به گزارش بولتن نیوز، درک کودک از مرگ چگونه است؟ ما چطور باید این راز بزرگ را برای کودک توضیح دهیم و کودک چطور میتواند آن را درک کند.
کودکان در سنین ابتدایی درک درستی از واقعیت، قصه، تاریخ و تخیل ندارند و نمیتوانند اینها را بخوبی از هم تفکیک کنند.
تعریف کردن مرگ به شکلی که انگار شخصیتی انسانی دارد و به دنبال آدمها میآید میتواند برای کودک به کابوسی همیشگی بدل شود. زمانی کودک میپذیرد مادربزرگ پیش فرشتههاست، زیرا تخیل او میتواند همه چیز را در زمان حال با جزئیات بسازد؛ ولی این ماجرا زیاد طول نمیکشد و به زودی او به دنبال استدلال خواهد بود.
آغاز فقدان
روان شناسان کودک معتقدند کودکان از شش تا هشت ماهگی شروع به درک فقدان میکنند.
در این میان نظرات مختلفی وجود دارد. بعضی دانشمندان بر مبنای دستهای از تحقیقات میگویند درک پایهای مرگ در سال اول زندگی کودک اتفاق میافتد و اضطراب ناشی از جدایی یا استمرار آن چیزها قدمهای اول درک فقدان است.
اما دانشمندان دیگری هم عقیده دارند این ادراک کودک چیزی غیر از مرگ است و درک مرگ در سه تا پنج سالگی شروع میشود.
مریم صابری، روانشناس و مشاور تربیتی معتقد است در سه سال اول زندگی درک کودک از مرگ بیشتر شبیه خواب و جدایی است و کودکان بخوبی این دو را از هم تفکیک نمیکنند. گاهی مرگ را چیزی شبیه افسانه زیبای خفته میبینند و گاه فکر میکنند شخص متوفی یک روز بیدار میشود و به خواب طولانی فرو رفته یا فقط به سفری رفته که دیر برمیگردد، اما بالاخره برمیگردد.
فراتر از خواب
روانشناسان اعتقاد دارند سالهای زیادی طول میکشد تا کودک از فانتزی مرگ فاصله بگیرد. در سه تا پنج سالگی بیشتر کودکان میفهمند مرگ با خوابیدن فرق دارد. شاید اولین جوجه رنگی که به اشتباه در مشت آنها خفه شده باشد یا اولین سوسکی که کشته شدنش را ببینند در این سن تفاوت مرگ و خواب را برای آنها روشن میکند، اما هنوز از نظر آنها دلیلی ندارد این بیماری خوب نشود و متوفی یک روز برنگردد.
یک حشره و پرنده مرده برای آنها با یک موجود که در خواب است، فرق میکند، اما آنها هنوز فکر میکنند مرگ برگشتپذیر است.
ترس از مرگ
در دوره سنی پنج تا نه سالگی برخی کودکان، شبها به مرگ فکر میکنند. دکتر نسترن وزیری، متخصص ارتباطات بر نقش تلویزیون و بازیهای یارانهای و داستانها بر تصور کودکان از مرگ تاکید میکند و میگوید: این که کودک در بازیهای خود چقدر با زدن تا سرحد مرگ مواجه شده باشد، زامبیها را دیده باشد یا به فیلمها و کارتونهای ترسناک توجه کرده باشد، نقش مهمی در ترس بیمارگونه او از مرگ و شکلگیری فانتزیها و تصاویر ذهنی او در این مورد دارد.
وی میافزاید: ترس از ناشناختهها و نادیدنیها در همه انسانها ریشه دارد و اگر در فرهنگ کلامی خانواده ترس از تاریکی و موجودات نهفته در آن بازگو شده باشد، تخیلات ذهنی و تصویرسازیهای کودک، فیلمهایی که دیده و قصههایی که خوانده دست به دست هم میدهد و واقعیتی ترسناک به نام مرگ برای او میسازد؛ چیزی که میتواند سالهای سال او را بترساند.
مرگ و تخیلات
روانشناسان کودک معتقدند در پنج تا 9 سالگی بچهها فکر میکنند مرگ در شب اتفاق میافتد و توسط یک منبع خارجی رخ میدهد؛ مثلا یک هیولا، روح یا فرشته.
از نظر کودک مرگ چیزی است که میتوان شکستش داد یا از آن فرار یا با آن معامله کرد.
از نظر آنها خوب بودن و حرف گوش کن بودن میتواند جلوی مرگ خودشان یا والدینشان را بگیرد و این فکر گاهی به یک وسواس بدل میشود.
ترس از خوابیدن، ترس از جدایی و ترس از دست دادن حمایت میتواند از پیامدهای آگاهی به مرگ باشد. کودک میتواند احساسات خود را در بازیهای خلاقانهای مانند نقاشی بیان کند.
تقصیر کسی نیست
کودکان رویا پرداز زیر شش سال خود را محور همه چیز میدانند حتی ممکن است مرگ دیگران را تقصیر خود بیندازند و فکر کنند آنها به خاطر این که او دوستشان نداشته یا از آنها عصبانی شده بوده مرده اند و این فکر میتواند بار روانی سنگینی برایشان داشته باشد، زیرا درک نمیکنند مردن کسی تقصیر آنها نیست.
اگر شما کودک پیشدبستانی داشته باشید باید در درک این موضوع به آنها کمک کنید. به آنها بقبولانید موضوع ربطی به آنها نداشته است، حتی اگر کودک در این مورد حرفی نزند ممکن است چنین تصوری داشته باشد.
درک عمیقتر مرگ
کودکان در شش تا 9 سالگی به این درک میرسند که مرگ بازگشتی ندارد.می فهمند قلب که میایستد و وقتی آدم نفس نمیکشد دیگر دوباره قلبش و نفسش به شکل عادی برنمیگردد و شروع به کار کردن نمیکند. آنها دلایل واقعیتر مرگ را نیز کمکم درک میکنند؛ دلایلی مثل تصادف و مرگ بر اثر بیماری برای آنها ملموستر میشود.
در این سن کنجکاوی به سمت اتفاقی که برای بدن بعد از مرگ پیش میآید بیشتر میشود و والدین باید آمادگی داشته باشند در مورد وقایع بعد از دفن بدن و بازگشتن بدن به خاک توضیحات مناسبی بدهند.
این توضیحات برای والدین میتواند بسیار سخت باشد، زیرا یکی از عزیزان آنها ممکن است کسی باشد که باید در موردش به کودک توضیح دهند. ممکن است او در مورد این که پوست یا ظاهر فرد متوفی حالا چه شکلی میشود از شما بپرسد. روانشناسان تربیتی توصیه میکنند با کودک صادقانه، مختصر و قانعکننده صحبت کنید.
مریم صابری، روانشناس معتقد است قطعی بودن مرگ در 9 تا 12 سالگی کمکم درک و ذهن کودک در این سن به بلوغ نزدیک میشود و مفهوم وسیعتری از مرگ را در مییابد و با سوالات متعدد به دنبال جواب قانعکننده دلیل مرگ و چگونگی اتفاقات پس از آن خواهد بود، اما در سنین پایینتر، مفهوم روح و جسم و حضور یا عدم حضور متوفی در لحظات زندگی سوال دیگری است که باید به آن با احتیاط جواب دهید، زیرا کودک ممکن است دچار ترس و اضطراب شود از این که حس کند فرد متوفی هر لحظه در کنارش حضور دارد.
تو هم میمیری؟
کودکانی که در اولین گروه درک مرگ قرار میگیرند، کمکم یاد میگیرند مرگ دائمی و فراگیر است و همه میمیرند. آنها با مشاهده مرگ یکی از نزدیکان، دچار ترس از مرگ والدین میشوند و از آنها میپرسند شما هم میمیرید؟
در چنین شرایطی باید به نوعی به کودک دلداری بدهید که این اتفاق میتواند خیلی سال بعد وقتی او خود کودکانی دارد، رخ بدهد.
سوگواری کودکانه
روانشناسان اعتقاد دارند کودک باید به شیوه خودش سوگواری کند.
اگر کودک را به مراسم تشییع جنازه نمیبرید، اجازه دهید او هم به طریقی با فرد متوفی خداحافظی کند. بخصوص اگر به هم نزدیک بودهاند.
برای او شمعی روشن کند یا با ملایمت با هم راجع به او صحبت کنید. بگذارید او هم خاطراتش را مرور و با متوفی خداحافظی کند.
صابری به خانوادههایی که در آن کودکی مرگ عزیزی را تجربه میکند نسبت به شیوه سوگواری کودکان یادآور میشود: کودکان در دوران عزاداری واکنشی به نام دوره احساسی کوتاه از خود نشان میدهند. احساسات کودک در این دوره به صورت جهشی است. با انرژی زیادی شروع میشود و خیلی زود پایان مییابد. این اتفاق دو سه بار در روز یا هفته رخ میدهد یا حتی بعد از یک سال با یادآوری آن شخص تکرار میشود. نگران نباشید کمکم همه چیز عادی میشود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com