وحید 22 ساله که تا همین چند هفته پیش با پدرش یک اغذیهفروشی را در تهران اداره میکردند و اصلا به ذهنش هم نمیرسید یک دوستی تلگرامی و وسوسه پولی یک زن جوان، زندگیاش را به یکباره ویران کند...
وحید 22 ساله که تا همین چند هفته پیش با پدرش یک اغذیهفروشی را در تهران
اداره میکردند و اصلا به ذهنش هم نمیرسید یک دوستی تلگرامی و وسوسه پولی
یک زن جوان، زندگیاش را به یکباره ویران کند و او را در دامی گرفتار کند
که بازگشتی ندارد؛ عاقبتی که فکر نمیکرد نصیبش شود و مهر متهم به اسیدپاشی
را بر پیشانیاش حک کند و به جای ماندن در کنار خانواده، سر از بازداشتگاه
و زندان درآورد.
اکنون او مانده است و زندان و آیندهای پرابهام
که مقابلش ترسیم شده و از دست دادن رویاهای زندگیاش که به این راحتی به
آخر خطر رسیده است.
از ماجرای اسیدپاشی بگو؟
هنوز
هم باور نمیکنم دست به چنین کاری زدهام. انگار همه چیز یک کابوس است. ای
کاش به خواب میرفتم و از این کابوس بیدار نمیشدم، اما چه کنم این ماجرا
واقعی است. من ماندهام و آیندهای تیره و تار.
چطور به این کار دست زدی؟
نمیخواستم
اسیدپاشی کنم، اما این کار را دوستدخترم طراحی کرد و اینچنین خودش و مرا
گرفتار کرد. کاش هیچ وقت به حرفهای وسوسهانگیز او گوش نمیدادم که
اینچنین گرفتار شوم، اما یک لحظه غفلت مرا گرفتار کرد.
چطور با این دختر جوان دوست شدی؟
ماجرای
آشنایی من با این دختر جوان (که بعد از دستگیری متوجه شدم که متاهل و در
آستانه جدایی بود)، یک ماه پیش و به طور اتفاقی در یک گروه تلگرامی آغاز
شد. چند روز بعد او به طور خصوصی به من پیام داد. کمکم به او عادت کردم و
در طول روز در تلگرام با هم در ارتباط بودیم. علاوه بر آن تلفنی هم حرف
میزدیم، اما فقط یک بار با هم حضوری ملاقات کردیم.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
در
جریان رد و بدل کردن پیامهای تلگرامی و گفتوگوی تلفنیمان او مدعی شد
ناپدریای دارد که او را اذیت میکند. همیشه او را کتک میزند و تحقیرش
میکند. دیگر حاضر به ادامه زندگی در آن خانه و کنار ناپدریاش نیست. از من
خواست کمکش کنم تا شر ناپدری را از سرش کم کنم. قبول کردم. دو هفته پیش از
ماجرای اسیدپاشی، او با من تماس گرفت و خواست که برایش قرص برنج بخرم.
خریدی؟
بله.
تعدادی قرص برنج خریدم و در قرار ملاقات به او دادم. او میگفت با این
قرصها میخواهد ناپدریاش را به قتل برساند. چند روز که گذشت با من تماس
گرفت و خبر داد که دو بار قصد داشته با همین قرصهای برنج به جان ناپدریاش
سوءقصد کند که موفق نشده است.
میدانستی اگر موفق میشد، تو معاون در قتل بودی؟
به این موضوع هیچ وقت فکر نکرده بودم. من فقط میخواستم به دختر جوان کمک کنم.
چی شد قبول کردی اسیدپاشی را انجام دهی؟
دختر
جوان گفت دیگر از این وضع خسته شده و اگر ناپدریاش را از بین نبرد، این
مرد بلای جانش میشود. بنابراین پیشنهاد داد که برروی ناپدریاش اسید
بپاشم. از من خواست اسید تهیه کنم. وعده داده بود که اگر اسیدپاشی را
بهدرستی انجام دهم، در قبال این کار به من صد تا 150 میلیون تومان پول
میدهد. وسوسه دریافت این پول مرا از اینرو به آنرو کرده بود. هدفم فقط
اسیدپاشی و دریافت این پول هنگفت بود.
چطور نقشه اسیدپاشی را اجرا کردی؟
نقشه
اسیدپاشی را دختر جوان طراحی کرد. او از من خواست اسید را تهیه کنم. حتی
عکس ناپدریاش، خودروی او و ساعت رفت و آمدش از خانه به محل کار را برایم
از طریق تلگرام ارسال کرد. هر اطلاعاتی درباره وی میخواستم را در اختیارم
قرار داد. او آنچنان ماجرای اسیدپاشی را طراحی کرده بود که فکر نمیکردم
ماجرا لو برود و هردو دستگیر شویم.
از روز اسیدپاشی بگو؟
من
عکس ناپدری و خودرویش را داشتم. روز حادثه دوباره عکس و خودرو و آخرین
اطلاعات را دختر مورد علاقهام از طریق تلگرام برایم ارسال کرد. وقتی
ناپدریاش خانه را ترک کرد، با من تماس گرفت و خواست در حوالی محل کار او
کشیک بکشم و نقشه را اجرا کنم. با خودروی پراید متعلق به پدرم که از او
امانت گرفته بودم، به شهریار آمدم و با دیدن مرد میانسال که سوار خودرویش
بود، سایه به سایه تعقیبش کردم تا اینکه به نزدیکیهای محل کارش رسید.
همین که خودرویش را متوقف کرد و میخواست پیاده شود، به وی نزدیک شدم در در
فرصتی مناسب بدون اینکه او بتواند واکنشی از خود نشان دهد یا از دستم
فرار کند، بر رویش اسید پاشیدم و بسرعت از محل دور شدم. همان موقع با دختر
مورد علاقهام تماس گرفتم و گفتم که کار تمام شده و اکنون پولی را که وعده
داده به من بدهد. او فقط خندهای کرد و گفت حالا که کار را انجام دادهای،
من بیشتر از 10 میلیون تومان ندارم که به تو بپردازم. با شنیدن این حرفها
عصبانی شدم و گفتم که باید همان مبلغی را که توافق کردهایم، بپردازی که او
زیر بار حرفی که زده بود نمیرفت و میگفت فقط میتواند 10 میلیون تومان
به من بدهد. از من خواست به شهر دیگری بروم و مدتی پنهان شوم تا آبها از
آسیاب بیفتد و مقداری پول به حسابم واریز میکند.
وسایلم را جمعآوری کردم و قصد فرار داشتم که ماموران خودرویم را شناسایی کردند و بعد از توقیف آن، خودم هم دستگیر شدم.
بعد از دستگیری با دختری که تو را برای اسیدپاشی اجیر کرده بود، ملاقات کردی؟
بعد
از دستگیری و در بازجویی اولیه سعی میکردم با گفتههای دروغین و
پنهانکاری طوری وانمود کنم که من دست به این اسیدپاشی نزده و اشتباهی
دستگیر شدهام، اما غافل از اینکه دوربین مداربسته تصویرم را هنگام
اسیدپاشی ثبت کرده و این سند محکمی درباره گناهکاریام بود و دیگر نتوانستم
به دروغگوییهایم ادامه دهم و سرانجام اعتراف کردم. با اعترافهای من بود
که دختر موردعلاقهام ـ طراح اسیدپاشی ـ هم دستگیر شد. در مواجهه حضوری با
وی بود که متوجه شدم او فریبم داده و کسی که من با وسوسه او بر چهرهاش
اسید پاشیدهام، ناپدریاش نبوده بلکه پدرش بوده است. علاوه بر آن او
ازدواج کرده و به دلیل مشکلاتی که برایش رخ داده بود، درصدد جدایی از شوهرش
قرار داشت. زن جوان به دلیل اختلافهایی که با پدرش داشته، دست به انتقام
زده و مرا هم گرفتار کرده بود. باورم نمیشد که او اینچنین فریبم داده است.
وی با این کارهایش آینده و جوانیام را گرفت. اکنون علاوه بر خودش، من هم
باید به اتهام اسیدپاشی سالهای سال را در زندان بمانم. خانوادهام زمانی
که برای پیگیری پروندهام به پلیس آگاهی آمده بودند، متوجه ماجرا شدند.
باورشان نمیشد که من در جریان یک دوستی معمولی تلگرامی به این اسیدپاشی
دست زدهام و مردی را مصدوم و روانه بیمارستان کرده و خودم هم روانه زندان
شدهام.
حرف آخر؟
فقط
میتوانم بگویم خیلی اشتباه کردم. باورم نمیشد یک دوستی ساده تلگرامی به
یک حادثه اسیدپاشی ختم شود. حالا باید بهترین سالهای عمرم ر ا در زندان
بمانم. شاید اگر فریب وعدههای این دوست تلگرامی را نمیخوردم و طمع یکشبه
پولدار شدن به جانم نمیافتاد، اینچنین گرفتار نمیشدم. دختر شاکی من را
فریب داد تا به هدفش برسد، بعد هم خودش را کنار کشید. در این پرونده دو مرد
قربانی وسوسههای یک زن شدند؛ من و پدر این دختر.