به گزارش بولتن نیوز، تئاتر در کشور ما مردمی نیست، یعنی عموم مردم علاقهای ندارند به تماشای تئاتر بروند در حالی که تا چند سال قبل، تئاتر یکی از هنرهای مورد علاقه مردم بود و سالنهای نمایش همیشه پر بود از کسانی که میرفتند به صحنه چشم میدوختند و نفس به نفس بازیگران میدادند و بخشی از زندگی یا شخصیت، گرفتاریها و دلخوشیهای خود را روی سن جستوجو میکردند.
تئاتر زمانی بیشتر از مردم دور شد که به ورطه روشنفکرنمایی افتاد و ماهیت خود را گم کرد. تئاتر چند اصل دارد که نباید در آنها دخل و تصرفی کرد؛ نحوه بازی که بر اساس بیان، میمیک چهره و حرکات قدرتمند بازیگر طراحی میشود. لباس بازیگران که به چشم میآید و باید در خدمت شخصیتپردازی باشد؛ دکور و لوازم صحنه که بعد از بازیگران، گریم و لباس آنها برای مخاطب جذاب است. برخی از تهیهکنندهها و کارگردانان تئاتر روی جزئیات متمرکز میشوند و برای همه اینها هزینه میکنند. آنها میدانند لباس و دکور زیبا و همسو با متن نمایش به نوعی احترام گذاشتن به مخاطب است. بازیگران هم میدانند باید همه توانایی خود را روی صحنه به نمایش بگذارند، بخصوص از صدای خود حسابی خرج کنند، چون مردم بازیگر تئاتر را به صدایش میشناسند و میدانند که او سالها روی صدایش کار کرده و فن بیانش آنقدر بالاست که میتواند علاوه بر ایجاد حسهای متفاوت و مختلف در بیننده، طنین صدایش را چنان مدیریت کند که تماشاچیهای ردیف آخر سالن هم بفهمند او چه میگوید و با وی همراه شوند.
تئاتر ما اما حال و روز خوبی ندارد، چون برخی از تئاتریها به طور مستقیم به مخاطب کمفروشی میکنند و به نام «سبک» کار همه موجودیت تئاتر را زیر سوال میبرند. یکی از نمایشهایی که با استفاده از این روش، مردم را از تئاتر دور میکند، نمایش «دیابولیک؛ رمئو و ژولیت» به کارگردانی آتیلا پسیانی است. پسیانی سابقه دور و درازی در تئاتر دارد. او به همراه همسرش فاطمه نقوی و دخترش ستاره و پسرش، خسرو معمولا نمایشهایی را روی صحنه میبردند که به اصطلاح دستپخت خودشان است؛ کارگردانی و بازیگری نقشهای اصلی را به عهده میگیرند و نام کار خود را «خاص» گذاشتهاند. این خاص بودن فی نفسه بد نیست، اما زمانی که در بیننده حس بدی ایجاد نکند.
رمئو و ژولیت، نمایشی عاشقانه است که از عصر شکسپیر تاکنون بارها روی صحنه رفته و با پیدایش سینما چندین فیلم از روی آن ساخته شده است. هر نویسنده و کارگردانی به زعم خود برداشت آزادی از آن کرده و روایت خود را به مردم عرضه کرده است. تا اینجای کار هم ایرادی ندارد و محمد چرمشیر روایتی تازه از این عشاق معروف نوشته است، اما زمانی که این نمایش روی صحنه میرود، بجز دلچرکی ارمغان دیگری برای مخاطب ندارد؛ کارگردان حتی حاضر نشده برای بازیگران لباسی مناسب در نظر بگیرد؛ دکوری طراحی کند که مخاطب را با خود درگیر کند. در واقع این نمایش هیچی ندارد که به بیننده خود بدهد. نوید محمدزاده بازیگر نقش رمئو، همان محمدزادهای است که مدتی است در سینما هم او را میبینیم. بازیگران کارشان راحت هم شده دیگر لازم نیست روی فن بیان خود کار کنند؛ از میکروفن استفاده میکنند! فاطمه نقوی هم که روزی روزگاری یکی از بهترینهای تئاتر بود، آنقدر بیرمق شده که گاهی حتی روی صندلی چرخدار چرتی هم میزند و آنهایی که در ردیفهای اول نشستهاند، این چرت را براحتی میبینند.
تئاتر در همه دنیا تعریف مشخصی دارد. به بهانه سبک خاص و... نمیتوان به مردم و به این هنر کمفروشی کرد. نمیتوان گفت چون وضعیت صدای سالن سمندریان خوب نیست، بازیگران از میکروفن استفاده میکنند، آنطور که اخبار میگویند. در دنیا حتی در سالنهای بزرگ که صدها صندلی و بیننده دارد، بازیگران بندرت از میکروفن یقهای استفاده میکنند و ترجیح میدهند طنین صدای خود را به گوش بیننده برسانند، اما انگار در کشور ما معادلات جور دیگری است.