! و رسول الله ص فرمودند: در هر قضای الهیای، خیر [و مصلحتی] برای مومن است. التوحيد (للصدوق)، ص371
3) عدهای از شیعیان برای امام هادی ع نامهای نوشتند و در آن درباره جبر و تفویض سوال کردند. حضرت در پاسخ نامهای نوشتند که در فرازی از آن آمده است:
... پس هرکه گمان کند که خداوند تعالی امر و نهی خود را به بندگانش تفویض کرده، عجز را بر او اثبات نموده؛ و بر او لازم شمرده که هر کار خوب و بدی را که انجام دهند قبول کند؛ و امر و نهی خدا و وعده و وعید او را باطل دانسته است؛ و چنین کسانی از مصادیق این آیه است که «آيا شما به پارهاى از كتاب ايمان مىآوريد، و به پارهاى كفر مىورزيد؟ پس جزاى هر كس از شما كه چنين كند، جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز ايشان را به سختترين عذابها باز برند، و خداوند از آنچه مىكنيد غافل نيست.» (بقره/85) و خداوند بسیار برتر و متعالیتر از آن چیزی است که اهل تفویض دینداریشان را بر اساس آن قرار میدهند؛ لیکن ما میگوییم همانا خداوند عز و جل مخلوقات را به قدرت خود آفرید و آنها را از استطاعت و توانایی تعبد و پرستیدن خود بهرهمند ساخت، پس بر اساس آنچه میخواست بدانها امر و نهی کرد؛ و پیروی از امر خود را از آنها پذیرفت و بدان برایشان رضایت داد و از معصیت خود نهیشان فرمود و کسی را که معصیتش کند مذموم دانست و به خاطر آن عقوبتش فرمود؛ و برای خداست اختیار در امر و نهی، آنچه بخواهد اختیار میکند و بدان دستور میدهد؛ و آنچه را ناپسند بداند نهی میکند و برآن عقوبت مینماید بر اساس استطاعت و تواناییای که بندگانش را از آن بهرهمند ساخته است تا امرش را پیروی کنند و از معصیتش اجتناب ورزند؛ چرا که او آشکارکننده عدل و انصاف و حکمت بالغه [= رسا] است؛ با انذارهایش حجت و عذر را بر همه تمام کرد؛ و به دست اوست برگزیدن، هرکه از بندگانش را که بخواهد برای تبلیغ رسالتش و احتجاج با بندگانش برمیگزیند؛ حضرت محمد ص را برگزید و به رسالت مبعوث فرمود، اما برخی از کافرانِ قومش با حسد و تکبرورزی گفتند: «چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از [آن] دو شهر نازل نشده است؟» (زخرف/31) و منظورشان امیة بن ابیالصلت و ابومسعود ثقفی بود؛ پس خداوند انتخاب آنها را باطل فرمود و رای و نظرشان را تایید نکرد آنجا که فرمود: «آيا آنانند كه رحمت پروردگارت را تقسيم مىكنند؟ ما [وسايل] معاشِ آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كردهايم، و برخى از آنان را از [نظر] درجات، بالاتر از بعضى [ديگر] قرار دادهايم تا بعضى از آنها بعضى [ديگر] را در خدمت گيرند، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مىاندوزند بهتر است.» (زخرف/32)
و بدین جهت است که از امور، بدانچه که دوست داشت امر فرمود، و از آنچه ناخوشایند داشت نهی کرد؛ پس هرکه اطاعتش کند پاداشش میدهد و هر که عصیانش کند عقوبتش دهد؛ و اگر اختیار امرش را به بندگانش تفویض کرده بود انتخاب قریش در مورد امیة بن ابیالصلت و ابومسعود ثقفی را مهر تایید میزد چرا که آنان وی را برتر از حضرت محمد ص میدانستند.
پس چون خداوند مومنان را با این سخنش ادب فرمود که «و برای هیچ مرد مومن و زن مومنی سزاوار نیست هنگامی که خدا و رسولش کاری را مقرر دارند، برای آنان اختیاری [= گزینش دیگری] در کارشان باشد» (احزاب/36) انتخاب بر اساس دلخواههایشان را مجاز نشمرد و نپذیرفت از آنان جز پیروی از دستورش و اجتناب از نهیاش به دست کسی که او را برگزیده است؛ پس کسانی که اطاعتش کنند رشد یابند؛ و آنان که معصیتش کنند گمراه و سرگردان شوند، و حجت را بر آنان تمام کرد با بهرهمند ساختن آنان از استطاعت و تواناییِ در پیروی کردن از امرش و در اجتناب از نهیاش؛ و لذا از ثوابش محرومشان کرد و عقوبتش را بر آنان نازل فرمود؛ و این همان سخنِ بین دو سخن [= حد میانه] است، نه جبر است و نه تفویض ... تحف العقول، ص465-467
تدبر
1️⃣ اگر کسی مومن باشد، در مقابل دستور خدا و رسول، گزینه دیگری برای خود نمیبیند!
تاملی در فلسفه سیاسی اسلام و مردمسالاری دینی
آیا سخن فوق با دموکراسی و مردمسالاری ناسازگار نیست؟
پاسخ این است که اگر دموکراسی را به این معنا بگیریم که همه چیز باید تابع خواست و دلخواه اکثریت باشد، قطعا این آیه با دموکراسی ناسازگار است!
اما مردمسالاری دینی، که سخن قابل قبولی است، غیر از دموکراسی است!
مردمسالاری دینی، مردمسالاری، و هر رای و نظر دیگری را در چارچوب دینداری میپذیرد.
در واقع، خدا - از طریق فرستادهاش- یک حریمهایی را تعیین کرده که کسی حق عبور از آنها را ندارد، اما بسیاری از امور را مباح اعلام کرده و به سلایق مردم واگذار نموده است؛ و مردمسالاری دینی، مردمسالاری کسانی است که دین اسلام را قبول دارند و در جایی که اسلام حکم قطعیای داده است، دنبال گزینه دیگری نمیروند.
تاملی در دموکراسیهای موجود
یک نکته بسیار مهم این است که آیا هیچ دموکراسیای میتواند بدون یک پشتوانه ایدئولوژیک وجود داشته باشد؟
(توجه شود «لزوم پیروی از اکثریت» لزوما یک حکم عقلی نیست که آن را غیرایدئولوژیک بدانیم؛ چرا که میداند اکثریت در بسیاری از موارد ممکن است به خطا روند، و صرف «بیشتر بودن افراد» دلیلی بر حقانیت و حتی تشخیص صحیحتر و بهتر نمیشود، بویژه اگر امروزه به نقش رسانههای جمعی در شکل دادن به افکار عمومی، و پدیدههایی مانند مدگرایی و ستاره شدن و ... توجه کنیم.)
در حقیقت پاسخ این سوال منفی است؛ نظامهای غربی هم غالبا نه دموکراسی محض، بلکه «لیبرال دموکرسی» هستند؛ و «لیبرالیسم» هم خودش یک ایدئولوژی است که معیار معینی برای آزادی دارد و هرگونه آزادیای را برنمیتابد؛ نمونه بارز آن، مخالفت لیبرالیسم با برخی از آزادیهای دینی افراد (مانند مخالفت با حجاب و ممنوع کردن افراد محجبه از بسیاری از فعالیتهای اجتماعی) است؛ چرا که این آزادیها را – دست کم در درازمدت - خلاف رویههای مطلوب ایدئولوژیک خود میشمرد؛ و تفصیل این بحث مجال دیگری میطلبد.
2️⃣ نقدی بر سکولاریسم (= «جدایی دین از ساحتهای زندگی اجتماعی» )
«قضی» به معنی حکمی است که باید از آن اطاعت کرد؛ و مهمترین نمونه چنین چیزی، قانونگذاری است. و در زندگی اجتماعی نیز هرجا پای «اطاعت»ی به میان میآید بلافاصله پای «قانون» به میان میآید و تخطی از قانون.
