بعد از اینکه سید اسحاق ازدواج کرد و صاحب فرزند شد، به یکباره پدر میل وطن کرد و همراه مادر، برادران و خواهران عازم وطن شد؛ ولی سید بهمراه همسر و فرزندش به زندگی در ایران ادامه داد. همزمان با ورود پدر به افغانستان، حمله طالبان آغاز شد. این بار او و همسر و فرزندش عازم وطن شدند و پدر و خانواده ای پدری وی دوباره عازم ایران شدند. سید اسحاق وارد شهرستان پلخمری در استان بغلا شد و با حزب حرکت اسلامی با طالبان وارد جنگ شد. پس از سقوط بغلان، وی به هرات رفته و در لباس سپاه محمد (صلی الله علیه و آله) به جنگ با طالبان پرداخت. همین روزها بود که همسر و فرزندش که ساکن خانه های سازمانی اسماعیل خان در هرات بودند، را بر اثر اصابت موشک از دست داد.
او خسته از جفای روزگار و درد از دست دادن همسر و فرزند، درمانده به ایران مهاجرت و چند ماه در خانه پدری اش ساکن شد. اصرار پدرش نتوانست او را راضی به ازدواج مجدد کند؛ او هرگز نتوانست همسر و فرزند خود را فراموش کند. مدتی به فیروزکوه رفت و به نقاشی ساختمان مشغول شد، اما دوباره به مشهد بازگشت. در مشهد ساکن منطقه گلبهار شد و هفته ای یکبار به دیدار مادر و پدرش که دیگر فلج هم شده بود، میرفت؛ وکمک خرج ایشان بود.
بعد از تحولات سوریه، تسلط تکفیریها بر این سرزمین، تخریب و نبش قبر حجر بن عدی و تهدید حرم حضرت زینب سلام الله علیها، سید حسن برادر سید اسحاق قصد دفاع از حرم کرد. سید اسحاق در ابتدا با برادرش سید حسن مخالفت کرد ولی بعد از توضیحات او در مورد هدف و قصدش در سوریه، سید اسحاق نیز میل به آنجا کرد. هر چند دو برادر توانستند رضایت پدر را سریعا جلب کنند، ولی رضایت گرفتن از مادر دو هفته به طول انجامید. سید اسحاق علاقهی عجبیبی به مادر داشت و بدون اجازه مادر کاری نمیکرد. البته او نمیدانست که لیلا سادات حسینی مادر حقیقی او نیست و لیلا سادات از دوسالگی او را مانند فرزند خود پرورش داده است؛ به خصوص که توجه و محبت ویژهای به سید اسحاق داشت. این مسئله پنهان از همه اعضای خانواده یعنی سه برادر و سه خواهر وی بود و نخستین بار بعد از فوت پدر یعنی سید محمد موسوی در سال 94 توسط بنیاد شهید مطرح و موجب حیرت خواهران و برادران شد. بعدها بنیاد شهید، به همین بهانه لیلا سادات حسینی مادر سید اسحاق را از تمام حقوق و مزایای مربوط به مادران شهدا محروم ساخت.
