گروه فرهنگ مقاومت - سردار شهيد جواد خدا كرم در سال 1334 در يكي از محلههاي جنوب تهران در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود از همان كودكي به اهل بيت عصمت و طهارت عشق ميورزيد او يكي از بنيانگذاران هيئت محبان الهادي بود ضمن درس خواندن به ورزش سنتي باستاني علاقه داشت ، يكي از پيشكسوتان اين ورزش بود در دوران جواني تحت تأثير برادر بزرگ خود سردار عزيز پاسدار شهيد ابراهيم حاج خداكرم قرارگرفت و مبارزات سياسي خود را شروع كرد اعلاميهها ورساله امام خميني را ميگرفت و پخش ميكردند خدمت به نظام منفور پهلوي را حرام ميدانستند و هيچكدام از اين برادران حاضر به خدمت سربازي نشدند سالهاي 56و 57 به همراه برادرش يكي از برپا كنندگان تظاهرات و راهپيمايي در شهر تهران بودند زماني كه شركت نفت در اعتصاب بود آنها به شهر قزوين رفتند وذغال آوردند وبين مردم پخش كردند تا مردم سختي زمستان را احساس نكنند.
بعد ازانقلاب اسلامي
به گزارش بولتن نیوز با ورود حضرت امام (قدس سره) به كشور اسلامي تحت رهبري آن بزرگوار لباس مقدس كميته انقلاب را به تن كرد ابتدا در كميته استقبال از حضرت امام وبعد در كميته انقلاب اسلامي به انجام وظيفه پرداخت . كميتههاي مساجد عليابن – ابيطالب (ع) و مسجد ابوالفضل (ع) در 17 شهريور را تشكيل داد شروع توطئه كردستان از سوي استكبار در سال 57 بفرمان حضرت امام به كردستان رفتند و در كنار دكتر چمران و شهيد قرني حماسهها خلق كردند .
و با شروع جنگ تحميلي در حالي كه سردار شهيد در بيمارستان قلب بستري بود متوجه شد كه برادرش از برادران كميته و محله گرداني را به نام ميثم تشكيل داده و ميخواهند به جبهه بروند شبانه از بيمارستان بيرون آمد و همراه آنها به جبهه ميرود و در يك عمليات بزرگ همراه با شهيد چمران در جنگهاي نامنظم به دشمن حمله كرده و عراقيهاي داخل شهر خرمشهر را ، تامرز شلمچه به عقب ميرانند كه درهمين عمليات ابراهيم شهيد ميشود و ايشان جنازه او را به دوش ميكشد و به تهران ميآورند و بعد از به خاكسپاري به جبهه برگشتند و فرماندهي گردان فوق را بعهده ميگيرد و چون شهيد ابراهيم حاج خداكرم اولين شهيد جنگ در محله 17 شهريور بود تعداد زيادي از جوانهاي محل بهمراه حاج جواد به جبهه رفتند .
خاطرات همرزمان و همكاران شهيد
خاطرهاي از زمان طاغوت به ياد دارم ، ايشان در محل حامي مستضعفين و ضعيفان بودند واز آنها حمايت ميكرد يك روز از مدرسه آمده بودم اول سال بود كتابهاي جديدي گرفته بودم كتابهارا گفت بياوريد از اول كتاب عكس شاه ، فرح و وليعهد را بريد و گفت اين عكسها حواس شما را پرت ميكند و نميتوانيد درس بخوانيد .
سردار شهيد جواد حاج خدا كرم به لحاظ اينكه خود برادر شهيد بود بسيار به شهدا علاقه مند بودند و تمام مقام و درجه خود را مديون خون شهدا ميدانستند و هرگاه به مزار شهدا ميرفتند به ما توصيه ميكردند كه روي قبور شهدا پا نگذاريم وبه مناسبتهاي مختلف تعدادي ازبرادران بسيج محل را سازماندهي ميكردند تا به خانواده شهدا سركشي كنند و از آنها دلجويي نمايند چنانچه خانواده شهيد مشكل داشت شخصاً به رفع مشكل آنها ميپرداخت و هميشه در سخنرانيهاي خود ميگفت چنانچه كسي دل خانواده شهدا را شاد كند پيامبر اسلام را شاد كرده است .
زماني لباس ، مقام و خدمت ما ارزشمند است كه در خدمت خانواده شهدا و مردم حزب الله باشيم در غير اينصورت لباس ، درجه مقام به اندازه يك ارزن هم ارزش ندارد و زماني مادركارها پيروز ميشويم كه مردم در كنار ما باشند .
ايشان ساده زندگي ميكردند واز تجملات نفرت داشتند و اعتقاد داشت تمام وسائل دنيا بايد براي نزديك شدن به خدا مورد استفاده قرار بگيرد و ميگفت هرچه به خدا نزديك شويد از شيطان دور ميشويد و به والدين و خانواده ، فاميل و دوستان و نيروهاي تحت امر با احترام برخود ميكرد و چنانچه كسي بعنوان تشكرو قدرداني چيزي يا هديهاي به درب منزل ايشان ميآورند بسيار ناراحت ميشد و ميگفت من براي خداكار كردهام .
ايشان يكي از بزرگان ورزش باستاني كشور بودند كه ورزش باستاني را از 15 سالگي شروع كرده بودند و از بدني قوي وسالم و 185 سانتيمتر قد برخوردار بودند كه خود امتيازالهي براي ايشان بود هر كجاي كشور كه ورزش ميكرد دعاي آخر ورزش را به او ميدادند چون ازگفتاري شيوا و نفسي گرم برخوردار بود و وقتي دعا ميكرد همگان مورد تعجب قرار ميگرفتند و بازبان ساده كلام ميگفت و از جوانها ميخواست كه سيگار نكشند و اگر سيگاري هستند ترك نمايند چون اولين قدم به طرف اعتياد مصرف سيگار ميباشد و در دعا مردم را به خواندن نماز در اول وقت و دقت به معناي آن دعوت ميكرد و خود مقداري از نماز را ميخواند وبا زبان ساده معنا ميكرد كه همگان را شيفته نماز ميكرد و چون خود اهل عبادت بود و مرد عمل ، حرفهايش به دل مينشست و از نظر اعمال الگوي تمام مردم بود و همه دوستش داشتند . حتي مردم زاهدان ، كه در مراسم تشييع ثابت كردند كه خدمت گزاران خود را خوب ميشناسند .
آخرين وداع
يك هفته قبل از شهادت جهت شركت در سميناري به تهران آمده بودند و حركات عجيبي داشتند كه طول آن سه روز كه در تهران بودند با توجه به شركت در سمينار و خستگي ناشي ازجلسه به تمام فاميل و بچهها ،بسيج محل سركشي كردند و از آنها حلاليت ميخواستند به دوست خود ميگويد كه من خواب پدرو برادر شهيدم را ديدهام و آنها ميگفتند جاي ما خيلي خوب است و شما نيز بزودي پيش ماي ميآييد و با صراحت به ايشان ميگويد كه من شهيد ميشوم و وقتي ميخواستند بروند پاهاي مادر خود را بوسيد و حلاليت خواستند و وقتي به زاهدان ميرسنددخترايشان خواب شهادت وي را ديده بوده براي ايشان تعريف ميكند و ايشان ميفرمايند مبارك است و وقتي جنازه مرا تشييع ميكنند ميگويند اين گل پر پر از كجا آمده شما بگوييد از سفر سيستان و بلوچستان آمده و خود خواب ميبيند وبراي همسرش تعريف ميكند كه پيامبر اسلام پيشاني مرا بوسيد . ويك هفته بعد شهادت ميرسند و بعد ما فهميديم كه آخرين هفته وداع بوده است .
منابع:
www.lailatolgadr.ir
پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com