گروه سبک زندگی، دانشجویان، کارکنان، مدیران و هیات امنای مدرسه علوم دینی «هارتفورد» در سفری تفریحی از ایران دیدار کردند.
به گزارش
بولتن نیوز،
نتیجه این سفر، سفرنامه مفصلی است که توسط این مسافران دوست داشتنی به
رشته تحریر درآمده که در روزهای گذشته
بخش نخست و
بخش دوم آن تقدیم گردید و هم اکنون بخش سوم این سفرنامه که به روز سوم سفر
اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به کشورمان اختصاص دارد، تقدیم می گردد و
در روزهای آتی نیز ادامه آن را تقدیم خواهیم نمود.
روز سوم: قُمروز چهارشنبه زودتر و پُرشوروحال تر از روزهای گذشته آغازشد. از خوش شانسی در این سفر همیشه هوا بسیار دلپذیر و آفتابی بود و امروز هم مثل روزهای قبل هوای سفر کاملاً مساعد بود. همین که خورشید بر فراز رشته کوهی که تهران را احاطه کرده بالا آمد، ما تهران، پایتخت ایران را ترک کردیم و با گذر از ترافیک سنگین این شهر رهسپار قم شدیم.
تصور می کنم باتوجه به زمان کمی که اینجا گذراندیم، اغلب افراد گروه با من در این زمینه موافقند که واقعاً فراوانی و پیشرفت این شهرشگفت آور است. با اینکه در گوشه و کنار این شهر اثری از مک دونالد و استارباکس و سایر برندهای معروف خوراکی دیده نمی شود، اما گویی مردم ایران بر فشار تحریم ها فائق آمده و جایگزین های مناسبی برای این محدودیت ها پیدا کرده اند.
در واقع هیچ کمبودی احساس نمی شد و ما به عنوان گروهی آمریکایی با نبود هیچ یک از ملزومات موردنیاز خود مواجه نشدیم و با اینکه برندها برایمان آشنا نبود، اما مشابهت ها بسیار بیشتر و شگفت انگیز تر از تفاوت ها احساس می شد.
پس از ترک تهران به سمت جنوب و در مسیر بزرگراهی وسیع حرکت کردیم که از میان منطقه ای کویری می گذشت و شهرها را به هم پیوند می داد.
آرامگاه امام خمینی حدود یک ساعت با تهران فاصله داشت و استراحتگاه مناسبی برای ما محسوب می شد که به سمت جنوب در حرکت بودیم. درحال حاضر بخش عمدۀ این منطقه در حال ساخت و ساز و نوسازی است. اما با این وجود، محوطه وسیع صحن داخلی و مناظر وسیع اطراف بارگاه کاملاً از دور قابل تشخیص است.
به نظر می رسد، این آرامگاه به یکی از محبوب ترین زیارتگاه های مردم ایران تبدیل شده و محوطه اطراف آن نوعی محل تجمع اجتماعات و گروه های مختلف مردمی است که پارک ها و مراکز تفریحی متعددی دارد و در فروشگاه های کوچکی که در اطراف این بارگاه به ایجاد شده، همه اقلام موردنیاز خود را پیدا می کنید.
این زیارتگاه که هم نوعی جاذبه توریستی و هم مسجد است؛ یادوارۀ رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران است که شکوه و جلال آن هیچ تناسبی با زندگی ساده ایشان ندارد!
پس از گشت کوتاهی در اطراف آرامگاه، متوجه ورودی بزرگی شدیم که از طریق پارکینگ زیرزمینی به سمت شبستان و نمازخانه مسجد مانندی بزرگ و دیوار محوطه ای شدیم که به آرامگاه مشرف بود (چون ما در بخش تحتانی قرار گرفته بودیم) و برای عبادت طراحی شده بود.
هنگام بازگشت در اتوبوس، چند نفری از گروه به خاطر خستگی شب گذشته و بیدار شدن خیلی زود، خسته بودند و کم کم به خواب رفتند و چشم انداز شهر رفته رفته جای خود را به شن ها و سنگ های خشک کویری داد. رنگ خاک از زرد به قرمز و سپس به قهوه ای تیره درآمد و دوباره زمانی که وارد محدودۀ شهر قم شدیم، به رنگ قهوه ای ماسه ای برگشت.
پیش از ورود به قم، از کنار دریاچه نمک عبور کردیم که بیشتر آب های این منطقه کویری را شورمزه کرده است.