در واقع، این آیه به صراحت، از ضرورت تبعیت از هرگونه قانون دینی سخن میگوید و هرکسی را که از قانون خدا و رسول تخطی کند بوضوح در بیراهه معرفی مینماید؛ پس سکولاریسم (به معنای کنار گذاشتن دین از عرصه قوانین اجتماعی و منحصر کردن آن به عرصههای زندگی فردی) خلاف صریح قرآن کریم است!
3️⃣ چرا صرفا نفرمود «در مقابل دستور خدا و رسول، برای آنان اختیاری [= گزینش دیگری] نیست» بلکه تعبیر «مِنْ أَمْرِهِمْ» را هم افزود (برای آنان اختیاری [= گزینش دیگری] در کارشان نیست)
الف. منشأ این توهم که «برخی از امور کاملا در اختیار خود افراد است و ربطی به خدا و رسول ندارد»، این است که آن امور را «امر مربوط به خودشان» میدانند؛ در واقع، قرآن کریم با آوردن این قید میخواهد تاکید کند که این حیطه دستورات خدا فقط ناظر به امور عمومی جامعه نمیشود، بلکه هر امری را که آنها آن را به خودشان مربوط بدانند نیز شامل میشود؛ و صرف اینکه این امر به خودشان مربوط است، دلیل نمیشود که دستور خدا و رسول را در آن عرصه لازمالاجرا ندانند (الميزان، ج16، ص321-322)
نکته تخصصی دینشناسی
این آیه خط بطلانی میکشد بر نظریههایی که امور زندگی را به امور دینی وغیردینی تقسیم میکنند و معیار این تقسیم را هم بروندینی اعلام مینمایند و اصرار میورزند که دین نباید در ساحت امور غیردینی وارد شود!
اگر به شأن نزول این آیه توجه کنیم که درباره ازدواج دو نفر است، اهیمت مساله بیشتر میشود، چرا که به نظر بسیاری از افراد، تصمیم به ازدواج با یک نفر خاص، از اموری کاملا شخصی و بیارتباط به خدا و رسول است! و قرآن همین را هم مصداق چنین تخطیای میداند! (تفصیل بحث در: ایستاده در باد، ص323-328)
تاملی در جامعه خویش
آیا چنین نظریههایی در جامعه ما و از سوی کسانی که خود را «روشنفکر دینی» می دانند رایج نیست؟
با توجه به اینکه قرآن صریحا «مومن» بودن کسانی که چنین برداشتی را مطرح میکنند انکار میکند، و از سوی دیگر، اینان را - چون خود را مسلمان میدانند نمیتوان «کافر» دانست، آیا در منطق قرآن اینان همان «منافقان» نیستند؟
آیا اینکه در ابتدای این سوره ما پیامبر را از پیروی از منافقان برحذر داشت، منظورش پیروی از این طرز تفکر نیست؟
4️⃣ کسی که در جامعه دینی باشد و خود را مسلمان بداند، اما خدا و رسولش را عصیان کند، به «گمراهی آشکاری» در افتاده است. قید «آشکار» برای گمراهی یعنی چه؟
این آیه در مورد کسی است که در جامعه دینی است و خود را مسلمان میداند. اینکه کسی خدا و رسولش را قبول داشته باشد، در عین حال دستور خدا و رسولش را اطاعت نکند حکایت از یک تناقض درونی شدیدی میکند و نابسامان بودن مدل فکری وی کاملا آشکار است.
واقعا چگونه ممکن است کسی خدا – که عالم و خیرخواه مطلق است – را قبول داشته باشد و رسول را هم فرستاده او بداند، و در عین حال، نظر خود را (که کاملا احتمال خطا دارد) بر نظر خدا (که هیچ احتمال خطایی ندارد و در خیرخواهیاش تردیدی نیست و اگر دستور به کاری میدهد خودش منفعتی نمیبرد) ترجیح دهد؟
آیا چنین موضعی «بوضوح» گمراهی نیست؟
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com