سید اسحاق و سید حسن با جلب رضایت مادر و بعد از طی دوره های آموزشی نظامی در تاریخ ۲۷/۹/۹۲ وارد دمشق شدند. سید حسن به یگان محمول توپ ۲۳ و سید اسحاق به یگان تخریب راه یاقتند. به دستور ابوحامد فرمانده فاطمیون که آن زمان گردان بود و تیپ محسوب نمی شد، سید اسحاق به فرماندهی یگان تخریب منصوب شد و در یگان تخریب رشادتها و از جان گذشتگیها نشان داد. سید اسحاق موسوی فرماندهی عملیاتهای یگان تخریب، در مناطق مختلف دمشق امثال حران عوید، احمدیه، زمانیه، فروسیه، قریهی شامیه و بهاریه را به عهده داشت. سید اسحاق در منطقه حضور داشت و انجام وظیفه میکرد؛ حضور او در این جبهه ها آنقدر مؤثر بود که ابو حامد با مرخصی او مخالفت میکرد. بالاخره بعد از سه ماه به مرخصی آمد و یک ماه بعد دوباره عازم منطقه شد. او به خواست ابوحامد فرمانده فاطمیون وارد حما شد و به جانشینی فرمانده فاطمیون در حما منصوب شد. این انتصاب بعد از شهادت شهید حسین براتی فرمانده فاطمیون در حما بود. سید اسحاق در حما نیز جانفشانیها کرد و رشادتها از خود نشان داد. سید اسحاق به دستور ابو حامد همراه نیروهایش وارد حلب شد و در عملیات حندرات ۲ شرکت کرد. هدف این عملیات بازگرداندن شهدای جایمانده از عملیات حندرات ۱و شکست محاصره نبل و الزهرا بود. او در کنار نیروهایش و دوستانی همچون مهدی صابری و شهید خدابخش خاوری (علی شارژی) مجاهدتها نمود. اهداف عملیات تقریبا محقق شده بود ولی مهمات و تجهیزات به پایان رسید. به دلیل کوهستانی بودن منطقه، رساندن تجهیزات و مهمات میسر نبود. سید اسحاق دستور عقب نشینی داد ولی دیر شده بود چون توسط دشمن قیچی ومحاصره شده بودند؛ محاصره به سختی شکسته شد و سید اسحاق توانست تمامی نیروهایش را از قتلگاهی که تکفیریها ترتیب داده بودند، نجات و شخصا تمام مجروحین و شهدا رابه عقب باز گرداند و از منطقه خارج ساخت. اما خودش مورد هدف تک تیر انداز دشمن قرار گرفت ودو تیر بر قلب او نشست. او شربت شهادت را نوشیده و به دیدار سالار شهیدان، دوستان همرزمش، مادر حقیقی، مادر بزرگش، همسر و فرزندش شتافت. پیکر این شهید بزرگوار در تاریخ ۲۷/۹/۹۳ همزمان با شهادت امام حسن عسکری علیه السلام وارد ایران شد و بر روی دستان مردم شهید پرور مشهد مقدس، اعم از مهاجران و انصار قرار گرفت و بعد از طواف برگرد بارگاه ملکوتی حضرت ثامن الحجج علیه السلام در بلوک ۳۰ ردیف ۸۷ قبر۴۰، گلزار شهدای بهشت رضا علیه السلام منتقل و آرام گرفت. بعد از شهادت سید اسحاق، پدر او یعنی سید محمد نتوانست داغ فرزند رشیدش راتحمل کند و همزمان با ایام سالگرد شهادت فرزندش در تاریخ ۱۴/۸/۹۴ بدرود حیاط گفت و به دیدار عزیزانش در دیار باقی شتافت و بدنش در بهشت شهدای عسکریه آرام گرفت. مادر، خواهران و برادران این شهید بزرگوار در مشهد ساکن هستند و متأسفانه مسئولین کوچکترین توجهی به ایشان ندارند. این سرنوشت تنها این خانواده شهید نیست و خانوادههای شهیدان دیگری از فاطمیون از جمله پدر شهید علی شارژی (خدابخش خاوری) با بیتوجهی مسئولین مواجه هستند و با مشکلات عدیدهای دست و پنجه نرم میکنند.
بخشی از وصیت نامه شهید سید اسحاق موسوی فرمانده تیپ شهید براتی
بعد از ذکر ویاد نام خداوند و شهادت به یگانگی خداوند، و نبوت پیامبران، امامت علی ویازده فرزندش وصیت خود را چنین آغاز می کنم: اینجانب سید اسحاق موسوی فرزند سید محمد متولد۲/۱/۱۳۵۶ ساکن روستای ناظریه در سلامتی وصحت عقل وصیت میکنم؛ پدر و مادر عزیزم مرا ببخشید و حلال کنید و برای آمرزش و عاقبت بخیریام دعا کنید؛ زیرا رضایت خداوند در رضایت شماست و خداوند در قرآن می فرماید به پدرو مادر خود نیکی کنید و مکررا تکرار شده که رضایت خداوند در رضایت والدین است. خواهرانم شما فرزندان زهرای مرضیه هستید پس مایه ی افتخار زهرای مرضیه باشید وحجاب خود را رعایت کنید و همواره ملزم به رعایت حجاب اسلامی و نماز اول وقت باشید و در همه جا و همه حال پاسدار حجاب بوده و همواره حجاب خود رعایت و نماز خود را در اول وقت بجا آورید. به هیج عنوان از حجاب و نماز اول وقت خود غافل نشوید... برادرانم شما فرزندان علی مرتضی هستید، پس علی وار زندگی کنید و بدانید حجاب مختص بانوان نیست شما نیز مایهی افتخار علی مرتضی باشید، مبادا کاری یا حرکتی انجام دهید که موجب ناراحتی قلب نازنین آقا امام زمان شود. نماز اول وقت، امر به معروف و نهی از منکر و دعای فرج را هیج گاه فراموش نکنید. اساس جامعه نماز اول وقت و امر به معروف و نهی از منکر است از آن غافل نشوید. همیشه پاسدار ولایت علی وآل علی باشید ودر این راه از جان و مال خود دریغ نکنید. خواهران و برادرانم، پدرو مادر عزیزم بعد از من گریه و ناله نکنید خوشحال و شادمان باشید زیرا خداوند در قرآن میفرماید شهدا زنده اند نزد خدا روزی میخورند پس بعد از من خوشحال و شادمان باشید که من جاویدان شدم؛ از دوستان وسایر اقوام برایم طلب حلالیت کنید اگر با شما برخورد تند و بدی داشتم ببخشید حلالم کنید و دعا کنید بر سفره عمه سادات مهمان باشم و مورد شفاعتش قرار گیرم. پدرو مادر عزیزم وخواهر و برادرانم من به راهی که میروم وانتخاب کرده ام کاملا آگاهم و بدرستی انتخاب وراهم ایمان دارم. بعد از من عده ای سبک مغز و جاهل، زبان به تمسخر و نصیحت بیجای شما خواهند گشود؛ به والله قسم اگر این جماعت در کربلا بودند حسین بن علی را یاری نمی کردند و تنهایش میگذاشتند و تماشا می کردند. چگونه امامانشان رامیکشند...این جماعت از اسلام فقط دولا راست شدن وتسبیح چرخاندن وحرفهای قشنگ قشنگش را فهمیده اند ( و) از بصیرت بی بهره اند. این جماعت اگر مهدی ظهور کند او را نیز یاری نخواهند کرد و مهدی فاطمه را تنها وغریب خواهند گذاشت. پس محکم و استوار باشید وغم به خود راه ندهید. برایم نه روزه بگیرید و نماز بخوانید که خداوند الرحمان ورحیم است. خدارو شکر حق الناسی بر گردنم نیست که خداوند از حق خود میگذرد ولی از حق بندگانش هرگز. مرا ببخشید وبرایم طلب حلالیت کنید. دعای خیر مادر و پدر مایهی عاقبت بخیری وسربلندی انسان است؛ مادر و پدر عزیزم برای سربلندی عاقبت بخیری ام دعا کنید. به امید فرج یگانه منجی عالم بشریت مهدی صاحب الزمان (عج) و بر طرف شدن موانع ظهورش. (سید اسحاق موسوی فرزند سید محمد متولد۲/۱/۱۳۵۶ ساکن ناظریه عازم دفاع از حریم آل الله درسوریه تاریخ ۲۷/۹/۱۳۹۱)(عاقبت خاک شود حسن جمال و من وتو* خوب و بد میگذرد وای بحال من وتو* قرعه امروز به نام من و فردا دگری* میخورد تیر اجل بر پرو بال من و تو* مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی* گیرم که کل جهان باشد از آن من وتو*)
با تقدیم صلوات به روح شهدای گرانقدر جبهه حق و شهید مدافع حرم سید اسحاق موسوی
و به امید پیروزی نهایی حق بر باطل
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com