شهر قم پُر از دانشگاه ها و مدارس علوم دینی مختلف است و به شهری معروف است که اگر نگوییم همه اما بیشتر دانشجویان و اساتید و دانشمندان شیعه برای ادامه تحصیل در علوم دینی به این شهر سفر می کنند.
هنگامی که در خیابان های این شهر قدم می زنید، می بینید که بیشتر خانم ها چادرسیاه به سر دارند و بیشتر مردها لباس روحانیت پوشیده اند که نشانه روحانی بودن آنهاست.
آنها صرفنظر از لباسشان، زندگی روزمره خود را دنبال می کنند، خرید و فروش و مطالعه در کافه ها و کتابفروشی ها، هل دادن کالسکه کودکان و روی هم رفته زندگی آرام و معمولی در شهر کوچک قم در جریان است.
اولین توقف ما در شهر قم، در حوزه علمیه خانم ها بود. زنان گروه، به گردشی در حوزه علمیه خانم های قم دعوت شدند و ما همگی این فرصت را به دست آوردیم که با برخی از طلبه های این مدرسه آشنا شویم و با آنها گفت و گو کنیم.
اغلب طلبه های این مدرسه ایرانی بودند اما گروه قابل توجهی از طلبه های خارجی هم در این مدرسه حضور داشتند که از سراسر جهان به این مدرسه آمده بودند.
با اینکه عده زیادی از طلبه ها مسلمانِ شیعه بودند، اما این مدرسه تعداد زیادی هم طلبه سنّی مذهب داشت که برای بسیاری از افراد گروه ما شگفت آور و غیرمنتظره بود.
کف حیاط محوطه مدرسه بسیار زیبا بود. خورشید درخشان کویری بر روی موزاییک های سنگی ماسه ای رنگی می تابید و مسیر پیاده رو را پوشانده بود و کاشی های فیروزه ای بر پیکر بنای اصلی می درخشید. باغچه ها پُر بود از پیچ امین الدوله و بوته های یاس و رُز و گل های رنگارنگ و معطر دیگری که فاصله بین فوراه ها و درختان نخل را می پوشاند.
تاکید بر زیبایی از طریق کاربرد باغچه ها و بوته های گیاه حتی در منطقه ای که دسترسی کمتری به آب داشت هم به وضح دیده می شد.
همین طور که خانم ها از بخش های مختلف مدرسه بازدید می کردند، مردان گروه نیز از فرصت پیش آمده استفاده کرده و با رئیس بخش روابط بین الملل دانشجویی دیدار کردند. گروه ما بقیه روز را از این دیدار به آن نشست می رفتند و اطلاعات کاملی از سازمان ها و موسسات متعدد و متنوع دایر در قم به دست آوردند.
دیدار بعدی ما، با آیت الله جلوانی، محقق و دانشمند برجسته شیعه در تفسیر قرآن و بنیانگذار موسسه ای به نام بنیاد استرا در علوم مکاشفه (علم شهود) بود. مرتضی بار دیگر کار ترجمه را به عهده گرفت و با شجاعت تمام فارسی فصیح آیت الله را به انگلیسی سلیس ترجمه کرد.
بعد از صرف ناهاری نسبتاً با عجله (و بسیار لذیذ) یعنی چلو کباب زعفرانی، به سرعت خود را به نشست بعدی در دانشکدۀ ادیان و مذاهب رساندیم و در آنجا با دانشکده های خصوصی آشنا شدیم که به شیوه ای بسیار مشابه با دانشگاه علوم دینی «هارتفورد» بر گفت و گوی بین ادیان تاکید و تمرکز دارند.
پس از بحث و گفت و گویی نسبتاً طولانی درمورد چگونگی استفاده از گفت و گوی حقیقی به عنوان ابزاری برای دستیابی به صلح جهانی، هدیه ای به نشانه قدردانی از تلاش های دانشگاه «هارتفورد» برای رسیدن به جایگاه فعلی اش به «دکتر هادسل» اهدا شد.
پس از این نشست گرم و صمیمی، به هتلی در قم رفتیم و تمام بعدازظهر را به استراحت پرداختیم و به اوقات خوشی فکر کردیم که تا اینجا در این سفر جالب تجربه کرده بودیم. بعضی از همراهان مان به زیارت حضرت معصومه(س) رفتند که از نوادگان پیامبر اکرم (ص) است و بعضی دیگر (که انرژی بیشتری داشتند) به سمت کوه خضر رفتند تا نمای شهر را بر فراز آن تماشا کنند و بعضی دیگر فقط به دیدار از خیابان های شهر بسنده کردند تا بتوانند با فضای جدید این شهر بیشتر آشنا شوند.