یکی از گزینههایی که آمریکاییها را بهسمت جنگ نیابتی سوق میدهد، ضعف
داخلی این کشور است. بهعبارتی آمریکا با اتخاذ استراتژی جنگ نیابتی، بر
ناتوانیهای داخلی خود پوشش نهاده و از این دریچه بهدنبال کسب منافع ملی
خود در حوزههایی است که تاکنون بهصورت مستقیم در آنها قدرتجویی میکرد.
همچنین هزینههای انسانی، اجتماعی و اقتصادی فراوانی که طی دو دههی اخیر
بر این کشور مترتب شده، این کشور را مجبور به اتخاذ این استراتژی کرده است.
آمریکاییها تلاش میکنند ناتوانی استراتژیک بلندمدت خود را با تغییر
رویکرد جبران کنند. در حقیقت، شرایطی که آمریکا در آن قرار دارد،
بهگونهای است که اساساً چارهی دیگری جز اتخاذ این استراتژی ندارد.
برخی مؤلفههای ضعف داخلی این کشور که زیر پوشش استراتژی جدید «جنگ
نیابتی» قرار میگیرد و مانع از جنگ مستقیم میشود، عبارتاند از:
* دوری از منازعات مستقیم و مدیریت از راه دور
یکی از مسائلی که آمریکاییها با آن در منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا
مواجه هستند، گسترش نفرت مردم منطقه از سیاستهای این کشور و عدم اقبال از
رویکردی است که آمریکاییها در این منطقه اتخاذ کردهاند. این همان چیزی
است که آمریکاییها در چند سال اخیر، تمرکز فراوانی روی آن داشتهاند و
آخرین جلوهی آن نیز در سخنرانی رئیسجمهور آمریکا در تاریخ 28 می 2014 (7
خرداد 1393) در دانشکدهی نظامی وستپوینت در ایالت نیویورک، مشهود است. در
واقع سخنرانی اوباما در وستپوینت، مرامنامهی استراتژی نظامی این کشور
محسوب میشود. اوباما در بخشی از سخنان خود در خصوص دو رویکردی که در
آمریکا در مورد مداخلهی نظامی و عدم مداخلهی نظامی وجود دارد، موضعی غیر
از این دو گرفت و با تأکید بر اینکه شرایط کنونی، رویکردی متفاوت را
میطلبد، بیان داشت: «هیچیک از دو دیدگاه بهطور کامل مطابق با لحظهی
کنونی نیست که ما در آن قرار داریم... ما باید ابزارهای خود را گسترده کنیم
تا شامل دیپلماسی و تحریم و انزوا بشود. باید به قانون بینالملل متوسل
شویم و اگر منصفانه و کارآمد و ضروری بود، اقدام نظامی چندجانبه بکنیم. در
چنین شرایطی، ما باید با دیگران کار کنیم، چون اقدام جمعی در چنین شرایطی
احتمال موفقیت بیشتری دارد و پایداری اثر آن بیشتر خواهد بود... آمریکا
نمیخواهد مداخله کند و قصد دارد هدفهای خویش را به دست بازیگران منطقهای
محقق سازد.»1 بدینترتیب اوباما از عدم حضور مستقیم آمریکا در جنگهای
آتی، پرده برداشت.
