صدرالدین حجازی و سینا حجازی، پدر و پسر هنرمند
تا چندی پیش شاید خیلیها نمیدانستند كه سینا حجازی خواننده جوان و خوشذوق موسیقی كشورمان فرزند یكی از اساتید و پیشكسوتان عرصه بازیگری یعنی صدرالدین حجازی است.
به گزارش بولتن به نقل از برترینها، تا چندی پیش شاید خیلیها نمیدانستند كه سینا حجازی خواننده جوان و خوشذوق موسیقی كشورمان فرزند یكی از اساتید و پیشكسوتان عرصه بازیگری یعنی صدرالدین حجازی است چرا كه این پدر و پسر معتقد هستند هر هنرمندی برای آنكه ماندگار شود باید روی پاهای خود بایستد و با سعی و تلاشاش به موفقیت دست پیدا كند. سینا حجازی كه به تازگی به جمع خوانندگان مجاز پیوسته و آلبومش هم روانه بازار شده است، یكی از خوانندگانی است كه با ارائه سبكی متفاوت خیلی زود به چهرهای محبوب و پرطرفدار تبدیل شده و حالا كه به جایگاه قابلتوجهی دست پیدا كرده، با قدرت میگوید كه فرزند صدرالدین حجازی است و هرگز از پارتی و رانت برای به شهرت رسیدن استفاده نكرده. جالب است كه در این سالها، صدرالدین حجازی هم هرگز برای پسرش متوسل به پارتیبازی نشده و او نیز روش كاری پسرش را میپسندد. در یكی از روزهای بهاری در استودیوی شخصی سینا حجازی مهمان این پدر و پسر هنرمند شدیم؛ پدر و پسری که با بیش از 30 سال اختلاف سن خیلی خوب یكدیگر را درك میكنند و یكجور تلهپاتی جالب میان آنها جریان دارد!ما از نسلهای متفاوت هستیم! آقای حجازی اگر سینا پسر شما نبود، باز هم كارهای او را گوش می کردید؟صدرالدین: وقتی از هنر در عرصههای مختلف اعم از شعر، نقاشی، موسیقی و. . . صحبت میكنیم یعنی خلاقیت، بدعت و به عبارتی نوآوری؛ به همین خاطر هنر و هر شاخهای که آدمی تازگی و بدعت درآن نداشته باشد، ماندگار نیست. این پویایی و به روز بودن هنرمند است كه باعث بالندگی او میشود. به هر حال من از نسل دیگری هستم و با جاذبههای خودش از موسیقی بزرگ شدهام اما بیتعصب و نگاه به این رابطه پدر و پسری كارهایش را میشنوم و دوست دارم. درست است كه سبك و سیاق موسیقی سینا در نسل من متعارف نبوده اما وقتی میبینم مانند سایرین نیست و به نوعی هویت خاص خودش را دارد و مولف است برایم جذاب میشود. با همین نگاه بیطرفانه این حركت مستقل او را رو به موفقیت میبینید؟صدرالدین: مهمترین وجه كار سینا این است كه روی پای خودش ایستاده و تا اینجای كار پیش آمده است. روزی كه تصمیم گرفت مستقل شعر بگوید، كار بسازد و آن را اجرا كند احساس كردم آدم موفقی خواهد شد. چون در این عرصه اگر چشم به راه حس آدم دیگری باشید بخشی از موفقیت شما تحت تاثیر آن قرار میگیرد. ممكن است شاعری شعر بسیار خوبی هم بگوید اما آن شعر خوب با حس سینا همخوان و همسو نباشد. وقتی سینا خودش شعر كارش را میگوید و آن را میسازد و میخواند، در كارش احساس تضاد و غریبگی نمیبینید و متوجه میشوید چقدر همه عناصر كار همجنس است. پس شما شكل متفاوت و تازه كارهای سینا را دوست دارید؟