کد خبر: ۳۸۰۰۶۰
تاریخ انتشار:
گفتگو با بهزاد خداویسی

بازیگر مرد ایرانی بعد از چندسال دوری از ایران، بازگشت

بهزاد خداویسی بعد از چندسال دوری از ایران و بازیگری، این روزها با فیلمی روی پرده است که هجده سال پیش برای بازی در نقش اول آن انتخاب شده‌بود.

به گزارش بولتن نیوز،خداویسی در «ایران سرای من است» نقش جوانی را دارد که کتابی درباره شعرای کلاسیک ادبیات ایران نوشته است. کتابی که او نوشته به سد ممیزی برخورد کرده و او در رفت‌وآمدهایی که برای رفع این مانع به تهران دارد، در سفری ذهنی و در دل کویر با این شعرا روبه‌رو می‌شود. خداویسی در دهه هفتاد بازیگری پرکار در تلویزیون و سینمای ایران بود. او  با «تحفه‌ها» در سال ۶۶ برای اولین بار به سینمای ایران آمد، با بازی در نقش معلم فیلم «خمره» ساخته ابراهیم فروزش در سال ۷۰ مطرح شد و در سال‌های بعد در فیلم‌هایی چون «ضیافت»، «بانی چاو» و «غریبانه» هم ظاهر شد. با این وجود عمده درخشش او در سریال‌های پربیننده دهه هفتاد بود. بازی در نقش اوصیا دستیار کارآگاه اصفهانی سریال «سرنخ» ساخته کیومرث پوراحمد و مجید دانشجوی اصفهانی هنر در خانه دانشجویی سریال «روزگار جوانی» بیش از پیش چهره او را در ذهن بینندگان ثبت کرد. برای من خانه دانشجویی که او، نصرالله رادش، کیهان ملکی، امین حیایی و مهدی صبایی ساکنین آن بودند تا سال‌ها معنای زندگی دانشجویی بود. گفت‌وگوی ما با بهزاد خداویسی در مورد مهم‌ترین نقشی بود که او در سینمای ایران ایفا کرده است. خداویسی با پرویز کیمیاوی در تنها فیلم او بعد از انقلاب همکاری کرده و خاطرات زیادی از او دارد. این گفت‌وگو با ذکر شروع کار او در کانون پرورش فکری آغاز شد و خیلی زود به عباس کیارستمی چهره شاخص کانون در آن سال‌ها پیوند خورد.

چندسال داشتید وقتی در فیلم «ایران سرای من است» بازی کردید؟

۱۸ سال پیش بود و حدود سی و دو یا سی و سه سال داشتم. من از سال ۵۳ وقتی هشت سالم بود بازیگری را در فیلم‌های کوتاه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شروع کردم. بعد از انقلاب، با اداره برنامه‌های تئاتر ادامه دادم و کار بازیگری را روی صحنه دنبال کردم و بعد وارد کار سینما شدم.