* گسترش نفرت داخلی مردم آمریکا از جنگ
آمریکاییها برای توجیه افکار عمومی خود در خصوص شروع جنگی جدید در هرجای
دنیا، با مشکل مواجه شدهاند. نگاهی به نظرسنجیهای اخیر که نگاه مردم
آمریکا نسبت سیاستهای نظامی و مداخلههای این کشور در منطقهی غرب آسیا و
شمال آفریقا را نشان میدهد، مؤید این است که جامعهی آمریکایی نگاهی مثبت
به این اقدامات ندارند. برای مثال، در نظرسنجیای که بهصورت مشترک توسط
روزنامهی «نیویورکتایمز» و شبکهی «سیبیاس» انجام شده است، 69 درصد
مردم آمریکا مخالف تداوم سیاستهای جنگطلبانهی این کشور در افغانستان
بودهاند. این در حالی است که همین نظرسنجی در سال 2009 نشان میداد که
نزدیک به 45 درصد مردم موافق سیاستهای جنگطلبانهی این کشور در افغانستان
هستند.2
در نظرسنجی دیگری که مؤسسهی گالوپ انجام داده است، در سال 2001 از هر ده
آمریکایی هشت نفر برآن بودند که آمریکا در جنگ افغانستان موفق خواهد بود و
اشتباه نکرده است، اما در سال 2014 این میزان به کمترین میزان خود در
چهارده سال اخیر، یعنی نزدیک به چهار نفر، تقلیل یافته است.3
براساس نظرسنجی دیگری توسط همین مؤسسهی گالوپ، در زمانی که آمریکاییها
ادعا کردند قصد دارند به سوریه حملهی نظامی کنند، 51 درصد از شرکتکنندگان
مخالف حملهی نظامی آمریکا علیه سوریه بودند و سیزده درصد هم در اینباره
اطمینان نداشتند.4
* ضعف ارتش آمریکا
در دو دههی گذشته، آمریکاییها پس از بین بردن یوگسلاوی، به افغانستان و
عراق لشکر کشیدند. جنگ در دو کشورِ اخیر بیش از یک دهه ادامه داشت و
آمریکاییها با توجه به اهدافی که برای شروع جنگ اعلام کرده بودند، موفقیتی
کسب نکردند. از سیاستهای جنگطلبانهی این کشور حتی سیاستمداران
جنگطلبی چون زبیگنیو و برژینسکی نیز انتقاد کردند. برژینسکی در مخالفتش با
بروز جنگ جدیدی که منافع آمریکا را ایجاب نخواهد کرد، خطاب به سناتورهایی
که به ایران نامه نوشتند، گفت: «مانعتراشی در مقابل توافق با ایران، بازی
سیاسی نیست، بلکه بازی با آتش است.» او اضافه کرد: «سناتورها باید از
خودشان بپرسند که آیا وقوع جنگ دیگری میتواند منافع آمریکا را تأمین
کند.»5
در گزارش راهبردی شاخص قدرت نظامی آمریکا در سال 2015، که وضعیت قدرت
نظامی این کشور را بررسی کرده است، توان ارتش از لحاظ ظرفیت و قابلیت در
سطحی حتی پایینتر از سطح متوسط «جزئی» قرار دارد و از لحاظ آمادگی نیز در
سطح نسبتاً پایین قرار گرفته است.6 آن گزارش میافزاید ارتش آمریکا جهت
انجام فعالیتهایی فراتر از این [یک منازعهی منطقهای] با مشکلاتی روبهرو
خواهد شد و مطمئناً از تجهیزات کافی جهت پرداختن تقریباً همزمان به دو
رویداد منطقهای عمده برخوردار نیست. کاهش مداوم منابع مالی و متعاقباً
تنزل نیروی نظامی، باعث شده است تا این نیرو تحت فشارهای چشمگیری قرار گیرد
و واحدهای کمتری (عمدتاً پلتفرمهای نیروی دریایی و نیروهای عملیات ویژه)
در معرض فرایند استقرار عملیاتی چرخشی و طولانیمدتتر قرار میگیرند و
مهلت استفاده از تجهیزات قدیمی تمدید میشود.7
* مشکلات جدی اقتصادی
آمریکا کشوری بدهکار به نظام بانکی و پولی بینالمللی است. همانطور که
جان هاوکینز، تحلیلگر نشریهی «تاونهال» بیان میدارد، کارشناسان دفتر
بودجهی کنگره پیشبینی کردهاند که بدهیهای آمریکا به سازمانهای
بینالمللی، در حدود 36 درصد از بودجهی سال 2030 ایالات متحده و 58 درصد
از بودجه سال 2040 و در نهایت 85 درصد از بودجهی سال 2050 را تشکیل
میدهد.8
همانطور که صندوق بینالمللی پول محاسبه کرده است، برای حفظ روند موجود
در هزینههای جاری ایالات متحده، مالیاتها باید بهزودی تقریباً دوبرابر
شود (88 درصد رشد داشته باشد) تا بتوان بدهیها را بهصورت مرتب پرداخت کرد
و این به معنای ورشکستگی اقتصادی بسیاری از مردم در داخل آمریکا خواهد
بود.9
طبیعی است که لشکرکشی نیاز به بودجهای مضاعف دارد. آمریکا برای شروع جنگی
جدید به بودجهی بیشتری نیاز دارد و این بودجه از سازمانها و نهادهای
بینالمللی پولی استقراض میشود. برخی کارشناسان اذعان کردهاند که حتی اگر
همین روند ادامه یابد و هیچ بدهیای به آن اضافه نشود، آمریکا تا سال 2050
نمیتواند بدهیهای خود را تسویه کند. این یعنی آمریکا در صورت افزایش
بدهی، به کشوری (بهلحاظ اقتصادی) بحرانزده و ورشکسته تبدیل خواهد شد. در
چنین شرایطی، امکان ایجاد جبههای جدید برای لشکرکشیهای این کشور فراهم
نمیشود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com