صدرالدین: بله و به نظرم راهش را درست انتخاب كرده است. وقتی نوآوری درست باشد، خوشایند است؛ چه در عرصه خارجی و چه داخلی ابداعات خلاقانه جالب توجه بودهاند؛ مثلا حتی در موسیقی سنتی کشور ما آنها كه یكنواخت كار نمیكنند و به سمت تلفیق آمدهاند، بیشتر به موفقیت رسیدهاند. نمونههای خوبی داریم، مثلا ایرج خواننده بزرگی است اما پسر ایشان، احسان با كارهای جدیدش موفقتر شد یا آقای شجریان نیز یك نمونه دیگر است اما همایون با كار اخیرش كه برای فیلم «آرایش غلیظ» اجرا كرد اتفاق جذاب و خوبی را خلق كرد. این تنوع و تكثر باید باشد. آدمهای همفكر جذب هم میشوند سینا جان شما هنگامی كه شروع به این سبك كار كردید چقدر به جنس مخاطب كارهایتان فكر میكردید؟سینا: من اصلا به فكر مخاطب نبودم؛ وگرنه مانند خیلیهای دیگر كار میكردم. این را همیشه گفتهام مخاطب انتخاب نكردهام. به نظرم آرتیست باید كاری را كه میخواهد ارائه بدهد. همیشه یكسری آدم كه همعقیده و هماحساس تو هستند شما را پیدا میكنند. كسانی كه شاید اگر قرار بود خواننده شوند به این شكل كار میكردند اما شاید به علتهای مختلف مثلا تامین معیشت زندگیشان نتوانستهاند خواننده شوند. حالا من شرایطش را داشتم كه خواننده شوم. همین حس و فكر مشترك باعث میشود كه آدمها از نوع خودشان را پیدا كنند. همیشه این مخاطب است كه آرتیست را پیدا میكند. به نظرم اگر قرار باشد به خاطر ماركت دنبال مخاطب باشی هیچ وقت نمیتوانی مخاطب مناسبی پیدا كنی چون مخاطب تغییر میكند اما آرتیست نباید تغییر كند. معتقدم آرتیست باید خط مشی داشته باشد. چون درنهایت آدمهای همفكر جذب هم میشوند. شما اصلا نخواستید به سمت كار پدرتان بروید كما اینكه موقعیت آن نیز برای شما مهیا بود؟سینا: نه، دوست نداشتم. به نظرم دنیای موسیقی عمیقتر است. من بهترین فیلمی را كه دوست داشتم شاید درنهایت 4 بار دیده باشم اما موزیكی را كه دوست داشتم یك عمر شنیدهام. شاید نظر پدرم برعكس باشد اما به عقیده من موسیقی ماندگارتر است. موسیقی عمیقتر است یا شخصیتر؟سینا: خب وقتی شخصی بشود عمیقتر هم میشود؛ برای مثال من ممكن است با شنیدن یك موسیقی در تنهاییام هزاران خاطره را زنده كنم اما این اتفاق با تماشای یک فیلم نمیافتد. در فیلم شما شاهد سرگذشت شخصیتی هستید كه همه چیز آن از پیش مشخص شده است. این در حالی است كه وقتی مثلا یك موسیقی را از من میشنوید ممكن است یاد خاطره یا آدمی بیفتید كه ربطی به آن فضای موسیقی ندارد. شاید چون انتزاعیتر است. . . سینا: این ویژگی موسیقی من است كه اصلا در كارم به شما تصویری نمیدهم. تصویرسازی نمیكنم و این شما هستید كه روی موسیقی من تصویر میگذارید. در واقع كارگردان فیلمی كه در ذهن شما با موسیقی من است، خود شما هستید. یعنی شما متریال را میدهید و باقیاش با من شنونده است. . . سینا: قطعا؛ مثلا من آهنگی را میخوانم كه در آن به رویاپردازی پرداختهام با یكسری لحن، اشعار و سازهایی كه حس عاشقانه میدهد و این شما هستید كه با معشوق خود در آن آهنگ زندگی میكنید. من نمیآیم عاشق و معشوقی را در كادر آن موزیك بگذارم و بگویم همین است. به نظر من این حس و حال موسیقی خیلی باحالتر است و بیشتر دوستش داشتم تا حضور در سینما و فیلم. جهان هستی براساس موسیقی است شما تنها پسر خانواده هستید؟سینا: خیر، یك برادر دارم كه سمت كارهای هنری نیامد. آقای حجازی شما این نگرانی را نداشتید كه تنها یك پسر شما جذب هنر شد و او هم راه شما را ادامه نداد و در بخش دیگری از هنر مشغول شد؟صدرالدین: اینكه دلم میخواست نام حجازیها در بازیگری ادامه پیدا كند اینطور نبود؛ هرچند شرایط برای سینا سهلالوصول بود. اما خب او كششی به این وادی نداشت و یادم هست از همان بچگی هم موسیقی را دوست داشت. ضمن آنكه در تایید حرف سینا كه میگوید موسیقی ماندگارتر است میگویم كه موسیقی برای مخاطب سهلالوصولتر است. شما میتوانید موسیقی را در هر شرایطی و هر جایی گوش كنید؛ به همین خاطر با آدمها عجینتر و نزدیكتر است. ضمن آنكه هنر نمایش هم باز نیاز به موسیقی دارد و اگر موسیقی نباشد آن اثر چیزی كم دارد. موسیقی حسیتر و در عین حال عملیتر است. نگاه كنید حتی هزینه ساخت یك آلبوم به مراتب بسیار كمتر از تهیه یك فیلم است. حتی به این موضوع دقت كنید كه شما میتوانید در یك آلبوم مثلا 10 موضوع را در 10 ترك عنوان كنید اما در سینما شما فقط میتوانید یك موضوع و حرف را بیان كنید. در واقع موسیقی پیشروتر و پیشگامتر از سینماست. . . ؟صدرالدین: بله، زمانی كه سینما نبود، موسیقی وجود داشت. اصلا موسیقی با آفرینش و خلقت درآمیخته است. جهان هستی براساس موسیقی است. حتی همین راه رفتن ما هم براساس ریتم است. همه اتفاقهای دنیا هارمونی دارد و به همین علت موسیقی دارای اعتبار ویژهای است. پدر برای فرزندش یك الگوست جناب حجازی به نظر شما سینا هنرمند است؟صدرالدین: سینا را منهای كارش در این عرصه اساسا به خاطر منشی كه دارد هنرمند میدانم. در واقع منش هنرمندانه او برای من جذاب است چون حتی اگر كار موسیقی نمیكرد و در حرفه بازیگری حضور داشت آن را هنرمندانه انجام میداد. به فرض اگر قرار بود مجتمعی را بسازد آن را هم هنرمندانه میساخت. این حس هنری در وجود اوست. این حس را شما در تربیتش به او منتقل كردید؟صدرالدین: به نظرم اگرچه بحث ژن مطرح است اما بخشی از آن هم اكتسابی است. این خیلی طبیعی است. پدر برای بچهاش یكی از الگوهاست. ارتباط پدر با فرزند، دیالوگهایی كه بین آنها برقرار میشود؛ محیط زندگی و. . . تاثیرگذار هستند. وقتی سینا میبیند كه پدرش به شعر علاقه دارد ناخودآگاه او هم كنجكاو میشود؛ همانطور كه من علاقه به شعر را از پدرم دارم. پدرتان شعر هم میگفتند؟صدرالدین: بله اما ایشان در واقع روحانی بودند. من هم از پدرم تاثیر گرفتم. به یاد دارم 13 ساله بودم كه بالای منبر رفتم. وقتی با این زمینه خانوادگی وارد هنر شدید مخالفت نكردند؟صدرالدین: اتفاقا ایشان ذهن روشنی داشتند و بسیار مرا تشویق كردند. یادم نمیرود كه به من گفتند اگر بتوانی بازیگر خوبی شوی خیلی بهتر از آن است كه یك واعظ معمولی باشی. او معتقد بود كه من با بازیگری میتوانستم اثرگذارتر باشم و تشویقهای ایشان خیلی به من كمك كرد. شما هم همین رویه را در رابطه با سینا در پیش گرفتید؟صدرالدین: حتما همینطور بود. این مسیری بود كه سینا خودش انتخاب كرد و من هم همیشه حمایتش كردم. البته گاهی مخالفتهایی بود اما به شكل منطقی قانع میشدم؛ مثلا در مورد شیوه شروع كارش دنبال چیزی بود كه من مخالف بودم اما بعد دیدم این از اشراف او بر شرایط ناشی میشود و اتفاقا نظرش درست بود و جواب هم داد؛ مثلا من میگفتم بهتر است با تیتراژ تلویزیون شروع كنی اما او با تكآهنگهای اینترنتی موافق بود. البته شیوه او درست بود. و پذیرفتید كه درست عمل میكند؟صدرالدین: بله. به نظرم رابطه پدر و پسری كه در یك مسیر هستند، حالا در شاخههای مختلف، میتواند به رابطه مرید و مرادی هم بدل شود كه گاهی جای آنها میتواند تغییر كند. یعنی جایی كه میبینم که اطلاعات و جهانبینی پسرم نسبت به حرفهاش از من بیشتر است، مرید او میشوم. اینكه پسرتان جاهایی اطلاعاتی بیشتر از شما داشته باشد باعث احساس خجالت در شما نمیشود؟صدرالدین: اتفاقا این باعث افتخار من میشود. جاهایی بوده كه من به سینا تاسی كردهام. همیشه ریتم را دوست داشتم سینا جان چه زمانی بود كه خیلی جدی به سمت موسیقی رفتید؟سینا: دانشجو بودم و درس میخواندم كه دكتر یا مهندس بشوم. ترم 8 بودم و 6 واحد مانده بود كه درسم در رشته مدیریت دولتی تمام شود. بعد دیدم دانشگاه به تو یاد میدهد كه این مدرك به هیچ دردی نمیخورد. برای همین درس را رها كردم و آمدم سمت موسیقی گرچه این علاقه همیشه در من بود و یك دفعه ایجاد نشد. شما در موسیقی به سبك رگه پرداختهاید؛ در ذهن من نخستین چیزی كه از این سبك شكل میگیرد نام باب مارلی است. شما هم با دیدن تصویر باب مارلی بود كه خواستید دنبال این سبك بروید؟سینا: من همیشه ریتم را دوست داشتم و نخستینسازی كه شروع كردم تنبك بود. بعد دیدم سازی ایرانی است كه من نمیتوانم در آن كار خاصی انجام بدهم چون تا دلتان بخواهد در این زمینه مشاهیر داریم. برای همین سراغ تومبا رفتم. دوره نوجوانی من با تومبا و پركاشن و. . . گذشت. نقطه طلایی این سازها در موسیقی رگه و آمریكای لاتین است یعنی از علاقهای كه به آن نوع موسیقی داشتم و میخواستم ببینم چطور این سازها را مینوازند درگیر این سبك موسیقی شدم. یعنی سازبندی كارهایشان شما را جلب كرد؟سینا: درواقع اول آن ریتم بود كه یقه من را گرفت و ریتم هم ساز شد و ساز هم رسید به موسیقی آمریكای جنوبی. كارهای كارلوس سانتانا را میشنیدم كه عموما بیكلام بودند و بعد از آن پله پله به كارهای وكال مانند باب مارلی رسیدم. آن موقع میدانستید نام آن سبك رگه است؟سینا: نه اینكه نشناسم. به هر حال شما وقتی دنبال سبك خاص از موسیقی برای شنیدن هستید اول از هر چیزی میخواهید بدانید سبكش چیست اما به شكل دقیق و كامل نمیدانستم رگه چیست. یعنی طوری نبود كه به راحتی رگه را بین ریتمهای آمریكای لاتین تشخیص بدهم. این پایه علاقه من به موسیقی به این شكل است. این جذابیت باعث شد بخواهید آن را دنبال كنید؟سینا: عموم ملودیهایی كه ما شنیدهایم شرقی است. برای همین این ملودیها در ذهنم بود. آشنایی با آن سبك موسیقی باعث شد اینها را با هم تلفیق كنم و از دل آن ریتم ها و ضد ضربها و ملودی آشنای شرق خودمان رسید به این جنس از كار. همین حالا اگر تنظیم را از روی كارهای من بردارید خط ملودیاش ایرانی است. چرا سراغ كارهای باكلام رفتید كه مجبور شوید به آن رنگ و بوی ایرانی بدهید؟سینا: برای آنكه حرف داشتم. به نظرم و در نگاه من اینطور است كه هركسی كه به سمت موسیقی میآید حرفی برای گفتن دارد و میخواهد چیزی را بیان كند؛ مثلا من همیشه میخواستم درباره فاصله طبقاتی حرف بزنم. خب موسیقی مورد علاقه من هم این سبك است؛ برای همین در ترك «دیدی داری» آنها را با هم تلفیق كردم تا با شكل موسیقی محبوبم حرف دلم را بزنم. اگر حرف داشته باشی با موسیقی بدون كلام نمیتوانی اغنا شوی و آن را بگویی. میتوانیم بگوییم خواستید متفاوت باشید و كارهای متفاوت انجام بدهید كه خودتان را برتر نشان بدهید؟سینا: این اصلا نگاه و قضاوت صحیحی نیست چون من اصلا نمیخواستم بگویم موزیسین متفاوتی هستم. این سبكی بود كه دوستش داشتم. اتفاقا الان شما در هر جای دنیا صحبت از رگه كنید میگویند خدا بیامرزدت؛ دوران طلایی آن تمام شده تو تازه میخواهی رگه كار كنی؟!! اما چون در مملكت ما این سبك نبود به آن انگ متفاوت بودن میزنند. البته این مساله یكهتاز بودن، سودهایی هم دارد. . . !سینا: بله اما اینطور نبود كه من بخواهم مثلا از یك خط سیری بیرون بروم و بگویم همه مشكی پوشیدهاند و در یك مسیر هستندپس من لباس قرمز بپوشم و از مسیر مخالف بروم. عنوان كردهاید كه محسن چاووشی الگوی شما بوده اما من حس میكنم سبك كار شما بیشتر به كارهای سیروان خسروی نزدیك است. . . سینا: من این را در مصاحبههای قبلی هم گفتهام كه این شباهتها را كه میگویید نمیفهمم. گاهی انگار ما میترسیم به كسی كه ملاقاتش میكنیم بگوییم چهرهات جدید است، میگوییم مثلا پسرعمو یا دوستی دارم كه خیلی شبیه شماست. انگار وحشت داریم یك سبك، یك آدم یا یك كار جدید بیاوریم و بپذیریم. این پذیرش در فرهنگ ما كم است. خواننده جدید كه میآید باید بگوییم شبیه یك نفر قبلی است. نه ریتم آهنگهای من شبیه سیروان است و نه نوع خواندنم شبیه محسن چاووشی. به نظرم نهتنها شباهتی وجود ندارد بلكه با این شكل نگاه به خصوص در رسانهها باعث میشویم آرتیستها شبیه هم شوند. اگر شباهتی وجود ندارد پس چرا از سوی افراد مختلف مطرح میشود؟سینا: به همین علت كه گفتم. ضمن آنكه برای نخستین بار و از سمت شماست كه میشنوم كارهایم شبیه كارهای سیروان خسروی است. او كارهایش الكترونیك است. حتی خوانش ما مثل هم نیست. شاید از نظر كاراكتری شبیه باشیم اما كارهای من ریتمیك نیست و برعكس سیروان ضدضرب است. در تیپ و ظاهر چقدر سعی كردید متفاوت باشید؟سینا: راستش این كار را كردم. من به این مساله زیاد دقت میكردم كه بعضی چهرهها هستند وقتی شابلون آنها را روی دیوار میزنند بسیار قابل تشخیص هستند یعنی از روی همان تصویر شابلونی میتوانید آن شخص را بشناسید. انگار حتی شابلون تصویرشان امضای آنهاست. از آنجا كه خدا به من موهای فری داده سعی كردم تمركزم بیشتر روی آنها باشد كه مثلا اگر روزی یك نفر شابلونی از من زد از روی موهای فرش مشخص بشود من هستم. روحیه انتقادی تان به غیر موسیقی انگار دامن خانواده را هم گرفته!؟سینا: بله. البته انتقاد نبود و تعریف بود؛ مثلا آهنگ ماما كه برای مادرم خواندم. شوخیهایی هم كردم كه مثلا یكی از آنها را پاك كردم. مثلا در آلبومم نوشته بودم این كار را تقدیم میكنم به پدر و مادرم كه زحمت به دنیا آمدن مرا كشیدند ولی چون حس كردم در ارشاد حذف میشود آن را پاك كردم. یك فرزند در هر سنی باشد برای پدرش همیشه بچه است! آقای حجازی شما این رویه سینا را میپسندید؟صدرالدین: من دوست نداشتم سینا را در حرفه خودمان بیاورم چون خودم هیچ وقت حس خوبی نسبت به دوستانی كه بچههای خودشان را وارد كار میكردند، نداشتم. خدا خسرو شكیبایی را رحمت كند؛ هنگام فیلمبرداری یك كار با هم در شهرستان همخانه بودیم. آن زمان جمعیت ایران حدود 65 میلیون نفر بود. به او گفتم خسرو من ایمان دارم در این جمعیت 65 میلیون نفری دست كم 10 یا 15 میلیون نفر مثل من و تو وجود دارد كه استعداد و ذوق بازیگری را دارند اما حالا براساس شانس و تلاش و. . . شرایطی به وجود آمده كه ما اینجا هستیم و 30 سال جلوی دوربین رفتیم. چه بسا اگر این اتفاق برای آنها هم رقم میخورد الان یا جای ما بودند یا در كنار ما. برای همین مخالفم كسی بچه خودش را وارد عرصه كند چون همیشه احساس میكنم حضور این بچه جای یكی از آن 15 میلیون نفر را میگیرد. چون پسر من امكانش را داشت كه دست كم در یك كار به خاطر پدرش بازی كند و خودش را نشان دهد اما آن پسر ندارد. راستش بچه من اگر خودش با علم، دانش، استعداد و تلاش خودش هم به این عرصه بیاید مردم باور نمیكنند و همیشه این فكر وجود دارد كه پدرش او را وارد كرده است. البته سینا هم خودش این اكراه را داشت. حتی یك زمانی اتفاق افتاد كه نقش یك داستان را برایش در نظر گرفتند آن هم با كارگردانی اهل نام و مولف اما خودش احساس كرد كه این كار را دوست ندارد. پس تنها تجربه مشترك بازیگری شما همان كار «از بلور خون» بود كه سینا نقش فرزند شما را داشت؟صدرالدین: بله و چقدر هم تجربه خوبی شد. من و مصطفی طاری در نقش دو خلافكار بودیم. در بخشی از داستان من با همسر و فرزندم كه سینا نقش آن را داشت درگیر میشوم، فرزندم در آن سكانس خون گریه میكرد تا جلوی درگیری من را بگیرد. شاید اگر الان كسی آن فیلم را ببیند بگوید بازیگری در خون سینا بود و باید حتما آن را دنبال میكرد و به خاطر همین ذوق ذاتی سیناست كه میپندارم میتوانیم 48 ساعت با هم صحبت كنیم و خسته نشویم.گاهی جای مراد و مرید بین ما عوض میشود. شما زمانی كسی را دوست دارید كه از او چیزهایی هم یاد می گیرید و من با افتخار میگویم از سینا چیزهای زیادی یاد گرفتهام. حتی اگر 60 سالش بشود باز هم بچه من است اما این سن یك عدد است مهم دانش اوست. آلبوم را پدرتان هم شنیده و نظر داده؟سینا: بله ما كارها را بارها و بارها با هم شنیدهایم اما راستش من در نهایت حرف خودم را میزنم و كارم را میكنم. از آلبوم راضی هستید؟ میخواهم بدانم چقدر در آن جبر و مسائل مجاز شدن دخیل بوده و تو را از آن سینا حجازی كه خودت دوست داشتی جدا كرده است؟سینا: به هر حال وقتی مجوز میگیرید یعنی باید از فیلترهایی عبور کنید. اما من همه تلاش خودم را كردم كه این اتفاق نیفتد كه مخاطب بگوید حالا كه مجاز شده نمیتواند مانند قبل حرفهایش را بزند و به همین خاطر كارش جذابیت قبل را ندارد. اما معتقدم خودم نباید نظری درباره آلبوم بدهم چون كار اشتباهی است. درنهایت این آلبوم نتیجه فكر و تلاش و احساس من است یا به عبارتی همان كه همه هنرمندان میگویند، فرزند من است، اینكه بلند یا كوتاه، زشت یا زیباست مهم نیست؛ من دوستش دارم. مهم این است مردم خوششان بیاید. برای تیتراژ برنامهای دارید؟سینا: فعلا نه و البته رغبتی هم ندارم. اما به نظر میآید موفق بودید و حتی در جشن دنیای تصویر، نامزد جایزه هم شدید... سینا: بله كاندیدا شدم اما در واقع من آن آهنگ را چهار سال قبل از سریال «مسیر انحرافی» ساخته بودم و سازندگان آن كار چون دیدند به موضوع كارشان میخورد پارت اول آهنگ را برداشتند و استفاده كردند. به نظر كار سفارشی هیچ وقت خوب نمیشود. بقالی كه نیست بگویند پنیر داری و تو بگویی دارم یا ندارم. كدام وجهه سینا و كارش را دوست دارید؟صدرالدین: به نظرم سینا قائم به خودش است، بعد از خدا و خواست او كه در آن شك نداریم سینا خودش حركت كرد. اگر قرار بود برود دنبال مجوزش منتظر من نمیماند. حتی من بارها زنگ زدهام كه بخواهم كاری برایش انجام بدهم اما او نپذیرفته و من به این روحیهاش خیلی افتخار میكنم. جاهایی بوده كه حضور من به سریعتر و سادهتر انجام شدن كارش كمك میكرد اما خودش با سعی و سختی آن را انجام داد و این برای من خیلی لذتبخش بود. متكی بودن به خودش بینظیر است. من خودم هم همینطور بودم. وقتی از یك جای كوچك برای كار به شهر آمدم كسی حمایتم نكرد و در همه این سالها هم كسی پشتم نبوده است اگرچه خودم بارها دست خیلیها را گرفتم اما شده وقتی چند سال بیكار بودم كسی نپرسیده حالت چطور است. به نظرم مهم است افرادی كه در این وادی قدم برمیدارند روی پای خودشان بایستند و تلاش كنند چون در این صورت خیلی موفقتر هستند تا اینكه روی دیوار كسی یادگاری بنویسند.رابطه پدر و پسری ما متفاوت است! پسرتان با شما روراست است؟صدرالدین: خیلی زیاد و این رك بودنش را دوست دارم. رابطه ما طوری است كه یك ساعت با هم از خنده ریسه میرویم و یك دفعه هم اشك هم را درمیآوریم. گاهی سینا جلوی جمع حرفی را زده كه شاید اگر پدر دیگری بود حالش بد می شد. منظورم بیاحترامی نیست. منظورم این است كه همه چیز حتی اشتباه شما را همانجا مقابل شما عنوان میكند. این برای من لذتبخش است و نشان میدهد پسرم مراقبم است و جایی اگر اشتباهی بكنم حواسش جمع است. این نگاه پدر باعث شده با ایشان راحت باشید؟سینا: اتفاقا من این راحتی را از بابا دارم. شما این شكل رابطه را دوست دارید؟سینا: خیلی زیاد چون من پدر و پسر با این شكل و حد از رفاقت خیلی كم دیدهام. كدام كار پدر را دوست ندارید؟سینا: این سوال سختی است چون به هر حال پدرم هستند و كارهایشان را دوست دارم اما بوده كارهایی كه فكر میكنم میتوانست بهتر باشد و مثلا گفتهام این نقش و بازیتان آنقدر پررنگ نبود اما طوری نبوده كه كل كار را نفی كنم. كاری از پدرتان است كه ندیده باشید؟سینا: خیلی زیاد. البته به علل مختلفی؛ مثلا اینكه بعضی كارهای بابا برای زمان قبل از تولد من است و بیشترشان پیدا نمیشود؛ مثل همان كاری كه در آن بازی هم كردم. پدرم در مدت50 سال نزدیك 300 كار بازی كرده است. البته این را میگویم كه همیشه مراقب بودم كسی رابطه پدر و پسری ما را نداند. چرا؟سینا: شما میدانید كه نیكلاس كیج، برادرزاده فورد كاپولا است ولی چون نمیخواست كسی بگوید از رانت عمویش استفاده میكند نامش را عوض كرد. به نظرم اگر ننه صمد هم خاله كاپولا بود الان آنجلینا جولی شده بود. هیچ وقت دوست نداشتم مردم بگویند طرف چون در این كار است پسرش را میخواهد وارد كند و. . . از این نگاه و اعتبار قرض كردن بدم میآمد. سعی كردم كسی متوجه آن نشود. الان دیگر مرا به شكل مستقل میشناسند و آلبومم در مراحل انتشار است. الان دیگر ابایی ندارم بگویم پسر صدرالدین حجازی هستم. چون بیلهایم را خودم جای دیگری زدم تا از اعتبار پدرم استفاده نكنم.