اولین فیلم مهم‌تان «خمره» بود؟

قبل از آن چند فیلم نیمه‌بلند کار کرده بودم ولی اولین کار مهم سینمایی من همین کار آقای ابراهیم فروزش«خمره» بود که جایزه‌های زیادی هم در تمام دنیا گرفت. این‌جا باید یادی کنم از عالیجناب کیارستمی. محل فعالیت‌های ما در کانون بود. یک روز آقای کیارستمی آمد آن‌جا و ابراهیم فروزش من را معرفی کرد و گفت این کاری را که می‌خواهیم شروع کنیم قرار است بهزاد خداویسی بازی کند. چون کیارستمی در جریان فیلم‌نامه فیلم «خمره» بود. ایشان ده دقیقه‌ای با من صحبت کردند و فامیلی من را هم پرسید و وقتی گفتم خداویسی هستم گفت خوب است هم فامیلی همان معلم روستا هم هستی. یادش به خیر، ۲۵ سال قبل بود. حضور ایشان خیلی برای من خوش‌یمن بود و درواقع من را برای بازی در  فیلم «خمره»تایید کرد. من کارهای کیارستمی را از قبل از انقلاب می‌شناختم. این فقدانش و اتفاقی که برای کیارستمی افتاد خیلی ناراحتم کرد. جای خالی‌اش را هیچ‌کسی نمی‌تواند پر کند. کسی بود که مثل هیچ‌کس نبود و متاسفانه حالا هیچ‌کاری هم نمی‌شود کرد. فیلم «خمره» در سینما شهرقصه روی پرده رفته بود. کیارستمی آن‌جا فیلم را دید و وقتی نظرش را درباره فیلم و بازی خودم پرسیدم به قدری خوب و استادانه نظر دادند و صحبت کردند که هنوز یادم است. هیچ‌کسی به این ظرافت فیلم را ندیده بود و این‎قدر به بازیم دقت نکرده بود. از جمله گفت نباید در فیلم عینکم را برمی‌داشتم. آقای فروزش فکر می‌کرد عینکی بودن این کاراکتر که در یک روستای دوردست معلم است، همه را به این تصور می‌اندازد که چپی است. بعدها بارها همدیگر را دیدیم و خیلی دوست شده بودیم، در این سفر اخیر به پاریس با هم در یک هواپیما بودیم و خیلی با هم صحبت کردیم. درباره فیلم‌هایش، درباره کاری که می‌خواست در چین بسازد و خیلی کارهای دیگر.

فیلمی که عباس کیارستمی در چین می‌خواست بسازد دیگر برای هیچ‌کدام از ما امکانش نیست که بدانیم چه طرحی بوده و چه نوع فیلمی در کارنامه کیارستمی می‌شد. با شما درباره طرح این فیلم حرفی زد؟

این سفر به پاریس برای همین بود که مارین کارمیتز رییس MK2 فرانسه دعوتش کرده بود تا برای کاری که در چین می‌خواست ساخته شود قرارداد ببندند. ولی متاسفانه بعد آمد ایران و این اتفاق‌ها و این مریضی‌ها پیش آمد و اجل مهلت نداد. بعد از قرارداد بستن، قرار بود بروند چین و لوکیشن‌ها را ببینند. این سفر برای من سفر عجیبی بود و وقتی داشتم از پاریس به ایران برمی‌گشتم، داخل هواپیما خبر را متوجه شدم. هواپیما وای‌فای داشت و وقتی موبایلم را روشن کردم فهمیدم چه شده. درست در پروازی عکس پرواز تهران-پاریس که با هم بودیم. این بار داشتم از پاریس به تهران می‌آمدم. پرواز سال قبل چقدر برای من لذت‌بخش بود و پرواز برگشت چقدر ناراحت‌کننده.

ماجرای همراهی با پرویز کیمیاوی از کجا شروع شد؟

در زمان ساخت «ایران سرای من است» من دیگر خیلی فیلم بازی کرده بودم و تا اندازه‌ای شناخته‌شده بودم. وقتی که با من تماس گرفتند و رفتم دفتر آقای سرهنگی، همه آن‌جا نشسته بودند. آقای کیمیاوی و خانم‌شان هم بودند. وقتی وارد شدم و صحبت کردم دیدم آقای کیمیاوی می‌خندد و خوشحال به نظر می‌رسد. بعدها به من گفت تو تا وارد دفتر شدی من گفتم این همان نویسنده است که می‌خواهم.

زمانی که آقای کیمیاوی در سال ۷۷ این فیلم را کار کرد، تصمیم داشت کلا به ایران برگردد یا این‌که تصمیم‌اش از ابتدا این بود که فقط برای این فیلم به ایران بیاید؟

اولین فیلمی که آقای کیمیاوی بعد از انقلاب کار کرد همین «ایران سرای من است» بود. شما می‌پرسید آقای کیمیاوی قصد داشت بماند یا نه. اگر این فیلم درست اکران می‌شد و همه مسائل به خوبی پیش می‌رفت و کار بعدی به ایشان پیشنهاد می‌شد، چه دلیلی بود که برگردد؟ اما وقتی دید نمی‌تواند کار کند دوباره برگشت. اگر به صورت قطعی می‌دانست امکان کار وجود دارد، می‌ماند و ادامه می‌داد. مهم این است که دولت هم کمک کند. بالاخره فیلم‌های ایشان، فیلم‌های خاص است و تهیه‌کننده‌هایش هم باید تهیه‌کننده‌های خاص می‌بودند. تهیه‌کننده‌های هنری. باید مثلا فارابی تهیه‌کنندگی فیلم بعدی ایشان را قبول می‌کرد و سرمایه‌اش را تامین می‌کرد. این فیلم‌ها پرهزینه هم نیستند.

