کد خبر: ۴۳۳۳۱۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
داستان های هزار و یک شب

رنج مضاعفی که مدافعان حرم در نبرد تحمل می کردند

دلیرمردانی که در هیچ میدانی پایشان نلرزیده، امروز در سنگرهای نمناک و مقرهای سرد بدنهایشان می‌لرزد و چشم از نگهبانی برنمیدارند!

گروه فرهنگ و مقامت: اخبار حلب را هر روز دنبال می‌کردم و شواهد گواه آن بود که خبرهای خوشی در راه است.

زمانی به حلب رسیدم که شهر آزاد شده بود و طنین شادی و سرور مردم در کوچه‌ها شنیده می‌شد.

داستان علی و محمد

به گزارش بولتن نیوز، رزمندگان فاطمیون خسته از عملیاتهای سنگین و خوشحال از آزادسازی شهر در غم از دست دادن همرزمانشان نشسته بودند.

با یک پرس‌وجو در میافتی که نیروی عمل کننده رزمندگان فاطمیون بودند و سهم قابل توجهی در آزادسازی حلب داشتند.

امروز سه هفته از آن روز می‌گذرد و دوباره به سراغ فاطمیون می‌روم...

دلیرمردانی که در هیچ میدانی پایشان نلرزیده، امروز در سنگرهای نمناک و مقرهای سرد بدنهایشان می‌لرزد و چشم از نگهبانی برنمیدارند!

حرفهای رزمنده‌های فاطمیون را درک نکردم تا اینکه شبی در خط کنارشان بودم.

آفتاب که غروب کرد سوز و سرما تاثیرش بیشتر شد، علی و محمد در یک تانکر آهنی سرپناهی برای خود آماده کرده بودند و مرا نیز در آن جای دادند.

وقتی می‌خواستند نوبتی سرپست بروند، پتویی را دور خود می‌پیچیدند. پرسیدم چرا کاپشن یا بادگیر ندارید؟ گفتند: آنقدر کم بود که به ما نرسید!

ساعت هنوز هفت نشده بود که شامشان رسید، چه شامی. تصور می‌کنم ارزش ظروف یکبار مصرفش از غذای درون آن بیشتر بود. دوتا سیب زمینی آبپز و یک تخم مرغ...

علی می‌گفت؛ سوخت نداریم و لباس گرم هم نداریم، حالا غذای ما هم کم شده و سیر نمی‌شویم.

ساعت هشت شب بود که سرما از لباسهای گرم من عبور کرد و به مغز استخوانم رسید و دیگر طاقت نیاوردم و از علی و محمد جدا شدم.

محمد در لحظه خداحافظی گفت؛ اگر توانستی صدای ما را به گوش مسئولین برسان...

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۲۵ - ۱۳۹۵/۱۰/۱۷
0
1
آخه این چه برچسبایه؟
دلیرمرد نمناک سرد؟؟؟!!
کی دنبال چنین چیزایی میگرده و اصلا به اصل قضیه (مدافعان حرم) چه ربطی داره؟
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین