خداوند خالق همه چیز است پس هر چیزی برای رفع نیاز خود خدا را قصد میکند، پس خدا صمد است یعنی مقصود نهایی همه اشیاء برای رفع حاجاتشان است؛ که در این صورت، آیه قبل با آیه قبل بیشتر مرتبط است بدین صورت که دو تعبیر «أحد» و «صمد» به ترتیب، خدا را در مقام ذات و فعلش معرفی میکند
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد کرد.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 11 تیر به آیه 2 سوره اخلاص پرداخته شده و در آن آمده است:
اللَّهُ الصَّمَدُ
سوره اخلاص (112) آیه 2
ترجمه
خداوند [تنها] صمد است
نکات ترجمهای و نحوی
«الصمد»: ماده «صمد» که فقط یکبار در قرآن کریم به کار رفته، بر دو معنا دلالت میکند: یکی «قصد کردن» است و «صَمَد» به شخص مافوق که همه افراد برای رفع نیازشان به سراغ او میروند و او را قصد میکنند گفته میشود؛ و دوم به معنای «صلب» و سخت و محکم است و لذا به چیزی که کاملا توپر باشد و هیچ جای خالیای درونش نباشد (غیرمُجَوَّف) نیز «صَمَد» گفته میشود (معجم المقاييس اللغة3/ 309؛ مفردات ألفاظ القرآن/493 ؛ لسان العرب3/ 258 ؛ المحيط في اللغة8/ 119) آنگاه هنگام کاربرد آن در مورد خداوند، در حالت اول، نیازمندی همه به او مدنظر خواهد بود و در حالت دوم ، بینیازی او از همگان یا بسیط و غیر مرکب بودن او؛ و هریک از ترجمههای موجود به یکی از این معانی اشاره کردهاند که همگی با هم میتواند درست باشد و لذا میتوان گفت این کلمه معادلی در زبان فارسی ندارد.
«اللَّهُ الصَّمَدُ» را میتوان مبتدا و خبر گرفت که در این صورت چون «الـ» روی خبر آمده دلالت بر حصر میکند (فقط خدا صمد است)، و میتوان «الصمد» را صفت برای «الله» گرفت و آنگاه کل عبارت «الله الصمد» را خبر برای «هو» که در آیه قبل آمده بود. (او خدای صمد است) (مجمع البيان في تفسير القرآن10/ 858)
حدیث
1) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ الْيَهُودَ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالُوا انْسِبْ لَنَا رَبَّكَ فَلَبِثَ ثَلَاثاً لَا يُجِيبُهُمْ ثُمَّ نَزَلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ إِلَى آخِرِهَا فَقُلْتُ لَهُ مَا الصَّمَدُ فَقَالَ الَّذِي لَيْسَ بِمُجَوَّفٍ.
التوحيد (للصدوق)، ص93
محمدبن مسلم میگوید: از امام صادق ع شنیدم که یهودیان [در برخی نقلها : مشرکان] از رسول خدا خواستند که اصل و نسب خدایت را برای ما بگو. سه روز جوابشان را نگفت تا سوره توحید نازل شد.
از ایشان سوال کردم: «صمد» یعنی چه؟
فرمود: چیزی که توخالی نباشد.
احادیث زیر همگی از توحید صدوق، ص90 است و عینا در مجمع البيان، ج10، ص861 نیز آمده است:
2) قَالَ الْبَاقِرُ ع حَدَّثَنِي أَبِي زَيْنُ الْعَابِدِينَ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: الصَّمَدُ الَّذِي لَا جَوْفَ لَهُ وَ الصَّمَدُ الَّذِي قَدِ انْتَهَى سُؤْدَدُهُ وَ الصَّمَدُ الَّذِي لَا يَأْكُلُ وَ لَا يَشْرَبُ وَ الصَّمَدُ الَّذِي لَا يَنَامُ وَ الصَّمَدُ الدَّائِمُ الَّذِي لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزَالُ.
3) قَالَ الْبَاقِرُ ع الصَّمَدُ السَّيِّدُ الْمُطَاعُ الَّذِي لَيْسَ فَوْقَهُ آمِرٌ وَ نَاهٍ.
4) قَالَ: وَ سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ زَيْنُ الْعَابِدِينَ ع عَنِ الصَّمَدِ فَقَالَ الصَّمَدُ الَّذِي لَا شَرِيكَ لَهُ وَ لَا يَئُودُهُ حِفْظُ شَيْءٍ وَ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ شَيْءٌ.
5) قَالَ وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ زَيْنِ الْعَابِدِينَ ع الصَّمَدُ هُوَ الَّذِي إِذا أَرادَ شَيْئاً قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ وَ الصَّمَدُ الَّذِي أَبْدَعَ الْأَشْيَاءَ فَخَلَقَهَا أَضْدَاداً وَ أَشْكَالًا وَ أَزْوَاجاً وَ تَفَرَّدَ بِالْوَحْدَةِ بِلَا ضِدٍّ وَ لَا شَكْلٍ وَ لَا مِثْلٍ وَ لَا نِدٍّ.
2) امام باقر ع از امام سجاد ع نقل کردهاند که: صمد آن است که توخالی نباشد، و صمد کسی است که آقایی به او ختم شود، و صمد کسی است که نمیخورد و نمینوشد و نمیخوابد، و صمد آن دائمی است که همواره بوده و خواهد بود.
3) امام باقر ع میفرمود: صمد آن آقای مورد اطاعتی است که فوق او امر و نهیکنندهای وجود ندارد.
4) از امام سجاد ع درباره «صمد» سوال شد، فرمودند: صمد کسی است که شریکی ندارد و حفظ و نگهداری از چیزی او را خسته نمیکند و چیزی دور از دسترس او نمیماند.
5) از زید بن علی (فرزند امام سجاد ع) نقل شده است که: صمد کسی است که وقتی چیزی را اراده کند میگوید: باش، پس موجود میشود؛ و صمد کسی است که اشیاء را ابداع کرده (بدون سابقه، آفریده) و آنها را به صورت اضداد و اشکال و زوج زوج آفرید و وحدت را فقط برای خودش گذاشت که نه ضدی دارد و نه شکلی و نه مثلی و نه همتایی.
6) از حضرت صادق (ع) روایت شده که گروهى از اهل فلسطين بر امام باقر (ع) وارد شدند و از مسائلى چند سؤال كردند و ايشان را جواب داد، سپس از معنى صمد سؤال كردند، حضرت فرمود:
تفسيرش در خودش است: «الصمد» پنج حرف است:
«الف» دليل است بر انّيّت [= تحقق] اوست و این همان سخن خداوند عز و جل است كه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» (گواهى داد خدا به اينكه خدایی جز او نیست) و اشارهای است به سوى آن که به چنگ حواس نمیافتد؛
«لام» دليل بر الهيّت او است، كه او الله است؛
و اینکه الف و لام در هم ادغام شده و بر زبان ظاهر نميشوند و در گوش واقع نميشوند ولی در نوشتن ظهور دارند، دلیلی است بر اينكه الهیت خداوند، به خاطر لطافت و ظرافتی که دارد، مخفی از آن است که به درک حواس درآید و یا در زبان وصفكننده ویا گوش شنوندهای واقع شود زیرا حقیقت «إله» کسی است که خلائق از درک ماهیت و کیفیت او با حس و وهم خود حیران شوند چرا که او خود ایجاد کننده اوهام و حواس است و اینکه در کتابت آشکار میگردد دلیلی است بر اينكه خداى سبحانه ربوبیتش را در ابداع خلائق و درهم آمیختن روحهای لطیف آنان با جسمهای فشردهشان برایشان آَکار کرده است به طوری که وقتی بندهای به خودش مینگرد روحش را نمیبیند، همان گونه لام الصمد [هنگام تلفظ] آشکار نميشود و در هیچیک از حواس پنجگانه وارد نمیشود؛ ام چون به نوشته نظر كند آنچه پنهان و لطيف بوده برايش ظاهر گردد؛ پس هرگاه بنده در ماهيت باری تعالی و كيفيت او انديشه كند در او متحير و سرگردان شود و انديشهاش به چيزى كه برايش متصور شود احاطه پیدا نكند زيرا كه خداوند عز و جل خود آفريننده صورتها است (پس خودش صورت ندارد) و چون به آفرينش خود نظر كند از برايش ثابت شود که او آفريننده ايشان و درهمآمیزندهی روحها و جسمهای ايشان است؛
و اما «صاد» دليل است بر اينكه خداوند عز و جل صادق است؛ سخن و کلامش صدق است و بندگانش را به اینکه با صدق و راستی از [سخن] صدق پيروى کنند فراخوانده؛ و صادقانه آنها را به سرای صدق وعده فرموده است؛
و اما «ميم» دليل است بر ملك و پادشاهى او و آنكه او پادشاه حقى است كه هميشه بوده و هميشه خواهد بود و پادشاهيش برطرف نخواهد شد و اما دال دليلی است بر «مُلک» او و اینکه او همواره مَلِکِ حق [= فرمانروای بحق] بوده و خواهد بود و زوالی در مُلک او راه نداشته و نخواهد داشت؛
و اما «دال» دلیلی بر دوام مُلکِ اوستو اینکه خداوند عزو جل همیشگی است و برتر از هر گونه بودن و رفتنی است بلکه کائنات را، که با تکوین او هست شدهاند، هستی داده است.
سپس [امام باقر ع] فرمود: اگر براى علمی كه خداى عز و جل به من داده، حاملانی مىيافتم هر آينه توحيد و اسلام و ايمان و دين و همه شرایع را [تنها] از لفظ الصمد نشر می دادم و چگونه برای من چنین چیزی میسر شود در حالی که جدم امیرالمومنین ع حاملانی برای علم خود نمییافت چنانکه گاه آهی عمیق میکشید و بر سر منبر میفرمود «از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید که سینههای من از علم لبریز است؛ آه آه که کسی را که بتواند تحملش کند نمییابم و بدانید که من از جانب خدا بر شما حجتی رسا هستم پس «تن به سرپرستی کسانی ندهید که خداوند بر آنان غضب کرده است و از آخرت ناامید شدهاند همان گونه که کفار از اهل قبور ناامیدند (ممتحنه/13) سپس امام باقر ع ادامه داد ...
متن اصل حدیث فوق:
قَالَ وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ الْقُرَشِيُّ سَمِعْتُ الصَّادِقَ ع يَقُولُ قَدِمَ وَفْدٌ مِنْ أَهْلِ فِلَسْطِينَ عَلَى الْبَاقِرِ ع فَسَأَلُوهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَهُمْ
ثُمَّ سَأَلُوهُ عَنِ الصَّمَدِ فَقَالَ
تَفْسِيرُهُ فِيهِ
الصَّمَدُ خَمْسَةُ أَحْرُفٍ
فَالْأَلِفُ دَلِيلٌ عَلَى إِنِّيَّتِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ ذَلِكَ تَنْبِيهٌ وَ إِشَارَةٌ إِلَى الْغَائِبِ عَنْ دَرْكِ الْحَوَاسِّ
وَ اللَّامُ دَلِيلٌ عَلَى إِلَهِيَّتِهِ بِأَنَّهُ هُوَ اللَّهُ
وَ الْأَلِفُ وَ اللَّامُ مُدْغَمَانِ لَا يَظْهَرَانِ عَلَى اللِّسَانِ وَ لَا يَقَعَانِ فِي السَّمْعِ وَ يَظْهَرَانِ فِي الْكِتَابَةِ دَلِيلَانِ عَلَى أَنَّ إِلَهِيَّتَهُ بِلُطْفِهِ خَافِيَةٌ لَا تُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا تَقَعُ فِي لِسَانِ وَاصِفٍ وَ لَا أُذُنِ سَامِعٍ لِأَنَّ تَفْسِيرَ الْإِلَهِ هُوَ الَّذِي أَلِهَ الْخَلْقُ عَنْ دَرْكِ مَاهِيَّتِهِ وَ كَيْفِيَّتِهِ بِحِسٍّ أَوْ بِوَهْمٍ لَا بَلْ هُوَ مُبْدِعُ الْأَوْهَامِ وَ خَالِقُ الْحَوَاسِّ وَ إِنَّمَا يَظْهَرُ ذَلِكَ عِنْدَ الْكِتَابَةِ دَلِيلٌ عَلَى أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَظْهَرَ رُبُوبِيَّتَهُ فِي إِبْدَاعِ الْخَلْقِ وَ تَرْكِيبِ أَرْوَاحِهِمُ اللَّطِيفَةِ فِي أَجْسَادِهِمُ الْكَثِيفَةِ فَإِذَا نَظَرَ عَبْدٌ إِلَى نَفْسِهِ لَمْ يَرَ رُوحَهُ كَمَا أَنَّ لَامَ الصَّمَدِ لَا تَتَبَيَّنُ وَ لَا تَدْخُلُ فِي حَاسَّةٍ مِنَ الْحَوَاسِّ الْخَمْسِ فَإِذَا نَظَرَ إِلَى الْكِتَابَةِ ظَهَرَ لَهُ مَا خَفِيَ وَ لَطُفَ فَمَتَى تَفَكَّرَ الْعَبْدُ فِي مَاهِيَّةِ الْبَارِئِ وَ كَيْفِيَّتِهِ أَلِهَ فِيهِ وَ تَحَيَّرَ وَ لَمْ تُحِطْ فِكْرَتُهُ بِشَيْءٍ يَتَصَوَّرُ لَهُ لِأَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُ الصُّوَرِ فَإِذَا نَظَرَ إِلَى خَلْقِهِ ثَبَتَ لَهُ أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُمْ وَ مُرَكِّبُ أَرْوَاحِهِمْ فِي أَجْسَادِهِمْ
وَ أَمَّا الصَّادُ فَدَلِيلٌ عَلَى أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَادِقٌ وَ قَوْلَهُ صِدْقٌ وَ كَلَامَهُ صِدْقٌ وَ دَعَا عِبَادَهُ إِلَى اتِّبَاعِ الصِّدْقِ بِالصِّدْقِ وَ وَعَدَ بِالصِّدْقِ دَارَ الصِّدْقِ
وَ أَمَّا الْمِيمُ فَدَلِيلٌ عَلَى مُلْكِهِ وَ أَنَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزَالُ وَ لَا يَزُولُ مُلْكُهُ وَ أَمَّا الدَّالُ فَدَلِيلٌ عَلَى دَوَامِ مُلْكِهِ وَ أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دَائِمٌ تَعَالَى عَنِ الْكَوْنِ وَ الزَّوَالِ بَلْ هُوَ عَزَّ وَ جَلَّ يُكَوِّنُ الْكَائِنَاتِ الَّذِي كَانَ بِتَكْوِينِهِ كُلُّ كَائِنٍ
ثُمَّ قَالَ ع لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِيَ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ وَ كَيْفَ لِي بِذَلِكَ وَ لَمْ يَجِدْ جَدِّي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّى كَانَ يَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ وَ يَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ:
سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَإِنَّ بَيْنَ الْجَوَانِحِ مِنِّي عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلَا لَا أَجِدُ مَنْ يَحْمِلُهُ أَلَا وَ إِنِّي عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَ«لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ»
ثُمَّ قَالَ الْبَاقِرُ ع ...
تدبر
به نظر علامه طباطبایی، معنای اصلی این ماده همان «مافوقی که همه حاجت نزد او میآورند» است و چون خداوند خالق همه چیز است پس هر چیزی برای رفع نیاز خود خدا را قصد میکند، پس خدا صمد است یعنی مقصود نهایی همه اشیاء برای رفع حاجاتشان است؛ که در این صورت، آیه قبل با آیه قبل بیشتر مرتبط است بدین صورت که دو تعبیر «أحد» و «صمد» به ترتیب، خدا را در مقام ذات و فعلش معرفی میکند؛ اما اگر «صمد» را به معنای امری که توخالی (مُجَوّف) نیست در نظر بگیریم آنگاه معنایش این است که خدا هیچ نیازی به غیر ندارد (خلأیی ندارد که بخواهد توسط دیگری پر شود) آنگاه آیه بیشتر با آیه بعد مرتبط میشود، و در واقع آیات بعد، (که خدا نه میزاید و نه زاده شده است) شرح و تفسیر معنای «صمد» خواهد بود. (الميزان20/ 388 ؛ ترجمه الميزان20/ 672-671)
با توجه به قاعده امکان استعمال لفظ در بیش از یک معنا بهتر است که بگوییم هر دو معنا در آیه مدنظر بوده، و صمد یعنی آن مافوقی که به هیچکس نیاز ندارد و نیز همه نیازها به سوی اوست واو مصدر همه امور است؛ و لذا آیه هم با قبلش ارتباط دارد و هم با بعدش.
«اللَّهُ الصَّمَدُ» چرا در این آیه کلمه «صمد» را با «الـ» آورد؛ اما در آیه قبل، «أحد» را بدون «الـ»؟ چون اگرچه تنها خداست که بینیاز از همگان و همگان محتاج اویند، اما منطقا معنی دارد که غیر خدا هم این وصف را داشته باشد؛ لذا با آوردن «الـ» بر روی خبر، این وصف را منحصر در خدا کرد؛ در حالی که کلمه «أحد» خودش به گونهای است که جایی برای غیر باقی نمیگذارد و دومیای برایش فرض ندارد که نیاز باشد آن را منحصرا به خدا نسبت دهیم. (الميزان20/ 388 ؛ ترجمه الميزان20/ 672-671)
«اللَّهُ الصَّمَدُ»: چرا در این آیه هم اسم «الله» را تکرار کرد و نفرمود «هو الصمد». ظاهرا بدین دلیل که هر یک از این دو جمله برای معرفی خدا کافی است؛ برای معرفی خدا کافی است بدانیم که او «أحد» است ویا اینکه او «الصمد» است. (الميزان20/ 388 ؛ ترجمه الميزان20/ 672-671) (شأن نزول آیه، پاسخ به کسانی بود که اصل و نسب الله را میخواستند، حدیث1)
کسی که باور کند خدا «الصمد» است، حقیقتی را یافته که خلأیی ندارد (حدیث1)، سروری را یافته که آقایی به او ختم شود و سروریاش زوالپذیر نیست (حدیث2) و مافوقی ندارد (حدیث3)، بینیازی را یافته که شریکی ندارد و حفظ و نگهداری از چیزی او را خسته نمیکند و چیزی دور از دسترس او نمیماند (حدیث4) ؛ و در یک کلام، پناهگاهی یافته است که فوق آن پناهگاهی نیست و همه کارها دست اوست و هر قدرتمندی هم در عالم بخواهد هر کاری انجام دهد، زیر نظر اوست.
به همین جهت که از هیچ قدرتی در عالم نمیترسد و چنین سخن میگوید: «شاه هم تکیه کرده بود بر امریکا و انگلیس و چین و اسرائیل و همۀ اینها. لکن [این] تکیهگاهها سست است. آن تکیهگاهی غیرسست و سنگین و مستحکم است که خدا باشد. خدا تکیهگاه است. و من به ایشان [یاسر عرفات] و به ملت خودم و به ملت ایشان این توصیه را میکنم همیشه، به اینکه همیشه خدا را در نظر داشته باشند و نظر به این قدرتها نداشته باشند؛ اعتماد بر مادیات نکنند؛ بلکه اعتماد بر معنویات بکنند. قدرت خدا فوق همۀ قدرتهاست. و لهذا ما دیدیم که ملتی که مستضعف بود و هیچ نداشت بر تمام قوا غلبه کرد، و انشاءاللّه میکند. و ما از هیچ چیز نمیترسیم وقتی که با خدا باشیم؛ برای اینکه اگر کشته بشویم و با خدا باشیم سعادتمندیم و اگر بکشیم هم سعادتمندیم.» (امام خمینی)
http://www.imam-khomeini.ir/fa/books/BooksahifeBody.aspx?id=1293
حکایت «پیراهن پادشاه» از منظری دیگر
واقعا چه کسی احمق است؟
سالهاست که عدهای از ترس اینکه مبادا سادهلوح و کوتهنظر به شمار آیند، هر سخن راست و دروغی را که میخوانند یا میشنوند، سریع نزد این و آن تکرار میکنند، تا مبادا کسی آنان را احمق و بیخبر بشمرد! و در این میان، از آنجا که حکایت «کودک و پیراهن پادشاه» را شنیدهاند، وقتی کسی پیراهن واقعی را بر تن مردم انکار کند، سادهلوحانه، و البته با ژستی روشنفکرمآبانه، تمام تلاششان را میکنند که به خود و دیگران بقبولانند که واقعا پیراهنی در کار نیست!
جالب اینجاست که اندکی بعد، با چند کف و سوت، به این نتیجه میرسند که هرکه وجود این پیراهن واقعی بر تن مردم را ابراز کند، کوتهنظر و احمق، و بلکه دروغگوست! آخر مگر میشود افراد باکلاس بگویند پیراهنی نیست، بعد واقعا پیراهنی در کار باشد!
این تازگی ندارد!
از زمان نوح ع، بودند کسانی که غرق در توهمات خویش، و با فرهیختگی تمام! تودههای پیرو پیامبر خدا را کوتهنظر و سادهلوح (بادیالرأی) میشمردند (سوره هود/27). ویا پیروان راستین علی ع را به خاطر کنار نیامدن با معاویه، و اصحاب سیدالشهداء را به خاطر روحیه انقلابی، سادهلوح و زودباور و کوتهنظر دانستند؛ و تعجب میکردند که چرا اصحاب حسین ع نمیفهمند که او حریف یزید نمیشود و پیراهنی در کار نیست!
اینان که در طول تاریخ، هیچگاه مردم را باور نداشتند، به خاطر ذلتی که فرعون بر آنها تحمیل کرده بود، دنبالهروی رسانههای فرعون زمان شدند (زخرف/54) ، به شعارهای مردمپسند فرعون علیه موسی (اعراف/102) ویا دلسوزیهای فرعونی برای دین مردم (غافر/26) دل دادند، و به فلسفهبافی برای کاهش حضور و نقشآفرینی دین در جامعه همت گماشتند؛ و اگر هم احیانا روزی همراه بقیه به لشکر علی ع آمدند، با دیدن قرآنهای روی نیزه، امیرمومنان را کافر و بیایمان شمردند!
بگذارید حرف دلم را بزنم:
دیروز در مسیر راهپیمایی روز قدس، در گرمای بالای 40 درجه و زیر آفتاب مستقیم، با دیدن خیل عظیم مردم روزهدار، از پیرانی که به زحمت راه میرفتند، تا زنانی که زیر چادرهای مشکی عرق میریختند و کودکانشان را هم همراه خود آورده بودند، تا آن جوان غیوری که خود، زیر آفتاب و غرق عرق بود، اما شیر دستگاه آبپاش را فقط روی مردم میگرفت، و خلاصه با دیدن همه آنانی که آن خودباختگانِ زیر کولرنشین، اینها را سادهلوح میخوانند و امروز در رسانههای خود عملاً وجودشان را کماهمیت میانگارند، بار دیگر این سوال ذهن مرا به خود مشغول کرد که:
راستی،
چرا عدهای صرفا به خاطر اعتماد سادهلوحانه به رسانههای معاویه، و تکرار چشم و گوش بسته شایعات وی، و از ترس اینکه آنها را زودباور و سادهلوح نخوانند، پیراهن واقعی را در جلوی چشمشان نمیبینند و حماقتشان دائما روزافزون میشود؟
بعد، یادم افتاد این مطلب جدیدی نیست؛ و خداوند علیم وجود این گونه انسانها در جامعه دینی را به عنوان یک واقعیت تلخ، قرنها قبل گوشزد کرده بود:
وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُون
و چون به آنان گفته شود: «همان گونه كه مردم ايمان آوردند، شما هم ايمان بياوريد»، مىگويند: «آيا همان گونه كه سفیهان ايمان آوردهاند، ايمان بياوريم؟» هشدار كه آنان همان سفیهاناند ولى نمىدانند. (بقره/13)
به همین مناسبت همین آیه را موضوع تدبر امروز قرار دادم.