پرویز کیمیاوی با فیلم‌نامه کامل و از پیش مشخص کار می‌کرد؟

بله، بله دقیقا همه نکات از اول تا آخر مشخص بود و از ابتدای کار فیلم‌نامه دست من بود. خیلی آدم دوست‌داشتنی‌ای بود. من با کارگردان‌های زیادی کار کرده‌ام، همه این کارگردان‌ها هم خوب بودند، ولی شیوه و متد کیمیاوی فرق می‌کرد و برای من جالب بود. ما چون مدت طولانی در شهرستان کار کردیم، خیلی به هم نزدیک هم شدیم. در این سال‌ها هم من هروقت می‌روم فرانسه با هم در تماس هستیم و دیدار می‌کنیم. واقعا حیف. ایشان باید در کشور خودش کار می‌کرد. دولت باید این‌قدر امکانات در اختیار چهره‌های فرهنگی مثل پرویز کیمیاوی بگذارد که بتوانند فیلم بسازند. ماه پیش مروری بر آثار ایشان در مونیخ برگزار شد. ما قدر اساتیدمان را نمی‌دانیم.

کجا کار می‌کردید برای فیلم‌برداری؟

در کرمان، روستاهای اطراف راور کرمان و خود راور.

شرایط تولید سختی هم داشتید. مدیر تولید در مراسم افتتاحیه فیلم می‌گفت که هر روز یک تانکر آب برای شما از مرکز استان می‌آوردند. ساخت این فیلم دقیقا چقدر طول کشید؟

دو سه ماه ما آن‌جا کار کردیم و بعد به شیراز و قم و تهران رفتیم. یک‌سری از صحنه‌ها را اطراف قم گرفتیم. خلاصه خیلی طول کشید ولی برای من لذت‌بخش بود. از کار کردن با ایشان و خیلی چیزها یاد گرفتم. اگر این فیلم آن موقع بیرون می‌آمد، به من و کار حرفه‌ای من هم کمک می‌کرد. این فیلم در جشنواره روتردام حتی بلیت‌هایش فروخته شده بود. ولی مسائل و مشکلاتی که بود باعث شد هیچ‌وقت اکران نشود و بیرون نیاید.

چرا فیلم هیچ‎وقت اکران نشد؟

شاید من درست نباشد در این باره صحبت کنم و آقای کیمیاوی راضی نباشد. نمی‌شود در این شرایط مسائل را کامل باز کرد. آقای کیمیاوی برای افتتاح فیلم هم ایران نیامد و روی مونتاژ آن کمی ایراد داشت. ایشان خیلی کمال‌گرا است و به کمتر از ایده‌آل رضایت نمی‌داد. این مونتاژ را دوست نداشت. ولی این فیلم به نظر من فیلمی است که تاریخ مصرف ندارد و پنجاه سال دیگر هم شما ببینی باز هم جذاب است. چون درباره دو موضوع است که منحصر به زمان و مکان نیستند. اول ادبیات ایران و دوم سانسور که فقط متعلق به الان نیست.

سانسوری که ریشه‌دار بوده در فرهنگ این سرزمین.

از خیلی قبل‌ترها بوده. از همان دوره حافظ و سعدی این سانسور وجود داشته است. به همین خاطر فکر می‌کنم کسانی که دوست دارند یک فیلم فرهنگی خوب ببینند، از دیدن این فیلم خیلی لذت می‌برند.

از فیلم هم پیداست که نویسنده این فیلم‌نامه ارتباط خیلی گسترده و عمیقی با ادبیات کلاسیک ایران داشته است.

این تسلط از فیلم‌نامه پیداست. کیمیاوی در این فیلم هم به ادبیات نگاه می‌کند و هم به سنت‌ها می‌پردازد. قسمتی از فیلم شرح رابطه مردم محلی با قنات‌ها و سنت‌های آن‌هاست. همیشه شخصیت‌های بدیعی را پیدا می‌کند. در فیلم «باغ سنگی» آن پیرمرد درویش‌خان را پیدا می‌کند که به درخت‌ها سنگ آویزان کرده یا مثلا در فیلم شاهکار «پ مثل پلیکان» آسیدعلی میرزا را پیدا می‌کند. در همین فیلم من دونقش را بازی می‌کنم. علاوه بر نقش خودم، نقش کسی را هم دارم که در چاه زندگی می‌کند. این آدمی که در چاه است واقعا وجود داشته و خود ایشان او را دیده است.

شیوه کار پرویز کیمیاوی با بازیگر چطور بود؟

هم با بازیگر حرفه‌ای می‌توانست کار کند و هم با نابازیگر. در کار ما اهالی روستا هیچ‌کدام بازیگر نبودند. خانم‌هایی که دور چاه قنات نشسته‌اند، بازیگر نیستند. از بین شعرا، کسی که در نقش مولوی قرار گرفته بازیگر نیست و یک استاد خوش‌نویسی در کرمان بود. بازیگرهای مختلفی را همه دوستان برای این نقش‌ها معرفی می‌کردند. بازیگرهایی داشتیم مثل مرحوم پورستار که نقش خیام را بازی می‌کرد یا آقای مهدی فقیه و البته سعید پورصمیمی که حرفه‌ای‌ترین بازیگر گروه بود.

خود شما در دهه هشتاد از بازیگری فاصله گرفتید و سمت کارگردانی رفتید. چرا این اتفاق افتاد؟

یک مدت هم از ایران رفتم. بعد از این فیلم چندسالی کار کردم اما دیگر فیلم‌ها اینقدر بد شده بود که ترجیح دادم، بروم. رفتم فرانسه و مدتی آن‌جا فیلمولوژی خواندم. در این سال‌ها هم هیچ‌وقت به طور کامل از سینما دور نبودم، می‌نوشتم، فیلم‌های کوتاهی می‌ساختم و در جشنواره‌ها شرکت می‌کردم. هیچ موقع کار دیگری جز سینما را دنبال نکردم.

بعد از هجده سال، دیده شدن دوباره این فیلم بین نسل جوان می‌تواند تاثیرگذار باشد؟ با توجه به این‌که اکران هنر و تجربه هم محدود است.

خیلی هم محدود است و متاسفانه تبلیغ هم راجع به آن نمی‌شود. خیلی‌ها نمی‌دانند این فیلم اکران شده. تبلیغ، هم احتیاج دارد به سررشته داشتن از کار تبلیغات و هم پول می‌خواهد. یک مدتی شبکه‌های ماهواره‌ای فیلم‌های سینمای ایران را تبلیغ می‌کردند و تاثیر بسیار مثبتی روی فروش داشت اما جلوی آن را گرفتند. تلویزیون هم که فقط چند فیلم خاص را تبلیغ می‌کند و خیلی هم گران است و تهیه‌کننده‌ها از پس هزینه‌های آن برنمی‌آیند.

 این بار قصد دارید در ایران بمانید و بازیگری را ادامه بدهید؟

بله بازیگری را ادامه می‌دهم و در فاصله ‌اش می‌نویسم. الان دارم یک فیلم‌نامه بلند می‌نویسم. هرچند به خاطر اتفاقی که برای آقای کیارستمی افتاد، چندوقتی است متوقفش کرده‌ام و نمی‌توانم بنویسم. یک هفته می‌رفتم سر مزار ایشان و می‌آمدم و هنوز برایم باورنکردنی است. تنها چیزی که ما را آرام می‌کند، دیدن فیلم‌های مستندی که درباره ایشان ساخته‌اند و فیلم‌های خودشان است.

منبع:موسیقی ایرانیان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین